هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: بهترین های فیلم هری پاتر
پیام زده شده در: ۹:۰۹ سه شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۸۶
#1
- بهترین کار گردانی : فیلم 4
2- بهترین موسیقی متن : فیلم4
3-بهترین بازیگران : ریچارد هریس (دامبلدور 1 و2 )آلن ريكمن(سيوروس اسنيپ)
4- بهترین صحنه در کل فیلم ها : فیلا 4 دوئل هری و ولدی!
5- بهترین بازی کامپیوتری : محفل ققنوس


باز باران بي ترانه***گريه هايم عاشقانه***مي خورد بر سقف قلبم***ياد ايام تو داشتن***مي زند سيلي به صورت***باورت شايد نباØ


Re: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۱:۳۲ یکشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۶
#2
نویل:هی بچه ا اون بالا رو ببینید!هری پاتر با جاروی پرنده ی جدیدش داره پرواز می کنه...
هرمیون:وای خدای من...من بهش گفتم اون واقعا کار خطر ناکیه...اون تازه پرواز با جادو را یاد گرفته...حتما موقعی که به من گفت کلام جا مونده رفت و جاروشو برداشت!اگه کسی اونو ببینه چی کار کنیم؟؟؟؟اگه طوریش بشه چی؟
رون:بابا بیخیال اون خیلی تو روندن جارو ماهره هیچیش نمیشه...ندیدین چطور همون لحظه ی سوار شدن به جارو پرواز کرد؟
هرمیون:ممکنه ولی این یکی رو چیکار کنیم...
همگی به سمتی که هرمیون اشاره کرده بود نگاه کردند...مالفوی رو دیدن که با اون لبخند موزیانه ی همیشگی همراه پرفسور مک گناگل داشتند به سمت انها می امدند...کراب و گویل هم همراهشمان بودند
پرفسور:هری...هرییی زودباش بیا پایین ممکنه یه بلایی سر خودت بیا...
ناگهان صدای فریادی از دور دست امد...
کراب:هی اون توپ طلایی اینجا چی کار داره؟
توپ با سرعت به طرف هری می امد...اوضاع عادی نبود انگار توپ افسون شده بود تا به هری حمله کند ...
توپ به سرعت هری را دنبال میکرد...
واقعا سرعتش زیاد بود حتی شاید بیشتر از سر عت صوت...هری نمیتوانست سرعتش را بیشتر کند...توپ نزدیک و نزدیک تر میشد... هر چه نزدیکتر میشد هوای اطراف هری گرمتر میشد ...او دیگر از شدت گرما نمیتوانست نفس بکشد ناگهان...
هرمیون:هی هری سرتو بپا فک کنم بدونم چطوری طلسمشو از بین ببرم...قبلا یه کتاب در مورد این توپها خوندم...
ولی
ان طلسم هم هیچ فایده ای نداشت...
هری احساس سوزشی عجیب در محل زخم خود و دردی شدید در بدن خود میکرد...
و ناگهان نوری ابی از چوب دستی پروفسور امد...مشکل طلسم حل شده بود ولی باز یه مشکل وجود داشت...این بار باید هری به دنبال توپ طلایی می افتاد تا ان را بگیرد!
پرفسور:هری بزار یکی را خبر کنم تا کمکت کنه تو به تنهایی نمیتونی...
ولی او نمیدانست با این حرفش نیروی جدیدی به او داد...
هری:نه من میتونم
با حداکثر سرعت دنبال توپ میرفت...توپ او را حتی به طرف جنگل ممنوعه هم برد و ناگهان هری توپ را در دست خود حس کرد...بله او موفق شده بود!
او توپ در دست به طرف بقیه رفت...
هرمیون:اوه هری...
هرمیون باز نتوانست خود را کنترل کند و از شدت خوشحال او را در اغوش گرفت!
هرمیون: واییی هری چه قدر داغی...
گویل:وای حتی لباسشم سوخته و مثل زغال شده!
رون:ولی کی میتونسته این کارو بکنه؟
هرمیون:من که تا حالا چنین چیزی رو هیچ جا نخونده بودم...
پروفسور مک گناگل:فقط یکی میتونه این کارو کرده باشه ...پس لرد سیاه برگشته...

Emma23 عزیز!
پستت جای کار بیشتری داشت. بعضی قسمت های مهم داستان رو باید بیشتر توضیح می دادی.
اول پست رو خوب شروع کردی. ولی غلط املایی زیاد باعث می شد بعضی جاها به مشکل بربخورم.
مثلا این قسمت " گفت کلام جا مونده رفت" متوجه نشدم منظورت چی بود.
برای دیالوگ هات می تونستی توصیف حالات و موقعیت شخصیت های داستانت رو قبل از اون بنویسی.
مثلا " هرمیون با نگرانی گفت : وای خدای من..." و بقیه هم به همین صورت!
خب موضوع " توپ طلایی طلسم شده " خیلی سریع وارد داستان شد و هیچ توضیحی قبل از اون در موردش ندادی.
مثلا " هری داشت به این موضوع فکر می کرد که اگر توپ طلایی هم آنجا با او در آسمان بود چه می شد که ناگهان ... " یا یه چیزی شبیه به این.
و کلا قسمت توضیح اینکه اون توپ چجوری بود یه کمی ایراد حسی داشت و با عجله نوشته شده بود.
به پایان بردن داستانت هم زیبا نبود. گرفتن توپ می تونست خیلی جالب تر و پر هیجان تر از این باشه!
آخر پستت می تونستی کار طلسم کرد رو بزاری گردن " دراکو مالفوی " نه " لرد سیاه "!
در کل فکر می کنم باید یه کمی بیشتر برای پستات وقت بزاری و روی سوژه هات کار کنی تا بتونی حس داستان رو ایجاد کنی.
یه بار دیگه سعی کن.
موفق باشی.

تأیید نشد.


ویرایش شده توسط emma23 در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۱ ۲۱:۳۵:۵۴
ویرایش شده توسط سارا اوانز در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۳ ۹:۲۱:۱۵

باز باران بي ترانه***گريه هايم عاشقانه***مي خورد بر سقف قلبم***ياد ايام تو داشتن***مي زند سيلي به صورت***باورت شايد نباØ


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۴۱ یکشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۶
#3
هری عاشقانه دستان پدر و مادرش را گرفته بود و درجاده یکنار دهکده هگزمید قدم میزد ناگهان به یاد اورد که چگونه به اینجا امده است,ان روز که مثل همیشه در حال رفتن به تالار بود نقطه ای نظرش را جلب کرد و با سرعت به سمتش رفت بوی متعفنی می امد,هری داشت به طرف ان راهرو متروک که دستشویی ان جا بود میرفت, وارد دست شویی شد و ان را دید,همان حلقه که در دستان سالازار اسلتیرین بودو سال ها پیش ربوده شده و نا پدید شده بود,هری جلوتر رفت و به ان حلقه دست زد, ان حلقه توسط ولدمورت افسون شده بود,هر که به ان انگشتر دست میزد باید تا از بین رفتن حلقه کنار مرده ها زندگی میکرد ,ولی هری ناراحت نبود چون به ارزوی چندین ساله ی خود رسیده بود,هر چند باید بعد ازمدتی انجا راترک میکرد

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط emma23 در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۱ ۲۰:۴۵:۰۸
ویرایش شده توسط emma23 در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۱ ۲۱:۴۹:۴۷
ویرایش شده توسط emma23 در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۱ ۲۲:۰۰:۲۴
ویرایش شده توسط emma23 در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۱ ۲۲:۰۶:۳۲
ویرایش شده توسط emma23 در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۱ ۲۲:۱۱:۲۷
ویرایش شده توسط emma23 در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۱ ۲۲:۱۴:۵۸
ویرایش شده توسط emma23 در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۱ ۲۲:۱۹:۰۷
ویرایش شده توسط emma23 در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۱ ۲۲:۲۱:۵۰
ویرایش شده توسط emma23 در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۲ ۸:۵۸:۱۵
ویرایش شده توسط emma23 در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۲ ۱۲:۰۹:۵۷
ویرایش شده توسط emma23 در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۲ ۱۲:۱۹:۰۵
ویرایش شده توسط emma23 در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۲ ۱۲:۳۰:۳۴
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۲ ۱۸:۴۸:۴۲

باز باران بي ترانه***گريه هايم عاشقانه***مي خورد بر سقف قلبم***ياد ايام تو داشتن***مي زند سيلي به صورت***باورت شايد نباØ






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.