تصویر شمار
تصویر شماره دهه ده
وقتی وارد کوچه شدیم انگار اونجا بمب ترکونده بودند همه ادمای اونجا از یک طرف به طرف دیگه میدویدن به هاگرید گفتم:اینجا چه خبره چرا همه اینجورین؟
گفت:مگه چطورین؟
گفتم:نمیدونم انگار از یه چیزی ترسیدن یا اینکه اتفاق بدی این اطراف افتادا نگاشون کن اصصلا طبیبعی نیستند؟
-خب معلومه که طبیعی نیستند البته از نظر تو چون تازه به اینجا اومدی و از دنیای ما چیزی نمیدونی حالا بیا یه نگاه به اطراف بندازیم و بعد بریم سراغ وسایل
با هاگرید یه جرخی زدیم ولی به نظرم همه چیز باز هم عجیب بود دوباره ولی این بار غیرمستقیم بهش گفتم ولی باز همون گفت به سراغ خرید وسایل رفتیم داخل مغازه همی فن حریف شدیم که همه اقلام داشت وقتی حساب کردیم و اومدیم بیرون جا خوردیم همه ادمایی که تا قبل از این در حال تکاپو بودند داشتن میخوابیدن اونم وسط خیابون با دهن باز!به هاگرید نگاه کردم ولی انگار این اتفاق به نظر اونم عجیب که نه بلکه چیزی بیشتر از اون بود رو به هاگرید کردم و گفتم: الان باید چیکار کنیم؟
-نمیدونم
-نمیدونی...فکر میکنی چرا اینطور شده؟این اتفاق همیشه نمیوفته که میوفته
-میوفته ولی...هاااا
-یعنی چی!؟
نیم نگاهی به هاگرید کردم انگار اون هم داشت میخوابید اگر اینطور میشد باید چیکار میکردم یکدفعه هاگرید روبه من گفت:خیلی خوابم میاد باید برای خودم یه بالش درست کنم وقتی خواستی بیدارم کنی فقط کافیه بگی اویکی اپالوسسس! وبعد به خواب عمیقی رفت
همه جا پرشده بود ازادمایی که خوابیده بودند یکدفعه مه غلیظی از اطراف به جلو اومد و همینطور جلوتر میومد خیلی ترسیده بودم اروم اروم داشت به ذهنم خطور میکرد که پا به فرار بذارم یا اینکه منم خودمو به خواب بزنم راه اول انتخاب کردم ولی انگار پاهام از شدت ترس سست شده بود برای همین محکم روی هاگرید افتادم که عین یه تشک بادی اونجا پهن شده بود مه غلیظ داشت به سمت من میومد وکم کم دیگه نمیتونستم ادما رو به بیبنم خودمو به سمت گوش هاگرید رسوندم گفتم اوی کی اپاپااالوس اما اتفاقی نیوفتد دوباره اینکار کردم دوباره و دوباره تا اینکه مه به من رسید درکمال تعجب وقتی داشتم از ترس میمردم مه وایساد و یه موجود زشت و بدقواره از توی مه بیرون اومد رو به من کرد و گفت:تو چرا نخوابیدی؟
-نمی ی ی دوونم یعنی ی
-تبریک میگم تو برنده امسال هستی
-چی... برنده چی هستم؟
-برنده امسال شرکت گرد خواب چون تو نخوابیدی
-حالا جایزه چی هست؟
یکدفعه موجود بدقواره یه کارت به من داد که روش اسم شرکت نوشته بود "خوابین تاژ" شرکت تولید گرد خواب از ایران تا به سراسر دنیا!
-خب ما به تو اشتراک یک سال میدیم و توباید از اینا استفاده کنی و سال اینده ده هزار نفر بخوابونی اون هم زمان همین
-نمیخوام من بهش نیازی ندارم
اینش به من ربطی نداره...مک بهتره خودتو به خواب نزنی این جایزه رو قبلا به تو دادم و دیگه نمیدم...جاش توباید بدهی سال قبل بدی وگرنه سروکارت اوین دوره ...خب من باید برم اگه تا سال بعد اینکار ننی باید 10سال همه ما رو ببری حموم فهمیدی؟
بعد دوباره به داخل مه برگشت و ناپدید شد به اطرافم نگاه کردم همه جا پرشده بود ازجغدایی که داشتن پودر خواب میاوردن و مینداختن توی چرخ دستی ازشدت عصبانیت خواستم داد بزنم که هاگرید بیدار دیدم درحاکی که داشت کش و قوسی به خودش میداد و روبه من گفت:اخی نیازی نیست دیگه بدهی بدم چون همه نه هزار نفر خوابیدن خب هری بهتره بریم سراغ جغدت گفته بودم که یه جغد داری هی نگاه کن اوناهاش داره بسته پ...بعد یه نگاهی به من کرد و فهمید که اوضاع از چه قراره
-هاگرررررید
واقعیت امر اینه که این نمایشنامه خیلی مشکل داشت...از ایراد های نگارشی بگیر تا ظاهر پست...حتی میشه به محتوای اون و خط سیر داستان هم ایراد وارد کرد...اما خب...اون طوری نیست که قابل اصلاح نباشه...بلکه با خوندن بیشتر رول و با وارد شدن به ایفا و نقد شدن رولهات و غیره، این ایرادات برطرف میشه...
تایید شد.
مرحله بعد: کلاه گروهبندی.