ایزابل بسیار در فکر فرو رفته بود و در ذهنش در حال یافتن راه حلی برای ارائه این تکلیف بود و صدا های ناشی از قولنج شکستن استخوان های پروفسور روزیه تمام افکارش را به تنظیمات کارخانه بازمیگرداند ...
پس از چند دقیقه با حرص وسایلش را جمع کرد و از کلاس بیرون رفت و حرکتش را به سمت کتابخانه ادامه داد ... و در این حین ربکا هم به او اضافه شد ...
- چرا انقدر عصبی از کلاس زدی بیرون ایزا؟
-مگه صدای قولنج شکستن پروفسور روزیه رو نمیشنیدی
شبیه حس ناخن کشیدن روی گچ دیوار بووود
- خیلی خب ... حالا کجا میری با این سرعت
؟؟
ربکا نگاه سرشار از آرامشش را به ایزابل انداخت و بار دیگر او را قانع کرد که دلیلی برای عصبانیت وجود ندارد ...
- میرم کتابخونه بلکه بتونم چیزی پیدا کنم...
- برای اطمینان خاطر از اینکه توی مسیر با کسی دعوا یا بحث نمیکنی خودمم باهات میام
و البته بعید میدونم چیزی پیدا کنی ... چون هیچ ادم زنده ای نیست که دیده باشه بنیان گذاران هاگوارتز چی میخورن تا دربارش کتاب نوشته باشه ... .
- میدونم چی میخوای بگی ربکا ... باید با یه روح حرف بزنیم ... ولی من یکی عمرا با هلنا حرف بزنم ... اون مغرور و از خود راضی و حسوده ... حتی الان که مرده و روحش برگشته هنوز از اون کار مسخره ای که کرده پشیمون نیست ... اگه الان نیم تاج روونا بود همه مشکلات حل میشد...
- خب این که بهتر از هیچیه
- همین که گفتم ... نههههه
- باشه
پنج دقیقه بعد ... کتابخانه هاگوارتز ، مکانی مناسب برای فکر کردن ایزابل به محض پا گذاشتن در کتابخانه به این طرف و آن طرف میرفت و نام تمام کتاب ها را با دقت بررسی میکرد.
- خیلی خب ... اول از همه باید راجب حیواناتی تحقیق کنم که میشه گوشتشون رو خورد ... اونم نه حیواناتی که ماگل ها ازشون استفاده میکنن ...
حیوانات جادویی- اها ... بعد الان مثلا میخوای بگی که اونا تسترال میپختن و میخوردن؟
ایزابل سرش را از پشت قفسه ها بیرون آورد و با حالتی پوکر فیس
به ربکا نگاه کرد و گفت :
- منطقی باش ربکا ... اصلا خنده دار نیست ... کدوم آدمی انقدر احمقه که گوشت تسترال بخو... صبر کن ببینم !!!
ناگهان گردنبند ایزابل به دلیل به کار افتادن هوش سرشارش شروع به برق زدن کرد و ایزابل زمزمه کرد :
-پختن ... شاید باید آشپزخونه هاگوارتز رو بررسی کنیم ...
و ناگهان فریاد زد :
خودشههههههههایزابل آن چنان فریاد زد که ربکا هم دوباره دچار جو زدگی شد و شروع به دویدن دور کتابخانه کرد و پس از آن به سمت ایزابل هجوم آورد...
-یا مرلین کبیر ... ای واای
و درهمان لحظه ایزابل احساس خطر کرده و با سرعت هرچه تمام تر کتاب جانوران شگفت انگیز و زیستگاه آنها را برداشته و پا به فرار گذاشت.
ربکا تا دم در آشپزخانه هاگوارتز به دنبال او دوید و در همان لحظه ایزابل درب آشپزخانه را محکم به روی او بست ...
در همین حین بوی چربی وحشتناکی به مشامش خورد و خود را در آشپزخانه ای بزرگ پر از اجنه سبز رنگ مشاهده کرد که از در و دیوار آن روغن میچکید...
- اییییی ... چرا اینجا انقدر چربهه ... انگار هزار ساله تمیز نشدههه
و ناگهان دوباره گردنبندش شروع به درخشش کرد که نشان میداد فکری به ذهن ایزابل رسیده است ... او باید به چرب ترین قسمت آشپزخانه یعنی بخش دیگ ها میرفت و کمی از چربی را برداشته و داخل قدح اندیشه میریخت تا ببیند با این روغن ها در 1000 سال پیش چه غذایی درست کرده اند ...
- اینجا چی میخوای بچه جون؟
این جمله را جن بد ریخت و سبز رنگی به ایزابل گفته بود که باعث شد او از افکارش بیرون بیاید و دوباره درخشش گردنبندش خاموش شود.
-آمممم ... خب سلام ... من یکم روغن میخواستم
از چرب ترین بخش آشپزخونه
- دنبالم بیا
جن ، او را به سمت دیگ ها هدایت کرده و ایزابل مقداری روغن را درون یک بطری کوچک ریخت ... او دیگر تحمل اینجا ماندن را نداشت...
- من دیگه باید برم ... خیلی ممنون
- دیگه این طرفا پیدات نشه
- باشهه..
کمی بعد ... دفتر کله اژدری- سلام پروفسور
- به به ... جادو آموز مورد علاقه من و عضو جدید محفل نورانی ... چی شده اومدی اینجا باباجان؟
- بی زحمت میخواستم برای چند دقیقه از قدح اندیشه استفاده کنم پروفسور ... برای تکلیف درس تغذیه و سلامت...
- شقیقه چه ربطی به گو... اهم اهم ... قدح اندیشه چه ربطی تغذیه و سلامت داره باباجان؟
- وقت ندارم پروفسور ... خواهش میکنم
- باشه باباجان ... این شما و این قدح
ایزابل با احتیاط روغن ها را داخل قدح ریخت و سرش را داخل آن فرو برد و خودش را در میان آشپزخانه نوساز و تمیز هاگوارتز در 1000 سال پیش یافت که در آن هلگا با ملایمت به اجنه دستور میداد ... کمی جلو تر رفت و در سه دیگ سه غذای متفاوت را دید که در حال پختن بود ...
دیگ اول:
سر یک افعی آبینقل قول:
افعی آبی در اقیانوس آرام ، اقیانوس اطلس و دریای مدیترانه یافت میشود. طول این جانور در نهایت به سه متر میرسد . افعی آبی سری شبیه به سر اسب و بدنی مار مانند دارد . گوشت بدن این جانور به دلیل سفت بود در غذا استفاده نمیشود و از سر آن برای پخت و پز استفاده میکنند.
دیگ دوم:
گوشت تیبونقل قول:
تیبو نوعی گراز آفریقایی خاکستری است که در کنگو و زئیر یافت میشود . به دلیل سخت بود پوستش آن را با گوشت خالص بدون پوست در بازار جادوگران عرضه کرده و از پوست آن به صورت جدا برای سپر های ایمنی که بسیار گران بها است استفاده میکنند
دیگ سوم:
کله پاچه نیمدارنقل قول:
نیمدار در خاور دور یافت میشود و تنها شکارچیان متخصص در شکار میتوانند انها را ببینند . نیمدار جانوری آرام و گیاهخوار است و به همین سبب گوشت لذیذی دارد . ظاهری شبیه به بوزینه و چشم هایی درشت و حزن انگیز دارد . پوست و موی نیمدار برای ساخت شنل نامرئی به صورت جداگانه در بازار جادوگران عرضه میشود و بسیار با ارزش است .
---------------------------------
اینم از تکلیف بنده پروفسور روزیه ...
امیدوارم مورد قبول باشه
ویرایش شده توسط ایزابل مکدوگال در تاریخ ۱۴۰۲/۴/۲۵ ۲۲:۰۸:۱۱