هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: محدوده آزاد جادوگران
پیام زده شده در: ۱۷:۰۹:۵۶ دوشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۲
#21
کلمات فعلی: سنگ لعل، پاتیل، پیام امروز، صفرای آرمادیلو، کوئیدیچ، معجون شانس، آزکابان

در جعبه جواهر، با صدای آرامی باز، و گردنبندی که با سنگ لعل، تزیین شده بود نمایان شد. گردنبند، از جایش برداشته و به گردن رنگ پریده دختری انداخته شد. دختر نگاهی به لباس هایش انداخت و موهایش را با گیره ای تزیینی، مرتب کرد.
بعد از مدت کوتاهی، از پله ها به طرف سالن خانه اش، پایین امد. به روی صندلی قرمز رنگی، کنار شومینه نشست و مانند هر روز، قهوه تلخش را روی میز کنارش گذاشت. روزنامه پیام امروز را برداشت و بی حوصله ای، شروع به خواندن آن کرد.
_دزد پاتیل ها، به آزکابان فرستاده شد.

بلند قهقهه زد. صفحه خبر دزد پاتیل ها را ورق زد و خبر دیگری را خواند.
_یک معجون ساز جوان، توانسته که با استفاده از صفرای آرمادیلو، معجون شانس تهیه کند.

لحظه ای مکث کرد. نفس عمیقی کشید و درحالی که پوست لبش را می جوید گفت:
_یه دروغ دیگه از پیام امروز!

خبر دیگری را خواند.
_کلاس های اموزش کوئیدیچ امسال برگزار نمیشود. خب که چی؟

روزنامه را به کناری پرتاب کرد.
_ نخوندنش مفید تر از خوندنشه!

کلمات نفر بعد: گیره، فیروزه، لاجوردی، چهره، نگران، شاهین، تخت



پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۲۰:۵۳:۰۶ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
#22
سلام ارباب. خوب تشریف دارین؟
درخواست نقد کامل و بزرگ واسه این پست میخوام.



پاسخ به: دره‌ي سكــــــوت
پیام زده شده در: ۱۸:۰۷:۰۸ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
#23
ریموس، که حالا در جسم تام قرار داشت، با دیدن کوین کوچک، لحظه ای مکث کرد. آیا به عنوان یک محفلی، یا نه، یک انسان، می توانست کودکی را در چنین کار های کثیفی وارد کند؟ در میان مجادله ریموس با خودش، کوین که با دیدن تام شاد شده بود، بلند شد و به کنار او آمد.
_تام تو میدونی کی لوی ژمین اتاق لنگ لیخته بود؟

ریموس که در افکارش غرق شده بود، با صدای کوین به خودش آمد. نگاهش روی چهره معصوم کودک خیره ماند. کوین که به پاسخ سوالش دست نیافته بود، دوباره آن را تکرار کرد.
_تام میشنوی چی میگم؟ میدونی کی لو ژمین اتاق لنگ لیخته بود؟

ریموس که تازه متوجه منظور او شده بود، لحظه ای مکث کرد. سپس با لبخندی ساختگی، گفت:
_نه، نمیدونم. احتمالا یکی داشته نقاشی می کشیده و اشتباهی روی زمین رنگ ریخته. حالا برو بازی کن. باشه؟

کوین که با جواب ریموس، قانع شده بود، به اتاق برگشت و مشغول بازی کردن شد. ریموس، با احتیاط به طرف در دیگری قدم برداشت.

_هی تام!

ریموس، به سرعت و مضطرب، به سمت صدا، برگشت و با تری بوت، مواجه شد. نگاهش به روی دستان خونی و چهره نگران تری، خیره ماند.
_دست هات...

تری که تازه متوجه خون روی دستانش شده بود، با صدایی که میشد ترس را از ان حس کرد گفت:
_اون تازه وارد... اون... اون مرده!
_پس منظور کوین از رنگ، خون های اون بود.
_آره.

ریموس، باید به سرعت تغییر شکل میداد. اینکه بیشتر از این در جسم تام میماند، درست نبود. برای رسیدن به سوروس، باید اتاق های بیشتری را نگاه میکرد و این، زمان بسیاری تلف میکرد. شاید، پخش شدن خبر مرگ آن دختر، باعث پیدا کردن زود تر سوروس میشد.
حالا و در آن شرایط، تبدیل شدن به تری بوت، بهترین و تنها راه حل ممکن بود.


ویرایش شده توسط تلما هلمز در تاریخ ۱۴۰۲/۱۱/۱ ۲۰:۳۸:۱۰


پاسخ به: یاران لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن).
پیام زده شده در: ۱۵:۱۲:۱۲ جمعه ۲۹ دی ۱۴۰۲
#24
درود بر لرد سیاه و سلام بر بلاتریکس عزیز. از درخواست اولم مدت زیادی هست که گذشته و نوشتم کمی بهتر شده. خواستم شانسم رو امتحان کنم.


1- هرگونه سابقه عضویت قبلی در یکی از گروه های مرگخواران / محفل را با زبان خوش شرح دهید.

یک بار درخواست به محفل داشتم. یک بار درخواست به ارتش تاریکی داشتم.

2- مهمترین فرق دامبلدور و لرد در کتاب چیست؟

مو، ریش، دماغ!

3- مهمترین هدف جاه طلبانه تان برای عضویت در مرگخواران چیست؟

انتقام خونوادم و زندگی کنار ارباب

4- به دلخواه خود یکی از محفلی ها(یا شخصیتی غیر از لرد سیاه و مرگخواران) را انتخاب کرده و لقبی مناسب برایش انتخاب کنید.

ارتور ویزلی: بی مزه ترین

5- به نظر شما محفل ققنوس از چه راهی قادر به سیر کردن شکم ویزلی هاست؟

خرج کردن تمام در آمد محفلی ها، البته باز هم نمیتونه سیرشون کنه

6_ بهترين راه نابود کردن يک محفلي چيست؟

استفاده از خنجر...

7_ در صورت عضويت چه رفتاري با نجيني خواهيد داشت؟

می شینیم با هم قهوه و پیتزا میخوریم.

8 _ به نظر شما چه اتفاقي براي موها و بيني لرد سياه افتاده است؟

به من چه؟ به تو چه؟ دوست داشتن دماغ و موهاشون رو حذف کنن به هیچکسی هیچ ربطی نداره!

9_ يک يا چند مورد از موارد استفاده بهينه از ريش دامبلدور را نام برده، در صورت تمايل شرح دهيد.

بالش مناسب برای گربه ها یا سگ ها


تلما!
استفاده از خنجر؟ انشاالسالازار از خنجر من که مایه نذاشتین؟

پست های اخیرتون رو خوندم. پیشرفت خوبی داشتین. من راضیم، به شرطی که تلاش کنین تا بیشتر پست های دنباله دار بزنید. کسب مهارت در اون بخش برای شرکت در ماموریت ها لازمه.
بفرمایید داخل خالکوبی مرگخواریتون رو میل بفرمایید.

تایید شد!


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۴۰۲/۱۱/۱ ۱:۰۶:۵۶


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۷:۳۲:۲۶ چهارشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۲
#25
کجا؟
توی عمارت هلمز



پاسخ به: محدوده آزاد جادوگران
پیام زده شده در: ۱۲:۰۰:۲۹ سه شنبه ۲۶ دی ۱۴۰۲
#26
سوژه: لذت
کلمات فعلی: شیر، کمربند، نیم تاج، هورکراکس، روباه قطبی سه دم، نامه، وزارت سحر و جادو


دانه های برف، تمام زمین را سفید کرده بودند. سفیدی برف ها، با رنگ های تیره عمارت، تضاد زیبایی را به ارمغان آورده بود. دختر جوان، با چشم هایی به رنگ اسمان، در آینه اش به خود خیره شد. نیم تاج یاقوت کبودش را به روی موهای قهوه ای اش قرار داد. در اتاق، به صورت ناگهانی باز و دختر جوان دیگری وارد اتاق شد. دختر جوان که ماریا نام داشت، با دیدن زیبایی دوستش با تعجب به او نگاه کرد.
_رفیق عجب تیپی زدی!

لبخند زیبایی بر لبان دختر نقش بست.
_تو هم همینطور ماریا.
_اون نیم تاج...

ماریا به نیم تاج روی سر دختر اشاره کرد.
_چقدر شبیه نیم تاج ریونکلاست. همونی که یکی از هورکراکس های لرد سیاه بود!
_آره. تقریبا شبیه اونه. آخه جنس یاقوت هاشون یکیه.

تلما این را گفت و با طلسمی، کمربند لباسش را گره زد. ماریا کمی تامل کرد و با آرامش گفت:
_راستی، تو قرار بود به یه کسی که توی وزارت خونه کار میکنه، نامه دعوت به جشن کریسمس رو بفرستی. فرستادی؟
_آره، فرستادم و اونم قبول کرد. فکر کنم الان اون پایین باشه.

تلما به طرف ماریا رفت و نزدیکش ایستاد، و به تابلوی نقاشی دیوار اشاره کرد.
_نگاه کن ماریا، این نقاشی مبارزه یه روباه سه دم و یه شیر رو نشون میده. برنده این مبارزه روباه سه دمه!
_اما شیر که قوی تره!
_آره. اما احمقانه حرکت میکنه. درحالی که روباه سه دم، با نقشه و محتاطانه عمل میکنه.

لحظه ای مکث کرد.
_و من توی زندگیم مثل روباه سه دم عمل میکنم. دعوت اون مرد احمق هم یه نقشه است. اون باید بخاطر کار هایی که با من کرده تنبیه بشه!
_راستش حق داری تلما. اون میخواست که اموال و ثروت تو رو بالا بکشه.

یک ساعت بعد

صدای جیغ و فریاد، تمام عمارت هلمز را پر کرده بود. در میان جمعیت، مردی با دهانی که خون از آن بیرون میزد، با نفس های به شماره افتاده، روی زمین افتاده بود.
و در میان هیاهوی افراد، دختری با موهای بلندش، در اتاقش به انتقامی که گرفته بود می اندیشید.

فردای آن روز

تلما، درحالی که قهوه اش را می نوشید، روزنامه پیام امروز را برداشت.
_مرگ ناگهانی یکی از افراد وزارت سحر و جادو، به دلیل پر خوری!

و قهقهه های بلندی سر داد.
_اونا واقعا احمقن! هیچکس نفهمید دلیل مرگ اون سم ای بوده که توی غذاش ریخته شده...!

کلمات نفر بعد: هیاهو، دروغ، یاقوت، سپر، سَم، نوشیدنی، نقشه


ویرایش شده توسط تلما هلمز در تاریخ ۱۴۰۲/۱۰/۲۶ ۱۸:۰۶:۵۹


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۹:۵۸:۱۱ دوشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۲
#27
چیکار؟
سوسک کشتن!



جینی ویزلی بعد از اعلام شدن اسامی جام آتش تو حموم خونه شون با هرماینی گرنجر سوسک کشتن.



پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۷:۴۵:۳۸ دوشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۲
#28
کجا؟

تو یه مکان نامعلوم



پاسخ به: محدوده آزاد جادوگران
پیام زده شده در: ۱۷:۴۳:۵۱ دوشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۲
#29
سوژه: لذت
کلمات فعلی: قهوه، جغد، کتاب، گربه، تشییع جنازه، سالازار اسلایترین، تالار اسرار


انگشتانش لاغر و کشیده اش را دور دسته فنجان پیچید. فنجان را به طرف لب هایش حرکت داد و مقداری از قهوه تلخ درون فنجان نوشید.

_چطور این قهوه تلخ رو میخوری تلما؟

تلما جرعه دیگری از قهوه اش را نوشید و با چشمان ابی اش به دوستش نگاه کرد.
_اولش از روی عادت بود. اما الان بهش علاقه کردم.
_مثل مرگخوار بودنت؟

تلما با تعجب نگاهی به ماریا انداخت.
_منظورت چیه؟
_تلما از هر کسی هم بخوای مخفی بکنی، من اینو خوب میدونم که اولش فقط برای اینکه مثل پدر و مادرت باشی عضو ارتش تاریکی شدی.

لبخندی بر لبان تلمای جوان، نقش بست.
_شاید اینکه اون سال، توی هاگوارتز پر شد که نواده جدید سالازار اسلایترین، با یه باسیلیسک جدید توی تالار اسراره، به نفع من شد!

ماریا درحالی که پشت گوش های گربه اش را می خاراند، نگاهی به تلما کرد.
_داری شوخی میکنی؟ به خاطر اون اتفاق همه یه هفته به خونه هامون برگشتیم و کلی از درس ها عقب موندیم!
_شوخی نمیکنم ماریا! وقتی برگشتم خونه و جسد اون جغد کوچولو رو توی باغچه دیدم، متوجه دفتر خاطرات بابام شدم.
_همیشه برام سوال بود توی اون دفترچه چی نوشته شده بود.

جرعه دیگری از قهوه تلخش را نوشید.
_نوشته بود که پدر و مادرم عضو جبهه سیاه بودن و حاضر بودن جون شون رو برای تفکرات شون فدا کنن. البته، مدتی قبل از عضویت توی ارتش تاریکی، پدرم خاطرات عاشقانه خودشو با مادرم نوشته بود!
_چه جالب!
_آره، جالب بود. اما شوک خیلی سختی رو پشت سر گذاشتم. انگار که یهو خودمو توی تشییع جنازه دوباره خونوادم پیدا کرده بودم. تمام اعتقاداتی که داشتم از بین رفته بود.

لبخند تلخی بر لبان خشک دختر نقش بست.
_و من مونده بودم و یه دوراهی خیلی سخت... چیزی خودم میخواستم یا چیزی که درست بود... اون موقع، اینکه من محفل ققنوس رو ول کنم کاملا منطقی و درست بود ولی من خودم نمیتونستم از محفل بیرون بیام! اما من از همونجا غلبه کردن بر احساساتم رو یاد گرفتم و...
_و ترجیح دادی راه پدر و مادرت رو ادامه بدی.

چشمانش را بست و به سال ها پیش فکر کرد.
_آره ماریا! اما اینقدر تصمیم انی هم نبود. من کلی کتاب خوندم، همه جا از مرگخوارا و لرد سیاه بد گفته بودن. اما توی هیچ کتابی و هیچ جا، نوشته نشده بود که لرد و یارانش چرا شروع به جنگ کردن.

مکثی کوتاه کرد و به صندلی تکیه داد.
_اما من می فهمیدم! اونا به خاطر تفکرات شون جنگیدن... من درک شون کردم. آخه تفکرات مون با هم یکی بود.

با انگشتانش، گردنبند ظریف گل رزش را نوازش کرد.
_و من برای تفکراتم عضو مرگخواران شدم. و الان، همه اونا عضوی از خانوادم هستن.

آیا واقعا اینطور بود؟ هیچکس نمیدانست... حتی خودش!


کلمات نفر بعدی: روباه، استخوان، فرفری، تابلو، بغض، گریفیندور، منافع


ویرایش شده توسط تلما هلمز در تاریخ ۱۴۰۲/۱۰/۲۵ ۲۳:۴۴:۳۹


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۹:۱۹:۲۹ دوشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۲
#30
کِی؟

روز تولد لرد سیاه







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.