هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۲۱:۰۱ چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۸۸
#1
دوربین یک فضای پر ستاره رو نشون میده و آرام آرام روی چند نقطه نورانی ستاره مانند زوم میکنه... نام فیلم رو تصویر نقش میبنده :

روزی که گالیله تعظیم کرد ...

تصویر بیشتر روی اون چند نقطه زوم میکنه و کم کم بیننده میتونه منظومه شمسی رو ببینه و سیاراتی رو که به دور خورشید در حرکتند. دوربین جلوتر میاد و نپتون و اورانوس رو رد میکنه و از کنار حلقه های زحل رد میشه و به سمت مشتری میره؛ دوربین آرام به طرف بزرگترین قمر مشتری میره و با اون همراه میشه تا یک دور، دور مشتری میچرخه و سپس از اون سمت به زمین میاد و مستقیم وارد کشور انگلستان میشه ...

دوربین با سرعت زیادی روی کشور زوم میکنه و وارد شهر ها و خیابان ها میشه، از کنار تابلویی با مفهوم «میدان گریمولد» رد میشه و با سرعت بسیار زیادی به سمت جنوب میره به طوری که رنگ ها درهم آمیخته میشه ... دوربین کم کم از مرز های انگلستان خارج میشه و دریاها رو رد میکنه و بعد از گذر از چند کشور وارد خاک ایتالیا میشه ... از کنار تابلوی ورودی شهری به اسم «پادوا» میگذره و ناگهان صفحه تاریک میشه ...



سکانس اول

تصویر همچنان تاریکه، صدایی شنیده میشه :

_ نه ...

تصویر آرام آرام شفاف میشه و دو مرد رو در یک اتاق نسبتا کوچک نشون میده ... میکل آنژ، مجسمه ساز و طراح بزرگ ایتالیایی، بهترین دوست گالیله، آهی از سر بی حوصلگی میکشه و میگه : فقط کافیه حرفت رو پس بگیری ...

_ نه !

_ گالیلیو ... حرفایی که تو دیروز منتشر کردی خیلی زود به دست کلیسا میرسه ، بعدش هم دادگاه تفتیش عقاید، زندان و حتی شاید اعدام ... فراموش نکن چه بلایی سر داوینچی و براهه اومد ...

گالیله، با نگاهی آرزومند به گوشه ای از اتاق خیره میشه، سرش رو به نشانه نفی تکوم میده و لبخند میزنه ... دوربین روی لبخند زوم میکنه ...


وقتی دوربین برمیگرده پسر کم سن و سالی رو با موهای پر کلاغی و چشم های سبز نشون میده که داره لبخند میزنه ... پسر کمی فکر میکنه، سرش رو بلند میکنه و رو به پیرمرد ریش سفیدی که جلوش نشسته میگه : بهتره استعفا ندی ... الان وقتش نیست ...

پیرمرد با لحن خشکی پاسخ میده : خودم بهتر میدونم وقت چیه ...


تصویر تاریک میشه ...

سکانس دوم

روی صفحه نوشته میشه : 1609 میلادی ...

و کم کم رنگ ها و نقش ها شکل میگیره و اتاق کوچک، اما شلوغ گالیلیو گالیله نمایان میشه. گالیله، در حالی که یکبار دیگه تمام عدسی ها رو بررسی میکنه، با خوشحالی، و چشمانی که از شادی میدرخشه، اولین تلسکوپ تاریخ علم رو در دستانش گرفته ...

دوربین میچرخه و گالیله با خوشحالی از جاش بلند میشه و در خروجی رو باز میکنه؛ فضای تاریک و پرستاره در پشت در پدیدار میشه و گالیله از در خارج میشه ...

گالیله با خوشحالی رو به تلسکوپش میگه : تو امروز جهان را بر من آشکار خواهی کرد ...

و سپس تلسکوپ رو برمیداره و از در خارج میشه و در رو میبنده. با بسته شدن در تصویر کاملا تاریک میشه ...

دست کوچکی داره روی صفحه ای از تقویم، روز 29 اسفند 1386 چیزی مینویسه ! وقتی نوشته تموم میشه، دست کوچک قلم پر رو کنار صفحه میذاره، دست از کادر خارج میشه و بیننده میتونه نوشته رو ببینه :

خانه گریمولد

دوربین حرکت دورانی عجیبی میکنه و از روی صفحه تقویم به روی صورت مشتاق و هیجان زده پسری با چشمان سبز، و مرد قد بلند، خوش چهره و برازنده ای برمیگرده. پسرک مرد رو خطاب قرار میده :

_ این عالی نیست سیریوس ؟ باورت میشه ... ما امروز برای اولین بار وارد خانه شماره دوازده میشیم ... برای محفل !

سیریوس تکرار میکنه : برای محفل !


تصویر تاریک میشه ...

سکانس سوم

گالیله در اتاق کوچکش، داره به ظرافت عدسی چشمی تلسکوپ جدیدش رو تعویض میکنه ...ابزار های ریز اپتیکی و ظرافتش در نصب عدسی چشمی باعث شده چشمانش را تنگ بکنه و کاملا به کارش متمرکز بشه. تا اینکه نگهان ...

در با صدای بلندی باز میشه و یک نفر با لباسی عجیب، شبیه به شوالیه ها وارد میشه ... پشت سرش دو شوالیه دیگر، که روی لباسشان صلیب بزرگ نقش بسته، وارد اتاق میشن و بدون گفتن هیچ حرفی به سمت گالیله میرن و دو سمت یقه لباسش رو میگیرن و میکشند. تلسکوپ از دست گالیله به زمین میافته و صدای شکست عدسی شنیده میشه ...

شات دوربین عوض میشه ، دوربین از روی زمین تلسکوپ شکسته رو نشون میده در حالی که در پشت تلسکوپ، پاهای سه شوالیه واتیکان که گالیله رو کشان کشان با خودشون میبرن مشخصه ...


تصویر تاریک میشه ...

تق !!!!

با این صدا پسر چشم سبزی که موهای پرکلاغی داره لیوان قهوه از دستش میافته و به سمت در آشپزخانه نگاه میکنه. جلوتر از همه، پسر قدبلندی ، در حالی که موهای فیروزه ای رنگش رو از جلوی صورتش کنار میزنه وارد میشه و در پشت سرش، پسری با موهای قهوه ای در حالی که سعی داره قیافه خشمگین بگیره داخل میاد، اما در نهایت بی اختیار لبخندی به برادر کوچیکتر خودش میزنه ! پشت سر همشون کوتوله ای با فیگور عجیب، چهره ای عصبانی، در حالی که زیر لب بد و بیراه میگه وارد میشه و در کنار پسر موفیروزه ای که باوقار رو یک صندلی نشسته، از یک صندلی بالا میره و روی اون می ایسته !

کوتوله انگشتش رو به نشانه اتهام به سمت پسرک چشم سبز میگیره و میگه : تو حواست کجاست پسر ؟ محفل رو فراموش کردی ؟ یا دوستش نداری ؟ همه وقتت رو روی وزارت میذاری، تو داری محفل رو نابود میکنی ... تو حتی الان هم ماموریت محفل رو در راستای فعال شدن تاپیک های وزارتت طراحی کردی ... تو داری همه چیز رو به باد میدی آسپ ...

_ اما ...

پسرک کوچولو در حالیکه یویوی صورتی رنگش رو از این دست به اون دست میده میگه : اما و اگر نداره داداشی ... من به تو میگفتم داداشی ... من کلی طرح و ایده داشتم برای محفل ، من میخواستم ناظر بشم اما تو نذاشتی ... اشتباه کردی داداشی ... اشتباه ...

پسر قد بلند موفیروزه ای بلند میشه و مثل همیشه ، سعی میکنه منطقی و بی طرفانه قضاوت بکنه : ببینید اون خیلی اشتباه کرده ! و ما هم بی تقصیر نیستیم ... ولی باید بدونه که هیچ کدوم از کاراش واقعا به نفع محفل نبوده ...

دوربین روی صورت بهت زده و چشمان سبز و وحشت زده پسرک زوم میکنه و کم کم تصویر تاریک میشه ...


سکانس چهارم

تصویر گالیله رو در دادگاه تفتیش عقاید کلیسا نشون میده. از پشت سرش حرکت میکنه و دور صورتش میچرخه، از نیمرخ راستش نشون میده که در سمت چپش هیات امنای دادگاه نشستند و سپس میچرخه و صورتش رو از روبرو نشون میده و همچنین در خروجی دادگاه رو پشت سرش ، بعد کم کم به نیمرخ چپ گالیله میره و مردم رو در سمت راستش نشون میده، که بعضی هیجان زده و بعضی خشمگین جریان دادگاه رو دنبال میکنند. در نهایت دوربین میچرخه و به پشت سر گالیله میرسه ، در حالی که در برابرش قاضی دادگاه ، که یک اسقف مسیحیه نمایان میشه ...

صدای قاضی در دادگاه میپیچه : گالیلیو گالیله ، متهم به نشر اکاذیب ، دروغ سازی و انحراف افکار مذهبی عوام ، و مخالفت با نظر کلیسا ... آیا حرفی برای گفتن داری ؟

یک نفر از میان جمعیت مردم حاضر در دادگاه فریاد میزنه : دروغگو !!!

گالیله سرش رو پائین میندازه ...

تصویر عوض میشه ... عده زیادی در آشپزخانه گریمولد تجمع کردند. همه دارن سعی میکنن حرفی که به نظرشون بیشتر درسته رو بزنن. دوربین یک دور دور آشپزخانه میچرخه تا همه رو نشون بده ، سپس به سمت آلبوس سوروس پاتر میره و یک دور هم دور صورت اون دور میزنه و بعد به پشت سر اون میرسه، در حالی که آسپ شروع به صحبت میکنه :

_ اینطور نیست ... شما دارین اشتباه میکنید. من سعی کردم محفل رو به وزارت ببرم تا با ارتش وزارت متحد بشه ! میخواستم یک نیروی فوق قوی در برابر مرگخواران ایجاد کنم ... من نقشه های زیاد و فوق العاده ای داشتم ... همه چیز رو خراب نکنید. این محفل فقط مال من نیست ... مال خودتون ... من به اوج میبرمش ...

_ داری دروغ میگی ...

فلیتویک کوچک، ناگهان عصبانی میشه و به سمت آسپ حرکت میکنه ... چند نفر از محفلی ها جلوش رو میگیرن تا از برخورد های فیزیکی جلوگیری بشه ...آسپ سرش رو پائین میندازه ... تصویر تاریک میشه ...

سکانس پنجم

آلبوس سوروس پاتر ، در حالی که چمدانش در دستشه، لبخندی به دامبلدور که به تازگی به محفل برگشته میزنه و رو به بقیه میگه : اگر شما میگین من دروغگو هستم ، شاید حق با شماست ! من یک دامبلدور خوب براتون تعیین کردم، و یک محفل خوب ساختم ، و برای اینکه اختلافی نباشه و محفل همچنان با اتحاد به کار خودش ادامه بده، همینجا از همه سمت هام در محفل استعفا میدم و از این خانه میرم ... امیدوارم محفل موفق بشه ...

دوباره نگاهی به دامبلدور میکنه، از در خانه گریمولد خارج میشه و همزمان با بسته شدن در ، تصویر سیاه میشه.

صدای جمعیت در دوربین میپیچه و تصویر هم آرام آرام نمایان میشه. جمعیت یک صدا داره فریاد میزنه : دروغگو ! دروغگو ! دروغگو ! دروغگو ! دروغگو ! دروغگو !

قاضی در حالی که لبخند پیروزمندانه ای زده، رو به جمعیت دستش رو بلند میکنه و میگه : کافیه !

تصویر دوباره گالیله رو نشون میده که هنوز سرش پائینه ... گالیله سرش رو بلند میکنه و در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده، به قاضی نگاه میکنه و میگه : من اعتراف میکنم که هرچه گفتم انتشار دروغ و کذب محض بوده، زمین مرکز عالمه و خورشید، سیارات و ستارگان همه به دور زمین در گردشند ...

قاضی با صدای بلند اعلام میکنه : با توجه به اعترافات گالیله ، در مجازات اون تخفیف داده میشه ! حکم گالیلیو گالیله آزادی مشروطه با این شرط که هیچ دست نوشته، مطلب علمی یا ادبی دیگری از اون منتشر نشه، همچنین اون تا پایان عمر در خانه خودش تحت نظر خواهد بود.

گلیله رو به قاضی تعظیم میکنه و به سمت در خروجی دادگاه حرکت میکنه ...

تصویر تاریک میشه و اسم فیلم اینبار با رنگ طلایی روی تصویر نوشته میشه : روزی که گالیله تعظیم کرد ...

سکانس ششم

آلبوس سوروس پاتر ، در حالی که چمدانش رو به دنبال خودش میکشه، داره در هوای صبحگاهی میدان گریمولد حرکت میکنه. برای لحظه ای ، قبل از اینکه به سمت وزارت جادوی خودش غیب شود، به پشت سرش نگاه میکنه ... فاصله خانه های شماره یازده و سیزده هر لحظه کمتر میشه و خانه شماره دوازده داره بین اون دو تا بلعیده میشه ... آلبوس سوروس پاتر سرش رو تکون میده و با لحنی مایوسانه میگه :

_ باور کن من دروغ نگفتم ! فقط کاری که فکر میکردم درسته انجام دادم ...

با ناپدید شدن خانه شماره دوازده، آسپ هم چشمانش رو میبنده و بعد از لحظه ای، با صدایی شبیه شلیک گلوله ... ناپدید میشه !

تصویر در خروجی دادگاه رو نشون میده ... گالیله از دادگاه خارج میشه و با نگاهی خشمگینانه، دو شوالیه واتیکان رو از همراهی اش به سمت خونه باز میداره ... درست وقتی چند قدم از دادگاه دور میشه ، نگاهی به پشت سرش میکنه و نگاه به زیر پاش ... کمی با پاهاش خاک زمین رو جا به جا میکنه ... سپس سه بار پاش رو به زمین میکوبه و رو به زمین میگه : « من میدونم تو مرکز عالم نیستی ! (1) »

سپس لبخند تلخی میزنه و به راه خودش ادامه میده ...

سکانس هفتم

روی تصویر با رنگ طلایی کمرنگی نوشته میشه :

یکسال بعد ...

گالیله در خونه اش رو باز میکنه و با احتیاط به بیرون قدم میذاره ... نگاهی محافظ کارانه به اطراف میکنه و وقتی مطمئن میشه که از ماموران کلیسا کسی نگاهش نمیکنه، به سمت تپه نزدیک خونه اش به راه میافته ... لحظاتی بعد، گالیله در حالی که روی تپه همیشگی اش ، که محلی برای رصد های تاریخی اش بود ایستاده دستش رو در جیب بزرگ ردایی که پوشیده میکنه، تلسکوپ طلایی رنگش رو که حالا تونسته بزرگنماییش رو به سی برابر برسونه از جیبش در میاره و دستی به تلسکوپ میکشه ... اون رو به لب هاش نزدیک میکنه، بوسه از بر تلسکوپ میزنه و رو به تلسکوپ میگه : « یکسال از اون روز گذشته ... باورت میشه ؟ »

سپس تلسکوپ رو روی پایه زنگ زده اش میذاره و اینبار بر خلاف همیشه، بدون تلسکوپ، با چشمانش به آسمان خیره میشه ... به تک تک ستاره ها و با صدای نسبتا بلندی از اونها میپرسه : « مردم چطور میتونن اینقدر راحت دروغ رو باور کنن ؟ (2) »

دوربین حرکت میکنه و وارد تلسکوپ گالیله میشه ، اما وقتی از سمت دیگه تلسکوپ خارج میشه محوطه تاریک و بارانی میدان گریمولد مشخصه ... آلبوس سوروس پاتر، در حالی که سگ متوسط و قهوه ای رنگی ، در کنارش ایستاده داره به فضای بین خانه های یازده و سیزده نگاه میکنه ! سپس دستش رو در جیبش فرو میبره و کاغذ دستنوشته دامبلدور رو خارج میکنه، یکبار میخونه و اون رو روی زمین میندازه ... سگ بولداگ کنارش هم یکبار کاغذ رو نگاه میکنه و همراه با آسپ، به خانه شماره دوازده که کم کم جای خودش رو بین خانه های اطراف باز میکنه خیره میشه ...

آلبوس سوروس طوری که انگار به جانب خودش حرف میزنه، نه ریپر ، میگه : « میدونی امروز چه روزیه ؟ »

ریپر صدایی در میاره و دمش رو تکون میده ... آسپ برمیگرده، اول اخم میکنه، سپس لبخند میزنه و میپرسه : « تو یادته ؟ »

ریپر سرش رو به نشانه تایید تکان میده و دوباره به خانه شماره دوازده خیره میشه ...

آسپ زیر لب میگه : « سگا حافظشون از بقیه قوی تره ؟ شاید بهتر بود به جای تو کس دیگه ای این روز رو به یاد داشت ... »

سپس دوباره در حالیکه انگار داره با خودش حرف میزنه میگه : « آره ... امروز سالگرد روزیه که از محفل استعفا دادم ... شاید سالگرد روزی که گالیله تعظیم کرد ... »

تصویر آرام آرام روی صورت آسپ زوم میکنه و ناگهان با سرعت بالا میره و کم کم از انگلستان خارج میشه و قاره اروپا رو از دور نشون میده و از کره زمین دور میشه ، و سپس به ماه میرسه ، آرام همراه با ماه دور زمین میزنه و پس از سپری کردن زمین گرد، به سمت خورشید میره و نشون میده که خورشید مرکز منظومه شمسی ... تصویر کم کم تاریک میشه ...

وقتی صفحه کاملا سیاه میشه نوشته های طلایی رنگی پدیدار میشه :

اما گالیله هیچوقت ، واقعا تعظیم نکرد ...



-------
* جملات (1) و (2) مستقیما" در تاریخ از گالیلیو گالیله نقل شده است.


ویرایش شده توسط ریپر در تاریخ ۱۳۸۸/۷/۱ ۲۲:۳۸:۱۵

[b] پس آیا ندیدی که از گِل شناسه ای ساختیم و از [url=http://www.


Re: شرح امتيازات
پیام زده شده در: ۱۵:۱۸ شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۸
#2
امتیازات امتحان نجوم و ستاره شناسی :


گریفندور : 0

هافلپاف : 0

اسلایترین : 0

ریونکلاو : 0


با تشکر از شرکت همه دانش آموزان ... جمعش کنید باب


[b] پس آیا ندیدی که از گِل شناسه ای ساختیم و از [url=http://www.


Re: امتحان نجوم و ستاره شناسی
پیام زده شده در: ۱۵:۱۵ شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۸
#3
امتیازات امتحان نجوم و ستاره شناسی :

پرسی ویزلی : 50

ایول خیلی خوب بود ... آفرین واقعا ... احسنت ... هر سه تا تکلیف رو هم نوشته بودی ... فوق العاده بود ...

گریفندور : 0

هافلپاف : 0

اسلایترین : 0

ریونکلاو : 0


با تشکر از شرکت همه دانش آموزان ... جمعش کنید باب


[b] پس آیا ندیدی که از گِل شناسه ای ساختیم و از [url=http://www.


Re: دفتر توجیهات اسلامیه
پیام زده شده در: ۱۲:۲۹ شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۸
#4
منم همونطور که قبلا گفتم میتونم توی ساختن کارنامه ها با فوتوشاپ کمک بکنم ...

اگر خواستین در خدمتم !


[b] پس آیا ندیدی که از گِل شناسه ای ساختیم و از [url=http://www.


Re: دفتر توجیهات اسلامیه
پیام زده شده در: ۱۳:۲۹ جمعه ۲۰ شهریور ۱۳۸۸
#5
به مگی : آیا ممکنه که یکی از شرکت کنندگان ما که در مرحله اول شرکت کرده و در مرحله دوم هم احتمالا شرکت میکنه، برای مرحله سوم تعویض بشه و امتیازاتش با فرد جدید جمع بشه ؟

هستیا جونز شاید نتونه برای مرحله سوم شرکت بکنه


سوال دیگه ای هم داشتم ! توی اطلاعیه داوری گفتین که قوانین امتیاز دهی رو میزنید به زودی ... اینکارو سریعتر بکنید چون ما داور ها هم وقت زیادی نداریم برای امتیاز دهی ... و اینکه من باید همه شرکت کنندگان رو امتیاز دهی بکنم ؟ از همه گروهها ؟

ممنون ..

به پرسی : خیلی باحالی


[b] پس آیا ندیدی که از گِل شناسه ای ساختیم و از [url=http://www.


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۱:۲۷ چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۸
#6
با سلام ...

نام : ریپر !

نام خوانوادگی : دورسلی

گروه : هافلپاف

چوبدستی ؟ سگ مگه چوبدستی داره ؟

علائق : شدیدا به استخوان و ساندویچ بلغاری علاقه دارم ! سبیل رو دوست دارم و دوست دارم سبیل ملت رو با دندون بکنم ! ... عمه مارج رو خیلی دوست دار و ما کلا به هم عشق میورزیم


توضیحات : من سگ عمه مارج هستم ! اولش توله سگ بیچاره ای بودم در مغازه سگ فروشی (!) ... عمه مارج من رو خرید و زیر پر و بالم رو گرفت و من رو پرورش داد ... بهم ساندویچ بلغاری داد ... خدا خیرش بده !! من زیر دامنی (!) عمه مارج بزرگ شدم ... پاچه این پسره عینکیه کله زخمی رو زیاد گرفتم ... استخون های عمه رو زیاد خوردم ... با هم کلی درد و دل کردیم و ماموریت اجرا کردیم و کلا زیاد دور هم بودیم ... من شخصیتی مهربان و آرام دارم اما اگر عمه مارج دستور بده بسیار خشن میشم و حتی پاچه این وبمستر عینکی رو هم میگیرم ! سگ باوفایی هستم و هیچوقت به عمه جونم خیانت نمیکنم ...


----------

پروفسور کوئیرل من «پیوز» هستم ! توضیحات تکمیلی در مورد تغییر شخصیت در این بلیت اومده !!

لطفا دادن دسترسی نظارت هافلپاف رو فراموش نکنید ... و اگر از نظر فنی ممکنه بلیت های باز شناسه پیوز رو به این شناسه منتقل کنید !

خیلی ممنون !

تایید شد!
بلیت ها رو فکر نکنم بشه منتقل کرد اگرم میشد من اینکارو نمیکردم.


ویرایش شده توسط سگ باوفا در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۸ ۱۱:۳۱:۴۹
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۸ ۱۱:۴۰:۴۶

[b] پس آیا ندیدی که از گِل شناسه ای ساختیم و از [url=http://www.






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.