غروب - جنگل - ردپا - خش خش - گرگینه - خسته - کلبه - مرگ - نور خیره کننده - طلسم
نزدیک های غروب بود من خسته و تنها در جنگل بودم صدای خش خش برگ ها به گوش میرسید ردپا هایی را دیدم آنها را دنبال کردم ناگهان به کلبه ای کوچک رسیدم در زدم ناگهان از درون کلبه گرگینه ای بیرون آمد و به من حمله کرد من با ورد های سیاه گرگینه را از پای در آوردم اما ناگهان یک طلسم از پشت با نور خیر کننده به سمت من آمد و من با مرگ مواجه شدم
تایید شد!فقط علامتگذاری ته جملات فراموش نشه. به دلیل کوتاهی پست و قشنگ بودنش، استثناءً از رنگی نبودنش گذشت شد.
ویرایش شده توسط arman-motevalian در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۴ ۱۹:۳۳:۱۵
ویرایش شده توسط tom-ridel در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۴ ۱۹:۴۹:۱۵
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۵ ۱۲:۳۷:۰۷