نقل قول:
پست بعدى را از دست ندهيد!
چرا جو میدی عیز من؟: )) ولی مرسی بابت خلاصه.
***
- اين پادگان به بيرون راه داره بايد تونل بکنيم. زود باشید!
- ما لرديم. تونل نمى کنيم. شما محفلى هستيد. کار کنید.
- تامى منم پرفسورم. تو بايد کار کنى فرزندم.
- ما لردیم. مقام ما مقامی اشراف زاده وار و خفن است و از مقام های علمی سطح بالاتری دارد.
- من پرفسورم تامی... من تورو تبدیل به این لرد *** کردم. هرچی داری از صدقه سر من داری و الا... بگم؟ بگمممم؟
ناگهان یکی از حضار به میان آن دو پرید و حرکاتی مستهجن همچون
را از خود بروز داد. ملت همینطور خیره به این وضعیت بودن و اذهانشون منحرف شده بود از اصل موضوع که زنی با چکمه های گل گلی و موهای قرمز وز خورده، با زور خود را از لا به لای جمعیت به میان میدان رساند.
- اع عمه موریل
- مرگ رون
همممممممممممممممگیییییییییییییییی! خفه!
جمعیت که از قبل هم ساکت بود با دیدن این موجود به هم ریخته و بی اعصاب چند قدم به عقب برداشت.
- موریل... عزیزم
- موریل موریل نکن واسه من دامبل. این چ وضعیه؟ تو مسئولی اینجا. نه این واقعا چ وضعیه؟
-موریل
-
... جنرال؟ کجایی جنرال؟!
پس از مدتی ژنرال از جایی حوالی زیر دست و پای ملت، در حالی که مقادیری پر مرغ بهش چسپیده بود خودش رو بیرون کشید.
- از شما بعیده جنرال. الان که شرایط عادی نیست که شما به فکر نظم و ترتیب ملت هستید! الان وقت کمک گرفتن از غریزه ی افراد برای پیروزیه
ژنرال که منقلب شده بود و اشک در چشمانش جمع شده بود و تا ریش هایش دچار ریزش شده بود، دهان باز کرد که چیزی بگوید اما فریاد مجدد عمه موریل دیوار های پادگان را به لرزه انداخت.
- این گوسفند...
و با تکان چوبدستی اش گوسفند مذکور را از دستان فلورانسو بیرون کشید و در هوا به پرواز در آورد.
- جایزه ی هر کسیه که بتونه تونلی به بیرون از این پادگان حفر کنه یا سلاحی برای مبارزه با زامبی ها پیدا کنه یا راه حلی برای درمانشون کشف کنه یا...
- موریل... عزیزم...
- یا اینکه من همتون رو می پزم و می خورم
سابقه ی موریل واضح بود. جمعیت نفس هایشان را حبس کردند و مدتی در سکوت گذشت. عده ای چشم امید خود را به دامبلدور دوخته بودند و عده ای دیگر به ولدمورت اما آن دو با دهان های باز به موریل که اکنون روی صندلی گل دارش در وسط میدان لم داده بود و گربه های محافظ دور تا دورش حلقه زده بودند، نگاه می کردند.
سکوت بر پادگان چیره شده بود که ناگهان ریگولوس پاهای هلنا را گرفت از او به عنوان بیلی برای کندن زمین و زدن تونل استفاده کرد. این حرکت موجی از هرج و مرج را در میان جمعیت ایجاد کرد و هر کس به روش خود شروع به کندن تونل کرد. مانداگاس ک با زور خود را از لا به لای آنها بیرون میکشید چشمش به مردی با کت و شلوار لاجوردی افتاد که به نظر میرسید تمام جواهراتی که در خانه داشته با به خود آویخته. با دهان آب افتاده به طرف او شیرجه زد و به نوبه ی خود هرج و مرج را افزایش داد.
ولدمورت با اجرای طلسم کنترل کننده، ژنرال را وادار به کندن تونل با دست می کرد و دامبلدور در گوشه ای دیگر لگدهای گاه و بی گاهی نثار هری می کرد تا به کندن گودال با دسته ی آذرخش ادامه دهد.
در این میان تنها فلورانسو بود که نگاه خشمناکش بین موریل و گوسفند جا به جا میشد...