هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۰:۵۷ دوشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۵
#1
امیدوارم اندازه اش خوب باشه
_________________________________________
تابستان گرمی بود دیگر دادلی و عمو ورنون نمی توانستند سر به سر هاری بگذارند اما با همه ی اینها هاری در خانه اصلا شاداب نبود و ترجیح می داد که پیش دوستانش باشد. همینطور که نشسته بود و داشت از پنجره آسمان آبی را تماشا می کرد دید جغد قهوه ای گیج و معتاد رون داره میاد تا نامه ی رون رو به هاری بده همین که جغده اومد بیاد تو خورد به دیوار ، هاری رفت پایین و نامرو گرفت و شروع به خوندن اون کرد که البته چندان تمیز و خوش خط نوشته نشده بود هرچه باشه کار رون بود دیگه کاریش نمیشه کرد در آن نوشته شده بود که رون نا سه روز دیگر به دنبال هاری خواهد اومد.
هاری از اون موقع به بعد
ثانیه شماری می کرد که رون بیاید و با وی به خانه ی ویزلی ها بروند. هر چند سه روز بسیار کم بود ولی برای هاری مثل تمام عمرش طولانی بنظر میرسید.
بالاخره روز موعود فرا رسید هاری و رون به خانه ی ویزلی ها رفتند باز هم هاری مورد محبت فراوان مادر رون قرار گرفت. آنها واقعا باهم صمیمی شده بودند برادران رون فرد و جورج هم که هنوز دست از این شوخی ها بر نداشته بودن و هاریو خیلی اذیت کردند که واقعا صحنه های جالبی بود که آدمو از خنده روده بر می کرد.
صبح روز بعد هاری،رون و پدر رون به سر کار پدر رون یعنی وزارت و دادگاه جادو رفتند آنجا پر از جادوگرهای مجرم بود که کارهای وحشتناکی کرده بودند از جمله قتل که باید آنها را محاکمه می کردند محل کار پدر رون جای بسیار بزرگی بود که حدود ده هزار نفر در آن کار میکردند.
پدر رون در آنجا مسئول جمع مدرک و پیدا کردن شخص مجرم و یا گروه مجرمین بود اتاق او بسیار شلخته و نا مرتب بود و سراسر آن پر بود از فیلم های صحنه ی جرم عکس هایی که خود به خود به عکس بعدی میرفتند و البته نوشته های شاهدین که همراه صدای آنها بود و...
خب هاری نظر تو درباره کار من چیه اینو پدر رون در حالی که خمیازه می کشید گفت.
هاری گفت کار شما...
در همان لحظه سرو صداهای وحشتناک و بلند یک جنایتکار از دادگاه بگوش می رسید که از رای دادگاه ناراضی بود و همان که ماموران خواستند او را به زندان ببرند همه جا پر از گاز سیاه شد و هیچکس هیچ جایی را نمیدید پس از لحظه ای ماموران متوجه فرار جکسن همان جنایت کار شدند تنها یادداشتی بر روی زمین افتاده بود که روی آن نوشته شده بود ولدومورت بازگشت.
پس هاری سوار جاروی پرنده ی خود شد و خب سری جدید هری پاتر هم به نام هاری و جادوهای تیره ی ولدومورت شروع شد.

نوشتتون بايد به عكسي كه در كارگاه قرار ميگيره مرتبت باشه. در ضمن سعي كنيد انسجام داستان رو حفظ كنيد.
موضوع فقط توصيف يك صحنه يا واقعه نيست بلكه خلق يك ماجرا و داستانه.

موفق باشيد
تاييد نشد!


ویرایش شده توسط hooman_derby در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۷ ۱۱:۰۳:۵۰
ویرایش شده توسط آرامينتا ملي فلوا در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۷ ۱۷:۳۸:۳۵

پاینده باشید


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۰:۵۰ شنبه ۵ اسفند ۱۳۸۵
#2
گسترده - مبهم - هفت - چنگال - فرصت - کلاه - مدیر - وقیح - گوش - شنل نامرئی



جریان های (مبهم) و (وقیحی) در مدرسه داشت اتفاق می افتاد تا به حال (هفت) نفر در هاگوارتز کشته شده بودند .
قرار بر این شده بود که (مدیر) مدرسه یعنی دامبلدور مدرسه را برای مدتی تعطیل اعلام کند .هاری برای فهمیدن جریان (شنل نامرئی) کننده ی خود را بر تن کرد و بسوی دفتر رفت و به حرف های معلمین و دیگران( گوش) کرد.
پروفسور مک گن آگل:تا به حال در هاگوارتز قتلهایی به این (گستردگی) رخ نداده (هفت) نفر، این برای اولین بار در تاریخ هاگوارتز است! ما (فرصت) چندانی نداریم که این موجود عجیب و وحشتناکو نابود کنیم .
پروفسور اسنیپ:آیا شما روش کشتن این جانور را می دانید؟
دابلدور:بله اون به شکلی غیر قابل وصف مقتولین خودشو به وحشیانه ترین شکل کشته و سپس خون آنها را می خورد.
همه خشکشان زده بود . دامبلدور چوبدستی شو چرخوند و یک گوشی موبایل نوکیا 3250 رو ساخت و زنگ زد به پلیس 110
الو جناب سربان اگه میشه هر چه زودتر کاری کنید ما اینجا نیازمند نیروهای دیوونه سازو پلیس های واقعا ماهر هستیم کاری کنید بعدم گوشیشو خاموش کرد و گذاشت تو جیبش.
هری گفت که اینطور من باید (گوش) این موجودو ببرم و بزارم کف دستش . پرید رو جارو همین و طور که داشت میرفت دید یه موجود عجیب داره به یکی از بچه ها حمله می کنه این موجود شباهت به چیزی نداشت که به صورت عادی در طبیعت وجود داشته باشه یچیزی بین مارو تمساحو اژدها بود هری گفت لوموس مکسیما ییهو یه نوری برخورد کرد به اون موجود که تا یمدت اونو رو زمین ولو کرد و حسابی گیج شده بود هری پرید پایین ییهو یدونه ققنوس اومد و یه کلاه برای هاری اوورد هاری شمشیریو که توی کلاه بودو بیرون اووردو کردش تو دهن اون موجود و درجا نجاتش داد پسری هم که از (چنگال) اون جونور ترسناک جون سالم بدر برده بود از هاری تشکر کردو قول داد هر شب مسواک بزنه و سر موقع بخوابه هاریم به عنوان پاداش 100 امتیاز گرفت.
و دوباره گریفندور به عنوان بهترین تیم جادوگری سال انتخاب شد هووووووووووورا


چه تناقضات زیبایی بود! واقعا آفرین! تایید شدی!!


ویرایش شده توسط hooman_derby در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۵ ۰:۵۲:۲۹
ویرایش شده توسط آنیتا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۷ ۰:۲۰:۱۰

پاینده باشید


Re: اسنیپ: مرگ‌خوار ولدمورت یا یار وفادار دامبلدور؟
پیام زده شده در: ۱۷:۴۱ پنجشنبه ۳ اسفند ۱۳۸۵
#3
خب بنظر من نمیشه کاملا حدس زد باید منتظر کتاب بعدی باشیم


پاینده باشید


کابوس های هاری
پیام زده شده در: ۱۷:۰۲ پنجشنبه ۳ اسفند ۱۳۸۵
#4
افکار - فراغت - آسمان - چرک - بیدار -لبخند- جغد - کنجکاو - پرواز – عقب

هاری از خواب پرید کابوس وحشتناکی دیده بود رون و هرمیون در بالای سرش بودند او را بیدار کردند و گفتند چه طور شده آیا خواب میدیدی؟ هاری پاسخ داد خیر فقط کمی گرمم شده بود رون و هرمیون به او لبخندی زده و رفتند که بخوابند هری دسته اش را تکان داد و لیوانی پر از شربت را سرکشید و دوباره درحالی که به آسمان سیاه خیره شده بود خوابید دو باره کابوسی دید ولدومورت با آن چهرهی چرک آلود و زشت خود در حال خواندن وردی بود تا او و دوستانش را بکشد. هاری قدمی به عقب برداشت و همین که خواست چوب خود را بیرون بیاورد بر روی زمین افتاد و مرد . این بار صدای جغد او را از خواب پراند جغدش از قفس آزاد شده و پرواز کرده تا بر روی شانه ی هری بنشیند.
هاری صبح روز بعد کنجکاوانه به پیش دامبلدور رفته بود و میخواست تعبیر خوابش را بداند
امیدوارم تاییدم کنید بای


باید بیشتر از اینها تلاش کنی. تایید نشد.


ویرایش شده توسط hooman_derby در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۳ ۱۷:۰۴:۴۵
ویرایش شده توسط hooman_derby در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۳ ۱۷:۰۹:۱۵
ویرایش شده توسط آنیتا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۴ ۲۰:۴۰:۴۳

پاینده باشید






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.