به ترتیب: سوروس اسنیپ یه قهرمان بود ولی لرد ولدمرت هم نفر دوم بود. هری هم نفر سوم.
منم از پایان داستان خوشم نیومد: لرد ولدمرت خیلی سریع مرد. رولینگ تو نوشتن آخر داستانس خیلی عجله کرده بود ولی در هر حال داستان جالبی بود.
ققنوس هم میمیره ولی به شکل دیگه : یعنی آتیش میگیره و به خاکستر تبدیل میشه و بعد دوباره همون ققنوس متولد میشه در واقع میمیره و زنده میشه
گذشته ی سوروس اسنیپ: من اون قسمت رو توی یک هفته 8 بار خوندم
اگه کتاب جی کی رولینگ، جادوگری در پس چهره ی هری پاتر رو بخونین متوجه میشین: داستانش طولانیه
همش تقصیر هری بی عقل بود. این همه بهش گفتن ذهنتو ببند: نبست. آخرشم که این شد. البته من که از مرگ سیریوس خیلی خوشحال شدم نمی دونم چرا. با این حال سیوروس به قلم رولینگ کشته شد : بی خودی تقصیر لرد نندازین.
من یه جا شنیدم رولینگ احتمال داده که هری پاتر رو ادامه بده. پس هیچ رقیبی برای هری پاتر وجود نداره. من هنوز این دارن شانی که میگین رو نخونده ام چون یه ذره اش رو که خوندم کلا دوست داشتم کلا اون کتاب رو از کامپیوتر حذف کنم. حال به هم زن بود.
شنل های جادویی اون قدرها هم دوام نمیارن و فقط یک شنل می تونه اون رو این قدر پنهان نگه داره.
ولده است دیگه چی کار کنیم. البته یادتون باشه که لرد ولدمرت می گفت که جادوهایی رو انجام میداده که دامبلدور حتی تو خوابش هم اونا رو نمی تونسته انجام بده بنا بر این جناب ولدمرت خودش اون جادو رو اختراع کرده مثل سوروس اسنیپ. چی کار کنیم دیگه اسلیترینی ها دانشمندن دیگه. میگ نکنه این انیشتین و کاپرفیلد و بقیه ی جادوگرا و دانشمندا اسلیترینی هستن؟ اون فاتحه ی گریفندوری ها خونده است!
منم با روفوس اسکریمجیور موافقم: ا استفاده از يك سلاح بسيار بسيار قوي به نام رولينگ !
من که از جهاتی میشه گفت میفتم توی گریفندور و از جهات دیگه میفتم توی اسلیترین. احتمال خیییییییییییییلی زیادی هم هست که بیفتم گریفندور ولی من دوست دارم بیفتم توی اسلیترین تا یک نیمه اصیل دیگه وارد داستان بشه. من که از کلاه می خوام بیفتم تو اسلیترین چون لرد عزیز و کبیر و همچنین دراکو و سوروس همگی توی اسلیترین بودن و من هم از خون کپکی ها متنفرم و معتقدم که مشنگ ها به درد هیچی نمی خورن. به خاطر همین هر وقت از دست کسی عصبانی بشم بهش میگم ماگل.