...یعنی من به لرد خیانت کنم؟
ایوان لبخند شیطانی اش را وسیع تر کرد:آره آره!هیچ کاری نداره.یه خیانت کوچولو و بعد تو مدیر میشی.
سوروس با شک نگاهی به ایوان انداخت و گفت:چرا باید من به تو اعتماد کنم؟
ایوان سعی کرد چهره مظلومی به خود بگیرد و در حالی که تند تند پلک میزد! گفت: به منوی مدیریت سوگند میخورم که مدیرت کنم.برای من خیلی هم خوب میشه.من همه رو برده خودم میکنم و تو میشی معاونم.اون وقت همه کاره من میشم و تو هم بعد از من میشی همه کاره دوم!قول میدم حقوق و مزایای زیادی هم توش باشه!
سوروس به فکر فرو رفت.ظاهر ایوان نشان میداد احتمالا نقشه ای در سر دارد که پلک زدن های متعدد هم نمیتواند مخفی اش کند.از طرف دیگر مدیر شدن کم چیزی نیست.میتواند بالاخره از دست نجینی راحت شود و مدام چهل و چند ستون بدنش از ترس او نلرزد!
نگاهی به ایوان انداخت و گفت:باید فکر کنم.بهت خبر میدم.
سوروس بعد از گفتن این حرف از اتاق خارج شد و لحظه ای بعد نجینی دوباره به اتاق بازگشت.
ایوان نگاهی به نجینی انداخت و گفت:از من دلخوری؟من که قصد بدی نداشتم.
...فیشششش فیشش فوش!
...من که از این زبون ها سر در نمیارم!آدمیزادی حرف بزن ببینم چی میگی!
نجینی به ایوان نزدیک شد و با انتهای دومش دو کشیده نر و ماده تحویل ایوان داد!
ایوان که از شدت ضربه دم نجینی دچار سرگیجه شده بود گفت:به این میگن زبون آدمی زادی!متوجه شدم!از اول میگفتی خب!
در بیرون اتاق سوروس همان طور که به پیشنهاد ایوان فکر میکرد دور خودش میچرخید که صدای سرد لرد او را به خود اورد: میشه بگی دقیقا داری چیکار میکنی سوروس؟
سوروس با ترس از جا پرید و گفت:ببخشید ارباب عفو کنید،اشتباه کردم، خواهش میکنم ارباب پیشنهاد اون بود من هیچ تقصیری نداشتم خواهش میکنم...
سوروس نگاهی به اطراف انداخت و اثری از لرد نبود.برای همین با ترس گفت:ب...ببخشین ارباب؟
بارتی در حالیکه از شدت خنده اشک در چشمهاش جمع شده بود از پشت یکی از مبل ها بیرون پرید و گفت:وای پسر قیافه ات خیلی باحال بود!باید بابایی میدید چطوری دو متر پریدی هوا!
سوروس که نفس راحتی کشیده بود کروشیویی به سمت بارتی فرستاد و گفت:بچه بوقی،زهر ترک شدم!به چه جراتی صدای ارباب رو تقلید میکنی؟برم به ارباب بگم پوست از کله ات بکنه؟کروشیو!
سوروس در حال شکنجه کردن بارتی بود که ناگهان چیزی به نظرش رسید.برای همین بارتی را رها کرد و به پیش ایوان برگشت.وقتی داخل اتاق شد نجینی به عنوان شکنجه سعی داشت با انتهای دمش چشم سمت راست ایوان را در بیاورد و در عین حال دست چپش را هم تا آرنج بلعیده بود!
سوروس به زور نجینی را از اتاق خارج کرد و وقتی مطمئن شد که حواس ایوان سر جایش است گفت:اومدم بهت جواب بدم.
ایوان با خوشحال گفت:قبول کردی؟
سوروس لبخند موذیانه ای زد و گفت:نه یه پیشنهاد بهتر برات دارم.حاضری چقدر رشوه بدی که همین الان نرم همه نقشه ات را برای ارباب تعریف نکنم؟!