نام : لي لي
سن : 17 سال
جنس : مونث
سال : آخر
رنگ چشم : قهوه اي روشن و چشاي خوشگلي دارم
گروه : گريفيندور
مو : بلند . دم اسبي ميبندم .
ظاهر كلي : لاغر و خوش قد و قامت و خوش اندام . تيپ خوشگلي دارم . خيلي خوشگلم . شبيه بابام هري هستم .
نام كامل : لي لي لونا پاتر
كوييديچ : يه زماني جوينده بودم .
چوب جادو : تار قلب گرگينه توشه . 11 اينچ . نسبتا نرم .
دسته جارو : آذرخش !
علاقه ها : همه چي !
ويژگي هاي شخصيتي : كوچيكترين فرزند هري و جيني . تنها دختر اين خانواده . اخلاقم شبيه داداش جيمزم هستش و تو بچگيام خيلي شلوغ و پر سروصدا بودم و هنوزم هستم
تایید شد!
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۱/۵ ۱۱:۴۴:۴۴
دیوارها را بشکن
ما باید با هم باشیم
شاید ایمن نباشیم
اما حتما شاد خواهیم بود ...
خاموش - عجيب - وفادار- اسرار آميز - درياچه - سوار - شباهت - زمزمه - ظاهر - گروه
تاريکي همه جا را فرا گرفته بود.امشب بايد کار را تمام ميکرد،بنابراين سوار بر اسب شد و به سوي درياچه پيش رفت . در مسيري که به درياچه ختم ميشد آواز هاي مختلفي شنيده ميشد که شباهت زيادي به زمزمه اشباح داشتند . ناگهان خاموشي همه جا را فرا گرفت ، ديگر زمزمه ايي به گوش نمي رسيد به نظر ميرسيد جنگل خالي از هر موجود زنده ايي شده بود در همين لحظه ناگهان سر جايش ميخکوب شد .... و با چهره ايي که از تعجب خشک شده بود به نور خيره کننده ايي که از درياچه ساطع ميشد خيره شد...
تایید شد!
داستانتون باید کوتاه باشه و کامل نه اینکه منتظر ادامش باشیم. موفق باشی
ویرایش شده توسط V.I.A.N.A در تاریخ ۱۳۸۸/۱۲/۲۴ ۱۶:۰۸:۳۶
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۸/۱۲/۲۴ ۱۸:۴۷:۵۳