فیل Queen Anne`s Revenge
VS
اسب تفاهمداران
«تَرَک نه تَرْک»
هر چرت و پرتی تو مدارس مشنگی به زور تو مختون کردن رو بریزین دور، زمین یه پیتزای بزرگه. یا شایدم یه دونات بزرگ که وسطش ماهه. که خب اینو دیگه قطعا میدونین که ماه از جنس پنیره. به هرحال هرچی که هست، خوراکیه.
ممکنه حتی دابل برگر ذغالیم باشه، کسی چه میدونه؟ ولی قطعا خوراکیه. حرفمو باور کنین من آخه خوردمش.
***
- این سومین بشقابته باباجان، بسه دیگه.
- فقط یه قاشق دیگه.
- دو بشقاب قبلم همینو گفتی باباجانم.
- باشه خب. فقط دو قاشق دیگه.
-
اگه کاغذ پیهاچ رو میذاشتین تو دهن رز، با فرض اینکه نخورتش البته، پیهاچش منفی میشد و با معرفیش در مجمع جهانی شیمیدانها قطعا نوبل 2020 رو از آن خود میکردین. البته باید اخطار بدم این کار رو تو خونه انجام ندین. ممکنه یه دستتون رو تو دهنش جا بذارین، بهم اعتماد کنین، رز اسید خورندهایه.
همون لحظه طبقهی بالا- من دیگه اینطوری نمیتونم.
- تموم بودجهی این ماه محفل رو خورد.
- دیگه حتی پیازم نداریم. باورم نمیشه دلم برا سوپ پیاز تنگ شده.
- اگه زودتر یه فکری به حالش نکنیم خودمونم میخوره.
جلسهی اضطراری و غیررسمیای در اتاق هری برای رسیدگی به بحران جدید محفل با حضور همهی اعضایی که تا اون زمان موفق شده بودن از دست رز و اشتهای سیری ناپذیرش فرار کنن، تشکیل شده بود. جمع دوستانه و کوچکی بود و کادوگان در قاب نایجلیوس در جلسه شرکت کرد.
- خوبه که اینجا نمودار ناپذیره و مشنگا نمیبیننش وگرنه چه طور قرار بود به پلیس مشنگی توضیح بدیم که دو بلوک کناری الان تو معدهی رز در حال تجزیهن؟
- البته این مشکلی نداشت، خود پلیسه رو هم میخورد.
- باید همرزم رز رو ترک بدیم.
- موافقم.
ولی این کار سختتر اون چیزی بود که به نظر میاومد. رز به هیچ وجه قصد ترک نداشت و به صراطی هم مستقیم نبود. فقط خوراکی بیشتر و بیشتر میخواست. حتی آبنبات لیمویی های دفتر دامبلدور رو هم تموم کرده بود. هری که میترسید کم کم خودشم خورده بشه و جامعه از نعمت پسر برگزیده محروم شه، با گابریل سعی در ترک رز داشتن.
- ببین اینقد میخوری چاق میشی ها.
- از نظر علمی، هربار ویبره زدن ده برابر هر وعدهی غذایی کالری مصرف میکنه و برای همینم چاق شدن رز غیرممکنه.
- همین که گب گفت.
- گب.
- بله؟
- سکوت کن.
سیریوس سگ خوبی بود. ولی به هر حال گوربه نبود ولی گنا داشت. رز دونات زده بود و حالت طبیعی نداشت. متاسفانه خانم شاکری هم اونجا نبود. رز گشنه بود و سیریوس رو تو گونی کرد، یه آبم روش. رز تمومی مراحل مضغ و بلع و هضم و تحلیل را پیمود و چنان شد که گویی سیریوسی از ننه سیریوس زاده نشده بود.
- البته شاید زمان مناسبی برای خوردنش نبود.
- بیا بنویسیم روی خاک و رو درخت و حتی پر هیپوگریف پرنده و رو ابرا، no more food! بیا بنویسیم روی آب، روی برگ ، رو دریا its enough.
در تلاش بعدی ویلبرت مداخله ترتیب داد. این مداخله ها ید طولایی تو محفل دارن. تقریبا هر ماه چندین مداخله انجام میشه که تو آخرین مورد برای سیریوس مداخله گذاشتن که پاهای کثیفش رو بیرون محفل تمیز کنه، خب بلاخره اونم یه سگه و این روزها کوچه خیابونها کرونایی.
- بیا بنویسیم روی خاک و رو درخت و حتی پر هیپوگریف پرنده و رو ابرا، no more food! بیا بنویسیم روی آب، روی برگ ، رو دریا its enough.
ویلبرت همونطور با آواز، دیوار کوب های Intervention رو نصب و بلوزی با نوشتهی stop eating foods تن هر محفلی میکرد. بلاخره وقتی اتاق سیریوس آماده شد و همه لباس مناسب مداخله پوشیدن و پلاکارد دستشون گرفتن، ویلبرت رز رو با کیکی در دهان و کاپ کیکی در دست وارد اتاق کرد. ولی مداخلهی ویلبرت هم جواب نبود چونکه رز حتی food داخل کلمهها رو خورد.
- رز میدونستی غذای زیاد باعث کبد چرب میشه و بعدش دیگه نمیتونی دونات بخوری؟
برای اولین بار رز از خوردن دست کشید. دور دهنش شکلاتی بود و تو دستاش مدرک جرمش یعنی همون نصفِ شکلات دیده میشد. نصفهای که تو دهنش بود رو قورت داد و پرسید:
- منظورت چیه؟
- تو این کتابه نوشته اگه کبدتون چرب شه باید رژیم بگیرین. یعنی روزی فقط یه پیاز بخورین.
- فقط یه دونه؟
- فقط یه دونه.
رز به فکر فرو رفت. شکلات رو روی میز گذاشت و به باقی خوراکیهای لذیذ رو میز نگاه کرد.
- یعنی اگه کم بخورم کبدم چرب نمیشه؟
- نه رز. اگه پرخوری رو ترک کنی میتونی همیشه چیزای خوشمزه بخوری.
و غیر ممکن، ممکن شد. رز ترک کرد. قول داد که دیگه تا یه ماه سمت شیرینیجات نره و بعدشم روزی یه دونه
آدم کاپ کیک بخوره. فقط چونکه کبدش چرب نشه. هری هیچ ایدهای نداشت که گابریل درست گفته یا نه. حقیقتش براش مهم هم نبود. مهم این بود که باز هم زنده مانده بود و برای سومین بار پیاپی پسری که زنده ماند شد.
یک روز بعدیک روز از تصمیم کبریِ رز میگذشت و تو این بیست و چهار ساعت یه وعده بیشتر نخورده و سر قولش ایستاده بود. دلش عجیب شیرینی میخواست و سروصدا میکرد. شب قبل از فکر خوراکیهای توی یخچال خوابش نبرده بود و صبح برای دیدار با محبوبش، دونات توت فرنگی، به آشپزخونه رفت. البته، محبوبش سالم موند. فقط از دور کمالاتش رو تماشا کرد. از خیلی دور.
محفلیها بهش افتخار میکردن و خوشحال بودن که اندک غذایی براشون باقی میمونه تا از گرسنگی نمیرن. ولی رز ناراحت بود، چونکه محبوبش سر جاش، تو معدهش نبود و نگران بود که دونات تو یخچال سرما بخوره. صبحانه تموم شد. رز بازهم طبق قولش کل میز با پایههاشو قورت نداد. بعد از صبحانه آقای ویزلی به قصد وزارت خونه ، سیریوس برای گردگش صبحگاهی و هری برای نجات دنیا از خونه بیرون زدن و رز باز با دونات تنها شد.
خیلی سعی کرد. خیلی خیلی زیاد. دو بار اومد بخوردش و جلوی خودش رو گرفت ولی بار سوم...
دیگه دیر بود. دهنش به اندازهی عرض شونهش باز شد و دونات دعوت رز رو لبیک گفت. ولی لبیکش کافی نبود و بازهم رز گرسنه موند. تو بیست و چهار ساعت گذشته فقط یه برّه برای شام و یه برّه برای صبحانه خورده بود. پس دهنش رو باز کرد و کل یخچال به لقای معده پیوست. بعد خونهی گریمولد. بعد لندن. و به ترتیب انگستان، اروپا، و کرهی زمین. چونکه خب، همونطور که گفتم زمین یه پیتزای بزرگه و ماه هم پنیرش. خورشیدم نون تست عسلی.
کهکشانها هم منتظر خورده شدن بودن.
همان شبشب شد و همه به خونهی گریمولد بازگشتند ولی رز نبود. یخچالم نبود البته.
- اینقد خورد که ترکید.
- رز خوبی بود. یکم پرخور بود ولی در کل خوب بود.
- زلزله!
متاسفانه کسی به پومانا توجه نکرد. که خب این تبدیل به بزرگترین اشتباه زندگیشون شد. شما عبرت بگیرین و به پوماناهای زندگیتون گوش کنین.
همون لحظه، بیرون معدهی رزرز با اینکه گوربه نبود، گورکن شاید ولی گوربه نه قطعا، به لاکتوز موجود در کهکشان راه شیری حساسیت نشون داد. اگه به لاکتوز حساسیت دارین، کهکشان راه کرهای رو بخورین. ولی رز حواسش نبود و راه شیری رو خورد، چونکه گرسنه بود. رز همیشه گرسنه بود.
پومانا خیلی هم درست نگفت، زلزله نبود؛ فقط دلدرد رز بود. یه دلدرد ساده و کوچولو.
- من غلط کردم این همه خوردم! اگه خوب شم دیگه قول میدم نخورم. قول میدم دیگه لینک خونهی گریمولد رو عوض کنم. از منومم سواستفاده نکنم. قول میدم!
معدهی رز معدهی حرف گوش کنی بود. با یه حرکت جانانه، هرچی خورده بود رو پس داد. پیش چشم رز دونات ها و بستنی ها در فضا شناور بودن. زمینِ پیتزایی، دوباره در مدار خودش بود و سیریوس در هوا معلق.
- آخیش راحت شدم. تا سه ماه چیزی نمیخورم.
نیمهشب همان شبتو خونهی گریمولد سگ پر نمیزد. شاید بپرسین پس سیریوس چی؟ که باید بگم سیریوس همچنان در فضا معلقه و هنوز خبری ازش در دسترس نیست. از یابنده تقاضا میشه در صورت یافته شدن...نه نیاره خونهی گریمولد ترجیحا ببره قبرستون ریدلها یا یه خراب شدهی دیگه.
کریچر با وایتکس به جون تابلوی ننهی سیریوس افتاده بود و صدای خروپف دامبلدور مزاحم خواب علیرضا بود. علیرضا، رز رو بیدار کرد چونکه خب چرا که تنها بیدار بمونه، باهم بیدار بمونن. دوتایی باهم به آشپزخونه رفتن. البته رز که تو ترک بود، علیرضا اینبار گرسنهش بود.
رز در یخچال رو باز کرد تا برای علیرضا همبرگر بیاره که چشمش به دونات افتاد. یه دونات بزرگ و صورتی. بوی توت فرنگیش میاومد. چشمهای رز برق زدن.