هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (ایوان.روزیه)



Re: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۸:۱۷ شنبه ۹ بهمن ۱۳۸۹
لرد که ردای مشکی بلندی پوشیده بود از جلوی تک مرگخواران رد میشد و مستقیم در چشم هر کدام نگاه میکرد.مرگخواران وحشت زده نرجیح میدادند به جای زل زدن به چشم های خشمگین اربابشان مشغول دید زدن نوک کفش هایشان بشوند.

بالاخره لرد به حرف امد و گفت:لوسیوس.دو قدم بیا جلو!
لوسیوس میخواست درخواست عفو کند و چیزی جز صدایی جیر جیر مانند از گلویش بیرون نیامد.برای همین با ترس دو گام لرزان به جلو برداشت.

لرد مستقیم به چشم های لوسیوس خیره شده بود اما لوسیوس از نگاه کردن به لرد پرهیز میکرد.برای همین لرد با طلسم فرمان لوسیوس را وادار به نگاه کردن درون چشمانش کرد و بعد با کلماتی آهسته و شمرده گفت:بذار این موضوع رو با هم تحلیل کنیم لوسیوس.تو نشسته بودی توی قصرت که یه محفلی اومد تو و یه نامه بهت داد که توش نوشته بود خونه متعلق به اونهاست و تو هم مثل کرم فلوبر سرت رو انداختی پایین و وسایلت رو جمع کردی و با خانواده ات اومدی بیرون؟

لوسیوس که از ترس نای حرف زدن نداشت گفت:ب...ب...ب...بلله اربا...ب.
...کروشیو مردک ابله!
لوسیوس به روی زمین افتاد و در حالی که به خودش میپیچید از شدت درد ناله میکرد.لرد صدایش را بالا برد و گفت:واقعا این رفتار باید از یه مرگخوار سر بزنه؟

مرگخواران که میدانستند در صورت دادن جوابی جز تایید حرف ارباب عاقبت بدی در انتظارشان خواهد بود همه با هم سرشان را به نشانه تاسف از عمل لوسیوس تکان دادند.
لرد شکنجه را تمام و کرد و با طلسم فرمان لوسیوس را وادار به ایستادن کرد.لرد مصمم بود درسی به لوسیوس بدهد که تا آخر عمرش فراموش نکند.حالا که جام با ارزش از بین رفته بود باید عواقب نافرمانی را به مرگخوارانش نشان میداد.

برای همین با لحن خشکی به نارسیسا گفت:نارسیسا.تو و پسرت تا فردا شب همین موقع فرصت دارین قصر رو از محفل پس بگیرین.اگه حتی یک دقیقه دیر تر این کار رو بکنین بلایی سر لوسیوس میاد که با دیدنش شما هم براش آرزوی مرگ کنین!

بعد رو به دراکو گفت:دستورم مفهوم بود؟
دراکو آب دهانش را فرو داد و لرزان گفت:بله ارباب.
لرد به مرگخواران دیگر اشاره کرد و گفت:اگه حتی یه نفرتون به اونها کمک کنه همون بلایی سرتون میاد که قراره سر لوسیوس بیاد.
لرد بعد از گفتن این جمله لوسیوس را کشان کشان با خود برد و مرگخواران را با ترس هایشان تنها گذاشت.


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۸۹/۱۱/۹ ۱۸:۲۰:۱۵

ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۱۹:۳۷ شنبه ۱۱ دی ۱۳۸۹
روفوس به صورت ناگهانی در کنار لرد ظاهر شد و در حالی که سعی میکرد دیالوگ هایش را بدون اشتباه ادا کند گفت:آه...باور کردنی نیست ارباب، آنتونین...آنتونین را کشتند!
لرد که دوباره متوجه اصل قضیه شده بود با خشم ارباب مابانه ای رو به کرد و گفت:چطور جرات کردی مردک؟چطور به اون چوب دستی منحوست اجازه دادی ناجوانمردانه آنتونین رو بکشی؟هان؟اعتراف کن!

دامبلدور که میدانست چند ثانیه بیشتر با انفجار خشم لرد و برزو جنگ جهانی سوم فاصله نمانده گفت:آروم باش اینقدر حرص نخور!من دلایلی دارم که اثبات میکنه بیگناهم!
روفوس دیالوگ هایش را در ذهنش مرور کرد و طوطی وار گفت:دروغ گو، پست فطرت، خائن!خودتو برای مرگ اماده کن!

و چوب دستی اش را به سمت دماغ دامبل گرفت!لرد چشم غره ای به روفوس رفت و گفت:کروشیو، هنوز یاد نگرفتی وقتی ارباب هست دخالت نکنی؟
بعد چوب دستی اش را به سمت دامبل نشانه رفت و گفت:خودتو برای مرگ اماده کن!

دامبل بر خلاف انتظار روفوس دست هایش را بالا برد و گفت:اول دلایلم رو بشنو بعد اگه حق با من نبود من رو همین جا راکن تبدیل کن!یا اصلا خرس گریزلی!
ایوان که از لای در یکی از اتاق ها مشغول دید زدن این صحنه بود با اعصاب خراب مشتی به چارچوب در زد و زیر لب گفت:اه چقدر حرف میزنه این پیرمرد خرفت!ارباب بزن ریز ریزش کن دیگه!

دامبل به جسد آنتونین اشاره کرد و گفت:ایوان!مگه ایوان نمرده بود؟
لرد بدون اینکه چشم از دامبل بردارد گفت:جواب بده روفوس.
روفوس که دید هوا در حال پس! شدن است سعی کرد خودش را به آرامی از اتاق خارج کند اما کروشیو لرد او را در جایش متوقف کرد.
روفوس: ارباب شما چوب دستیتون سمت دامبله چطوری به من کروشیو زدین؟!

لرد روفوس و دامبلبه سمت پله ها هل داد و گفت:قضیه خیلی مشکوکه.میرین طبقه پایین.همه باید بیاین.اونا از تک تکتون بازجویی میکنم و معلوم میشه قضیه چیه!
اما بعد رو به روفوس کرد و گفت:صبر کن، روفوس تو برو جسد ایوان رو بیار پایین.پیری تو هم انتونین رو با خودت بیار پایین!با احترام بیارش!
روفوس:


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: ناظر ماه
پیام زده شده در: ۰:۱۳ چهارشنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۹
لرد ولدمورت.

ناظر همیشه فعال.همیشه به انجمن هاش به بهترین نحو ممکن میرسه.پست میزنه، سوژه ها رو ادامه میده، سوژه های قدیمی رو تموم میکنه، سوژه جدید میده، نقد میکنه، از همه لحاظ بهترین کیفیت نظارت رو ارائه میکنه.برای همین من به لرد ولدمورت رای میدم.


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: جادوگر ماه
پیام زده شده در: ۲۳:۵۸ سه شنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۹
بعضی دوستان میگن چون لرد ولدمورت زیاد رنک گرفته ما رای رو به کس دیگه ای میدیم.رنک لباس و غذا نیست که بگیم برای یه نفر بسه!اگه کسی لیاقتش رو داره هر چند بار که لازمه باید بهش رای داد.

برای این رای دلیل خیلی زیاده.همونطور که آنتونین هم گفت لرد یکی از بهترین و فعال ترین اعضا در همه جنبه هاست.هم نظارت دقیقی داره، هم رول نویسی منظم و عالی، هم نقد که با اینکه جزو وظایف نظارت نیست هیچ وقت در موردش نه نگفته، رسیدگی به گروه مرگخواران و ایفای نقش لرد ولدمورت به بهترین حالت ممکن.با همه این توضیحات بی انصافیه اگه رای ام رو به کسی غیر از لرد ولدمورت بدم.


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۸۹/۹/۱۷ ۲:۵۰:۰۶

ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۰:۱۶ شنبه ۱۳ آذر ۱۳۸۹
نتیجه:

نتیجه دوئل ارنی مک میلان و سر کادوگان:

امتیازات لرد ولدمورت:

ارنی مک میلان:25 امتیاز - سر کادوگان:24 امتیاز


امتیازات ایوان روزیه:

ارنی مک میلان:23 امتیاز - سر کادوگان:24 امتیاز


امتیازات نهایی:

ارنی مک میلان:24 امتیاز - سر کادوگان:24 امتیاز

نتیجه دوئل: مساوی!

فرشته مرگ در اطلاعیه ای با اعتراض به این نتیجه اعلام کرد با این دو شرکت کننده در فرصت بعدی به طور خصوصی گفتمان خواهد کرد!


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۸۹/۹/۱۳ ۰:۱۸:۰۵

ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۰:۰۲ دوشنبه ۸ آذر ۱۳۸۹
نتیجه:

نتیجه دوئل آلبوس دامبلدور و آنتونین دالاهوف:

امتیازات لرد ولدمورت:

آلبوس دامبلدور:0 امتیاز (ارسال پست بعد از مهلت مقرر) - آنتونین دالاهوف:25 امتیاز


امتیازات ایوان روزیه:

آلبوس دامبلدور:0 امتیاز (ارسال پست بعد از مهلت مقرر) - آنتونین دالاهوف:26 امتیاز


امتیازات نهایی:

آلبوس دامبلدور:0 امتیاز (ارسال پست بعد از مهلت مقرر) - آنتونین دالاهوف:25.5 امتیاز

برنده دوئل: آنتونین دالاهوف!

-------------------------------------------------

نتیجه دوئل کینگزلی شکلبوت و مورگانا لی فای:

امتیازات لرد ولدمورت:

کینگزلی شکلبوت:27 امتیاز - مورگانا لی فای:0 امتیاز (عدم شرکت در دوئل)


امتیازات ایوان روزیه:

کینگزلی شکلبوت:28 امتیاز - مورگانا لی فای:0 امتیاز (عدم شرکت در دوئل)


امتیازات نهایی:

کینگزلی شکلبوت:27.5 امتیاز - مورگانا لی فای:0 امتیاز (عدم شرکت در دوئل)

برنده دوئل: کینگزلی شکلبوت!

-------------------------------------------------

نتیجه دوئل اسکورپیوس مالفوی و زاخاریاس اسمیت:

امتیازات لرد ولدمورت:

اسکورپیوس مالفوی:26 امتیاز - زاخاریاس اسمیت:0 امتیاز (عدم شرکت در دوئل)


امتیازات ایوان روزیه:

اسکورپیوس مالفوی:26 امتیاز - زاخاریاس اسمیت:0 امتیاز (عدم شرکت در دوئل)


امتیازات نهایی:

اسکورپیوس مالفوی:26 امتیاز - زاخاریاس اسمیت:0 امتیاز (عدم شرکت در دوئل)

برنده دوئل: اسکورپیوس مالفوی!


مراسم ختم باشکوهی فردا در گورستان ریدل برای سه عزیز از دست رفته (آلبوس دامبلدور، مورگانا لی فای، زاخاریاس اسمیت) برگزار خواهد شد.حضور شما مایه تسلی خاطر میراث خورها خواهد بود!


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۸۹/۹/۸ ۱۷:۲۷:۲۷

ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: فرهنگستان خانه ي ريدل
پیام زده شده در: ۱۷:۰۶ دوشنبه ۱ آذر ۱۳۸۹
لودو به آرامی چشم هایش را باز کرد.آخرین چیزی که به یاد می آورد این بود که جسم سختی به سرش برخورد کرده بود.جای برخورد ضربه به سرش هنوز درد شدیدی داشت، برای همین نباید مدت زیاد از بیهوش شدنش گذشته باشد.
سعی کرد موقعیت خودش را بررسی کند.برای همین گردنش را چرخاند تا اطراف رو به خوبی ببیند:هوم دارم موقعیت رو بررسی میکنم،خی اینور که تاریکه...اون ورم که تاریکه...اینجا هم که تاریکه!پس دوتا احتمال هست، یا شب شده، یا من تو یه اتاق بدون نور گیر افتادم!

در همین لحظه صدای قژقژ بلندی به گوش رسید و بعد از آن نور شدیدی به صورت لودو برخورد کرد!لودو از ترس اینکه آن نور طلسم باید خودش را تا جاییکه میتوانست جمع و جور کرد ولی بعد از چند ثانیه که دید خبری نشد چشم هایش را باز کرد.مرد غول پیکری درحالیکه روفوس بسته شده به صندلی را همراه صندلی در دست داشت در آستانه در ایستاده بود و به او نگاه میکرد!

مرد روفوس را با صندلی به داخل اتاق پرتاب کرد و گفت:همینجا میمونین، جیک هم نمیزنین!اولین صدایی که ازتون بشنوم اخرین صداییه که از خودتون در میارین!مفهوم؟!

لودو با ترس و لرز آب دهانش را فرو داد و گفت:لطفتون کم نشه!
بعد از ان مرد دوباره در را بست و لودو و روفوس را تنها گذاشت.
روفوس:هیششش، هیششش لودو هیششش!
لودو به سمت صدای روفوس برگشت و گفت:چیه هیش هیش میکنی؟
روفوس با زحمت گفت:اینا دیگه از کجا پیداشون شد!مگه میشه تو روز روشن اعضای فرهنگستان خانه ریدل رو به همین راحتی گروگان بگیری؟!

لودو تکانی به خودش داد و بعد از اینکه متوجه شد او هم مثل روفوس به صندلی بسته شده گفت:حالا معلوم شد اون بچه ها زیر دست چه پدر و مادر هایی بزرگ شدن!هیکل اون گندهه رو دیدی؟!ریشاش از دامبلم بلند تر بود!

روفوس که گویا کتک مفصلی از همان ریش دراز خورده بود گفت:حالا چیکار کنیم؟یه جوری باید به لرد خبر بدیم!
لودو:خبرو که خودشون به لرد میدن!میخوان ازمون یه تصویر جادویی ضبط کنن و بفرستن برای لرد که اگه یه میلیون گالیون نده همینجا پخ پخمون میکنن!

...بذار ببینم چوب دستیم رو پیدا میکنم یا نه.
روفوس این را گفت و با زحمت دستش را به جیبش رساند و داخلش را بررسی کرد:بوقیا، چوب دستیم رو برداشتن.باید مال تو رو هم گرفته باشن.
لودو با تشر گفت:چوب دستی میخوای چیکار؟مگه بلد نیستی بدون چوب دستی طلسم کنی؟
روفوس:من همیشه سر این قسمت درس مشکل داشتم تو هاگوارتز.آخرم با پارتی بازی نمره قبولی گرفتم!

در همین لحظه صدای قژقژ دوباره به گوش رسید و مرد ریش دراز دوباره در آستانه در ظاهر شد...


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۰:۰۸ چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۳۸۹
نتیجه دوئل لرد ولدمورت و اینیگو ایماگو:

امتیازات فرد ویزلی:
لرد ولدمورت:30 امتیاز ، اینیگو ایماگو:21 امتیاز


امتیازات آلبوس دامبلدور:
لرد ولدمورت:30 امتیاز ، اینیگو ایماگو:29 امتیاز

امتیازات نهایی:
لرد ولدمورت:30 امتیاز ، اینیگو ایماگو:25 امتیاز

برنده دوئل:لرد ولدمورت

در نهایت تاسف اعلام میگردد که...اینیگو ایماگو به جسد تبدیل شد!روحش شاد و یادش گرامی!


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۸۹/۸/۲۶ ۰:۰۹:۵۷

ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲۳:۵۰ سه شنبه ۲۵ آبان ۱۳۸۹
...روفوس؟
...بله ارباب؟
...خودت انتخاب کن چه طلسمی شومی روت اجرا کنم!
روفوس در حالی که از شدت ترس به رنگ گچ دیوار انباری در آمده بود گفت:ارباب من نمیدونستم اینا اینقدر بی کلن!خود ما که روزی ده بار طلسم شوم از شما میخوریم هنوز اسمش میاد تنمون میلرزه!اینا براشون طلسم شوم رو تو مدرسه درست تعریف نکردن حتما!

لرد کروشیوی جانانه ای به روفوس زد و همان طور که دلش میخواست کله تک تک مرگخوارانش را بکند و از آنها ترشی درست کند گفت:ارباب خشمگینه.باید هر طور شده این جماعت رو فراری بدین.اگه باز هم شکست بخورین کاری میکنم که آرزو میکردین روفوس از روز اول لال به دنیا میومد!
رودولف دستش را زیر چانه اش گذاشت و با قیافه متفکری گفت:ارباب به نظر من باید تبلیغات منفی بکنیم تا بترسن و بیخیال اومدن به کلاس بشن.

لرد:کروشیو رودولف!کی اجازه داد صحبت کنی؟هوم موافقم فکر خوبیه.ولی حواست باشه اگه کار بدتر بشه دستور میدم بلا تک تک موهات رو از ریشه بکنه و جاش سوزن بکاره!
لرد بعد از گفتن این جمله نگاه ترسناکی به روفوس انداخت و گفت:تو شخصا وظیفه داری این قضیه رو سر و سامان بدی.

روفوس از شدت ترس چنان تعظیم کرد که دماغش به کف زمین کوبیده شد و صدای خرد شدن چندین تکه از آن بگوش رسید!
بعد از آن لرد به ایوان رو کرد و گفت:میری سریعا تمام اون درخواست های مسخره رو از دفتر من بر میداری و یه گوشه میندازی که چشمم بهشون نیوفته!کرشیو!

ایوان دوان دوان به سمت دفتر لرد رفت تا درخواست ها را نیست و نابود کند.لوسیوس که دور شدن ایوان را تماشا میکرد گفت:ببینم رودولف،تو که پیشنهاد میدی اینا رو منصرف کنیم، الان خودت بردار نظر بده ببینم راه حلت چیه!
رودولف کمی ذهنش را جستجو کرد و گفت:اتفاقا یه ایده دارم.ما ادرس و مشخصات اینا رو داریم.میتونیم یه نقشه براشون بکشیم.

بلا با شک پرسید:مثلا چی؟
رودولف سرش را بالا گرفت و با افتخار گفت:میتونیم یکی از خودمون رو بفرستیم به ادرس هر کدومشون، بعد بگیم که اومدیم دوستانه بهشون اخطار بدیم جونشونو بردارن و در برن!بعد براشون چندتا خالی ببندیم که چطوری هرکی مرگخوار میشه زجر میکشه و شکنجه میشه.اینطوری اونام میترسن و بیخیال میشن!

بلاتریکس با خشم گفت:بیخود!آبرو ارتش سیاه رو میبری با این نقشه ات.
لوسیوس سرش را به نشانه مخالفت تکان داد و گفت:نه رودولف راست میگه.چون اگه موفق نشیم ارباب پوست از کله همه میکنه.میتونیم اینقدر که رودولف گفت پیاز داغشو زیاد نکنیم،فقط اینقدر که بیخیال ماجرا بشن.
نارسیسا با نگرانی گفت:حالا هرکاری میکنین مهم نیست،بهتره هرچه زودتر برین جلوی ایوان رو بگیرین!

...ایوان؟ایوان برای چی؟
نارسیسا با دست با پیشانی اش کوبید و گفت:بامزه ها،آدرس و مشخصات ثبتنام کننده ها توی فرم های درخواسته!اگه ایوان نابودشون کنه دیگه نمیتونیم قبل از اینکه بیان اینجا پیداشون کنیم!
با تمام شدن این حرف لشگر مرگخواران دوان دوان به سمت اتاق کار لرد هجوم برد.


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱:۱۵ شنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۹
...یعنی من به لرد خیانت کنم؟
ایوان لبخند شیطانی اش را وسیع تر کرد:آره آره!هیچ کاری نداره.یه خیانت کوچولو و بعد تو مدیر میشی.
سوروس با شک نگاهی به ایوان انداخت و گفت:چرا باید من به تو اعتماد کنم؟

ایوان سعی کرد چهره مظلومی به خود بگیرد و در حالی که تند تند پلک میزد! گفت: به منوی مدیریت سوگند میخورم که مدیرت کنم.برای من خیلی هم خوب میشه.من همه رو برده خودم میکنم و تو میشی معاونم.اون وقت همه کاره من میشم و تو هم بعد از من میشی همه کاره دوم!قول میدم حقوق و مزایای زیادی هم توش باشه!

سوروس به فکر فرو رفت.ظاهر ایوان نشان میداد احتمالا نقشه ای در سر دارد که پلک زدن های متعدد هم نمیتواند مخفی اش کند.از طرف دیگر مدیر شدن کم چیزی نیست.میتواند بالاخره از دست نجینی راحت شود و مدام چهل و چند ستون بدنش از ترس او نلرزد!
نگاهی به ایوان انداخت و گفت:باید فکر کنم.بهت خبر میدم.
سوروس بعد از گفتن این حرف از اتاق خارج شد و لحظه ای بعد نجینی دوباره به اتاق بازگشت.

ایوان نگاهی به نجینی انداخت و گفت:از من دلخوری؟من که قصد بدی نداشتم.
...فیشششش فیشش فوش!
...من که از این زبون ها سر در نمیارم!آدمیزادی حرف بزن ببینم چی میگی!
نجینی به ایوان نزدیک شد و با انتهای دومش دو کشیده نر و ماده تحویل ایوان داد!
ایوان که از شدت ضربه دم نجینی دچار سرگیجه شده بود گفت:به این میگن زبون آدمی زادی!متوجه شدم!از اول میگفتی خب!

در بیرون اتاق سوروس همان طور که به پیشنهاد ایوان فکر میکرد دور خودش میچرخید که صدای سرد لرد او را به خود اورد: میشه بگی دقیقا داری چیکار میکنی سوروس؟
سوروس با ترس از جا پرید و گفت:ببخشید ارباب عفو کنید،اشتباه کردم، خواهش میکنم ارباب پیشنهاد اون بود من هیچ تقصیری نداشتم خواهش میکنم...

سوروس نگاهی به اطراف انداخت و اثری از لرد نبود.برای همین با ترس گفت:ب...ببخشین ارباب؟
بارتی در حالیکه از شدت خنده اشک در چشمهاش جمع شده بود از پشت یکی از مبل ها بیرون پرید و گفت:وای پسر قیافه ات خیلی باحال بود!باید بابایی میدید چطوری دو متر پریدی هوا!
سوروس که نفس راحتی کشیده بود کروشیویی به سمت بارتی فرستاد و گفت:بچه بوقی،زهر ترک شدم!به چه جراتی صدای ارباب رو تقلید میکنی؟برم به ارباب بگم پوست از کله ات بکنه؟کروشیو!

سوروس در حال شکنجه کردن بارتی بود که ناگهان چیزی به نظرش رسید.برای همین بارتی را رها کرد و به پیش ایوان برگشت.وقتی داخل اتاق شد نجینی به عنوان شکنجه سعی داشت با انتهای دمش چشم سمت راست ایوان را در بیاورد و در عین حال دست چپش را هم تا آرنج بلعیده بود!
سوروس به زور نجینی را از اتاق خارج کرد و وقتی مطمئن شد که حواس ایوان سر جایش است گفت:اومدم بهت جواب بدم.
ایوان با خوشحال گفت:قبول کردی؟
سوروس لبخند موذیانه ای زد و گفت:نه یه پیشنهاد بهتر برات دارم.حاضری چقدر رشوه بدی که همین الان نرم همه نقشه ات را برای ارباب تعریف نکنم؟!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.