نام : آموس
نام خانوادگی : دیگوری
حنسیت : مرد
گروه : راونکلاو
وضعیت خون : نیمه اصیل
رنگ مو : قهوه ای
من مردی بودم که طی سالیان دراز در وزارتخانه سحر و جادو و در بخش کنترل و نظارت اختراعات و نوآوری های جادوگری به جامعه ی جادوگری خدمت کردم و در میان جادوگران هم از محبوبیت خاصی برخوردار بودم . به جد میتوان گفت که یکی از مهم ترین حوادث زندگی من مرگ پسرم ، سدریک در خلال مسابقه ی جام آتش بود که به وسیله ی پیتر پتیگرو و دستور لرد ولدمورت صورت گرفت . بعد از مرگ سدریک ، من تنها و تنهاتر شدم و تلاش دوستانم هم برای نزدیک کردن خودشان به من بیفایده بود .
تایید شد !
ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۱/۷/۲۲ ۱:۱۹:۴۴
سوز سردی از بیرون چادر به داخل می آمد ...
فنریر که در کنار سگ بدترکیبش ایستاده بود ، کامل آن دو را زیر نظر داشت . مطمئن بود که تحویل دادن این دو دوست صمیمی پسری که زنده ماند ، میتوانست نزد مرگخواران و اربابشان محبوبیت کسب کند .
رون آرام و به طوریکه فنریر عاجز از شنیدن صدای او بود ، به هرمیون گفت : توی بد دردسری گیر افتادیم . به زودی هم کشته میشیم . همیشه خواستم اینو بگم ولی شرایطش پیش نیومد . همیشه بهت علاقه داشتم !
- اه رون خفه شو ! ما قرار نیس کشته بشیم . فعلا هم فکری به حال فرارمون از اینجا کن تا بلایی سرمون نیومده . بعدا هم در مورد این مسائل صحبت میکنیم .
- شما دو نفر چی بهم میگید ؟ وقت رفتنه ! باید بریم .
لحظه ی مرگ و جدایی آن دو نزدیک تر میشد ...
- نارنجی ، تو با یاکسلی میری ولی این دختر با من میاد !
و لبخندی شیطانی بر لبان فنریر نقش بست !
رون و هرمیون برای همیشه از هم جدا شدند ...
تایید شد !
ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۱/۷/۱۵ ۱۴:۴۰:۳۱