آگلانتین سریع گقت:
- نه، اصلا ارباب.
لرد گفت:
- پس چه میگویی؟
آگلانتین، سکوت کرد. نباید همچین چیزی میگفت. یا قبل از گفتن به عواقبش فکر می کرد.
آگلانتین گفت:
- ارباب منظور من این بود که افراد کاملا به والدینشون نمیرن. و اخلاقیات متفاوتی دارن.
لرد گفت:
- حال ما چکار کنیم تا اخلاقیات دخترمان به خودمان برود؟
آگلانتین آب دهنش را قورت داد و سکوت کوتاهی کرد، سپس گفت:
- پیشنهاد می کنم ایشون رو با اخلاقیات خودتون بیشتر آشنا کنید.
آگلانتین کمی نگران بود. آخر جواب دیگری برای سوال ارباب نداشت. نمی دانست اگر لرد از او بپرسد چه طوری چه جواب دهد.