هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۱۵ چهارشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۵
#1
نام : برترام ابری

اصالت جادویی : اصیل زاده

زمان و مکان تولد : لندن ، دو سپتامبر 1960

جانورنما : شغال

گروه : بدون گروه

چوبدستی : 13 سانت و هفتاد وچهار میلی متر ، مغز از موی دماغ عمه ی مرلین

لولوخورخوره : مورچه

علایق : سواری کردن روی گاو های غرب استرالیا و راندن در شرق آسیا . تبدیل قوری های قشنگ به قوری های زشت . چایی خوردن در ارتفاعات هیمالیا و همچنان ریختنشان روی سر اهالی هیمالیا .

ویژگی های ظاهری : موهای قهوه ای ژولیده . قدی متوسط . چشمهای مشکی . صورتی گرد و گفتنی نگفتنی زیبا .

ویژگی های اخلاقی : به شدت همه چیز را با عینک مسخره گی نگاه میکند . باور دارد که در همه چیز خنده وجود دارد . در انتخاب دوستانش دقیق است . به شدت از اجبار متنفر است و آزادی و آرامش از والاترین هدف هاییست که دارد .

بیوگرافی : متولد خانواده ای اصیل زاده و به شدت پایبند به فرهنگ های سنتی جامعه جادوگری . پدر و مادر برترام قبل از اینکه لرد سیاه اعلان قدرت بکند و چهره ی تاریک خود را نشان بدهد با او دوست صمیمی بودند اما بعد از اینکه لرد سیاه شروع به کشت و کشتار کرد با او مخالفت کردند و رابطه شان با لرد سیاه را قطع کردند . اما برترام که لرد سیاه را در مواقع مهمانی های کوچک با خانواده ش ملاقات میکرد شیفته ش شده بود . برترام لرد سیاه را بیشتر از خانواده ی خود دوست داشت و زمانی که مخالفت خانواده ی خود را دید به آن ها پشت کرد و به دنبال لرد سیاه رفت و از مریدان او شد .



تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۵/۱۱/۷ ۱:۳۱:۲۱
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۵/۱۱/۷ ۱:۴۹:۱۳

آن چــنان آخر بمــیرم ، کز پی ام مــرگی نیاید


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۲۰:۱۰ چهارشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۵
#2
شخصی که در انتخاب نزدیکان خود بسیار دقیق است . اگر به اجبار با کسانی که نزدیکان او هستند همصحبت شود کمتر حرف میزند . اما برای کسانی که دوستشان دارد حرف های زیادی دارد . بیشتر اوقات ناراضی از وضع موجود . مخالف با کلماتی مانند عرف جامعه . شخصی بااستعداد از نظر عاقل تر ها اما شخصی بی استعداد از نظر خودم . آرزوهایی که دارم رو دیگران بهشون میگن خیال اما من بهشون میگم واقعیت . متنفر از اجبار . شخصیتی که بیشتر اوقات تکیه بر خود میزند تا دیگرا ن .

اولویت اول : اسلیترین
اولویت دوم : ریونکلا


آن چــنان آخر بمــیرم ، کز پی ام مــرگی نیاید


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۵:۵۶ چهارشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۵
#3
►تصویر شماره 7 کارگاه نمایشنامه نویسی◄

راهرو منتهی به دخمه ی اسنیپ – آدرس دخمه : مثل همه ی فیلم ها انتهای راهرو سمت راست

از آنجا که خبر عمل دماغ اسنیپ همه جا پخش شده بود ، هری قصد داشت با چشمان خود دماغ چسب خورده ی معلم مورد علاقه ش را ببیند . طبق شایعات پخش شده وقتی اسنیپ در حال رفتن به سرسرای عمومی بود پایش به دماغش گیر کرده و یک سکندری ناحق نوش جانش شده . تلافات حادثه تا به حال به بیست نفر رسیده که 11 نفر کیسه صفرا پاره کرده ند و 9 نفر با دهان باز و خشتک دران به سمت جنگل ممنوعه رفته و هنوز برنگشته اند . شدت حادثه خبر از درست نشدن دماغ با جادو داد . مادام پامفری البته اظهار داشت : من شصت ساله دکترم همه چی رو درست کردم اما خداییش دماغ تا حالا اینجوری ندیدم یعنی والله این اصلا یه چیز دیگه ست .
حال هری پشت در دخمه ی اسنیپ ایستاده بود بلکه با دیدن چسب دماغ ، کیسه ای ، خشتکی چیزی پاره کند بلکه یک ماه مرخصی گیرش بیاید . هری خم شد تا از جای کلید روی در داخل دخمه را ببیند .
دخمه تاریک بود اما حداقل این معلوم بود که امکان وجود اسکندر مقدونی در آن دخمه وجود دارد اما امکان وجود اسنیپ نه . هری ناامید دوباره کمرش را صاف کرد که برگردد اما برگشتن همانا و برخورد با دماغ شکسته ی اسنیپ همانا . صدای آخ بلند اسنیپ ، که البته با توجه بیشتر کمی مایل به "اوخ" هم بود ، راهرو را فرا گرفت . هری میخکوب شده اسنیپ را تماشا کرد که خم شده و دماغش را مالش می داد .
به نیت سواستفاده از موقعیت ، قصد فرار کرد اما اسنیپ وحشی تر از اینها بود و با یک حرکت چوبدستی آنقدر طناب دور هری پیچید که تبدیل به یک مومیای مدرن شد . اسنیپ به سمت هری آمد و با گرفتن انتهای طناب او را کشان کشان به داخل دخمه برد . اسنیپ هری را در تاریکی روی زمین انداخت و خود روی صندلی نشست .
هری کمی جابه جا شد و سعی کرد از دست طناب ها خلاص شود اما موفق نشد و با استناد به ضرب المثل آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب سعی کرد نگاهی به دماغ اسنیپ بیندازد . با دیدن دماغ او ، که البته نام دماغ بر این عضو عجیب الخلقه ی اسنیپ گذاشتن حرام است ، چنان خندید که به سرعت یاد خنده ی مورگان فریمن در سکانس شام فیلم هفت افتاد . گفتنی ست وقتی یاد خنده ی مورگان فریمن می افتی دوباره خنده ت میگیرد .
هری همچنان در هجوم دو خنده ی کیسه پاره کن قرار داشت که اسنیپ بلند شد و به سمت او آمد . دماغش آنقدر نوک بالا بود که بین دو ابرویش را لمس میکرد .

اسنیپ فریاد زد : بابات هم اون موقع ها به دخمه ی من سرک میکشید !!!!
هری : اون موقع هم مگه دخمه داشتی ؟
اسنیپ ساکت شد .
در این لحظه کارگردان یک عینک ری بوند روی چشمان هری گذاشت و یک کلاه کپ روی سرش . یک سیگار برگ هم روی لبش گذاشت و کنار سرش نوشت : تاگ لایف!
عصیان در چشم اسنیپ موج می زد . با فریاد گفت : الان زنگ میزنم رامبد بیاد پدرت رو دربیاره .
جنون هری را فرا گرفت : نه تور و خدا . اسنیپ تو رو جان دماغت به رامبد زنگ نزن .
اسنیپ : باید یادت مونده باشه آخرین نفری که با رامبد حرف زد چه بلایی سرش اومد . افسانه ها میگن اون فرد تا آخر عمرش دیگه نخندید . هه هه .
هری حاضر بود تمام عمر خود کنکور بدهد اما لحظه ای با رامبد همصحبت نشود . شایعه شده رامبد آنقدر به شخص میگوید الکی بخند که طرف دیگر توانایی خندیدنش از دست میرود آنقدر بیمزه گی میبند .
هری التماس اسنیپ را میکرد که رامبد را وارد قضیه نکند اما اسنیپ دست بردارد نبود .
سرانجام اسنیپ گفت : نه . اصلا چرا رامبد ! به عادل زنگ میزنم .
هری درجا غش کرد .
طبق افسانه های قدیمی عادل فردی پوس شخصی ست مرگخوار که باعث شده هزاران مشنگ پارانویا بگیرند . متون قدیمی در این باره نوشته اند او آنقدر سریع صحبت میکند که هیچکس نمتواند حرف هایش را تحمل کند و دچار پارانویا میشود .
اسنیپ بعد از غش کردن هری دست به سینه ایستاد و به افق خیره شد . کارگردان بیچاره ی ما چاره ای نداشت جز اینه که سیگار برگ و عینک ری بوند . کلاه کپ را روی اسنیپ بگذارد و بالای سرش با فونت تامیز نیو رومان بنویسد : تاگ لایف !







خوبه که سعی کردی طنز بنویسی...
تایید شد.

مرحله بعد: کلاه گروهبندی.




ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۵/۱۱/۶ ۱۹:۴۷:۰۲

آن چــنان آخر بمــیرم ، کز پی ام مــرگی نیاید






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.