«امروز چقدر بی حوصله و کلافه م. حوصله ی هیچ کاری رو ندارم. تکلیف های عقب افتاده ی مک گونگال رو بگو! به من چه که چجوری یه بچه فیل رو تبدیل به مبل دو نفره کنم.»
«اه کراب ولم کن. نه حوصله ندارم. نمیخوام بیام و از دور به کتی بل گلوله ی بو گندو پرت کنم.»
«آره گویل، میدونم غیر قابل تحمل شدم. میشه دست از سرم برداری؟»
مالفوی با چهره ای غمناک سالن اسلترین رو ترک میکنه و همینجوری که تو راهروها قدم میزنه تو افکارش غرق میشه ...
«ریش مرلین! چطور این موضوع رو با پدرم در میون بذارم. اگه اون بدونه من عاشق دختر همچین خانواده ای شدم حتما منو میکشه! اون همیشه با آرتور مشکل داشته و محال ممکنه بذاره من حتی اسم دخترش رو هم به زبون بیارم.
جدا از این ها؛ آرتور صد سال نمیگذاره دست من به دخترش برسه. برادرهاش رو چیکار کنم.
ولی اگه خود جینی منو بخواد ... اگه منو بخواد ایستادگی در برابر بقیه برام راحت میشه. آخ که اگه جینی منو بخواد...
اگه منو نخواد چی؟ وای نه، غیر ممکنه. پس اون لبخندش تو مسابقه نهایی کوییدیج پارسال برای چی بود؟
تازگی ها شنیدم اون هری پاترِ از خود راضی همه دخترهارو رها کرده و چشم به جینی داره. همیشه بهترین ها باید برای پاتر قهرمان باشه!
بهتره تا دیر نشده دست به کار بشم.»
مالفوی که شنیده بود جینی داره خودش رو برای امتحانات سمج آماده میکنه و سخت مشغول درس خوندنه، با استرس راهی کتابخونه شد.
«اونجا نشسته. وای موهاشو، کی گفته نارنجی رنگ بدیه؛ کی گفته اون کک و مک ها صورتش رو زیبا نکرده. کی میگه ردای دست دوم بده. چرا انقدر این دختر زیباست...»
مالفوی بعد از کمی جست و جو تو کیفش چندتا کتاب به دست میگیره و به سمتی که جینی مشغول مطالعه س میره.
- سلام
- باز چیه؟ اومدی ردای نوت رو به رخم بکشی یا کتاب های جدیدی که بابا جونت برات خریده رو نشونم بدی؟
- نه. نه به خدا. فقط خواستم حالت رو بپرسم.
- حالم رو بپرسی؟ تو مگه غیر از حرف های رکیک زدن به "
گندزاده ها" حرف دیگه ای هم بلدی؟
(جینی کلمه ی گندزاده رو با تحکم خاصی میگه)
- من منظوری نداشتم. نظرم عوض شده. الانم فقط اومدم این چندتا کتاب رو بهت بدم، مطمئن باش با خوندنشون بهترین نمره های آزمون امسال مال تو میشه. همشون مرغوب ترین های فلوریش و بلاتزه.
- من به کتاب های تو احتیاجی ندارم. بهتره دیگه دورو ور من نچرخی.
(جینی کمی صداشو بالا برده بود و چند نفر تو کتابخونه سرهاشونو به اون سمت برگردونده بودند)
معلوم نیست تازگی ها چی تو کلته، اصیل زاده!
- جینی چیزی شده؟
نه هری، اتفاق خاصی نیفتاده. بهتره برگردیم به خوابگاه. اینجا راحت نیستم.
(با چشم غره به دراکو نگاه میکنه)
هری که تازه از راه رسیده به جینی تو جمع کردن وسایلش کمک میکنه و باهم پشت قفسه ی کتاب ها گم میشن.
دراکو با دردی توی سینه روی صندلی جینی میشینه و به کتاب ها خیره میشه ....
بعد از نوشتن پستت یکبار مرورش کن تا اشکالات تایپیش رو برطرف کنی.
ضمنا توصیف بعد از دیالوگ مخصوص زبان انگلیسیه و استفاده از این روش در زبان فارسی اشتباهه.
تایید شد! سال اولیا از این طرف!