هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۲:۵۴ جمعه ۱۶ شهریور ۱۳۹۷
#1
اسم: سایمون دیورث.

گروه: اسلیترین.

پاترونوس: سار.

چوبدستی: چوب غان، ریسه ی دم تک شاخ، بیست و چهار سانت.

ویژگی های فیزیکی: مذکر، حدودن بیست و هفت - هشت ساله و نسبتن بلندقد به حساب میاد، هرچند چندان هیکلی نیس. موهاش قهوه ای تیره س که به جای این که مثه یه جنتلمن بهشون رسیدگی کنه و کوتاه و مرتب نگهشون داره، بلندشون کرده و مثه یه هیپیِ کف خیابون می بافدشون یا لوله لوله شون می کنه و با انواع اقسام بند و نوار و دستمال سر، می زندشون عقب. در واقع، این به علت شپل شلختگی و هیپی واری و غیرجنتلمن بودگیش نیس، بلکه صرفن یه بار یکی رو تو کوچه این ریختی دیده و علی رغم اصرار اطرافیانش، ناگهان حس کرده که این مدل مو بسیار رو سرش برازنده خواهد شد.

قیافه ی معمولی داره. هیچ ویژگیِ بسیار بولدِ زشت یا زیبایی نیس تو صورتش. چشم و ابروی تیره، دماغ صاف و سرپایین، با عوارض چهره ی باریک. چیزی که چهره شو تو ذهن نگه می داره خودِ اجزای چهره نیس، بلکه تو نگاه و میمیک چهره س که همیشه به طرز.. معذب کننده ای؟ حالت بنده نوازانه یا دلسوزانه یا فخرفروشانه یا هر کوفتِ دیگه ای که ناشی از طرز تفکر بالا به پایین باشه دارن. حالا به این می رسیم تو ویژگیای غیرفیزیکی، ولی حالت چهره ش همیشه می تونه حرصتونو دراره یا بسیار معذب و عافنددتون کنه، یا باعث شه دلتون بخواد با مشت بزنید تو دماغش.

معمولن لباس رسمی می پوشه. کت و شلوارای شیک و رسمی که کاملن برای خودش دوخته شده ن، به انضمام اکسسوریز کامل - کراوات، دستمال جیبیِ تا شده توی جیب بالاش، دکمه سردست. منتها، زمانی که در حال "کار" باشه یا نیازی به رسمی پوشیدن نباشه، پیرهن مردونه های گشاد می پوشه و عاستیناشو می زنه بالا. عاا. گفتم عاستین. توی دستاش، روی مچش، بین انگشتاش، همیشه چیزی هست. همیشه. چیزی. هست. چیزی که مشخصن برای تزیین اونجا قرار گرفته؛ از انگشتر بگیر و بندای جورواجور در لباسای رسمیش، تا چیزای.. عجیب تر؟ در حالت غیر رسمیش.

و اوه! یادم رفت بگم. وی سبزه. سبز. green. پوستش، از فرق سر تا نوک پا، به جز موها و ناخونا و چشماش سبزن. سبز روشن و سرحال مثه ساقه ی کرفس.

ویژگی های غیرفیزیکی: این عادم، اگه کمتر مغرور بود، می تونست رفیق خوبی باشه یا دست کم سرگرم کننده باشه. مغرور حتا کلمه ی مناسبی نیس. شما نمی تونید کسی رو که چنان خودبزرگ بینی داره که معتقده کاندید مناسبی برای مقام خداییه، مغرور به حساب بیارید. سایمون قوین باور داره یگانه، تک، بی همتا، منحصر به فرد، عالی، درخشان، محشر، بی اندازه جنتلمن، زیبا، کامل، در تمامی حرکات و کلمات حق به جانب، فوق العاده هوشمند، خیرخواه، باشعور، جوانمرد، راستگو و درست کردار و اصیل و باشخصیت و کوفت و درد و زهرماره. هر چیزی. هر ویژگی انسانی یه طیف از منفی تا مثبت داره دیگه، خب؟ این کاملن مطمئنه در همه ی ویژگیا چسبیده به اون تهِ مثبت طیف. دیگه تخیلتونو به کار بگیرید.

در کنار این حجم بی نظیر از خودگولاخ پنداری، یه عادم کاملن متوسطه از همه لحاظ. جادوگر اونقد خوبی نیس. باهوشه، ولی هوش وحشت انگیزی نداره. اطلاعاتش بیشتر از اون عجیب و غریبن که مفید یا جامع باشن. اصیل زاده س، ولی نه چندان برتر از سایر خونواده های اصیل جادوگر. جنتلمن؟ مودب به حساب میاد، ولی سیلی های بسیاری از بانوانی که در کمال صراحت بهشون گفته "شما اونقد جذاب نیستین که همراه مناسبی برای من به حساب بیایین" خورده.

شاید ویژگی برجسته ای که بشه بهش نسبت داد، نوع نگاه.. متفاوت؟ ـش باشه. در واقع اینم به علت همون خودبزرگ بینی بی حد و مرزشه؛ به این صورت که معتقده بسیاری از چیزا جوری که بازدهی حداکثرشونو بکشه بیرون، استفاده نمی شن و نگاه متعالی اونه که می تونه بهترین کاربرد هرچیزی رو بفهمه. خب، چندان.. بهتر از زر مفت نیس این جمله، لکن باعث شده خلاقیت بی نظیری تو حرکاتش بروز کنه. توی استفاده از ابزارعالات، توی دررفتن از موقعیتای سخت، توی به دست اوردن چیزی که می خواد. از مسیرای دور از ذهن و نکات از نظر افتاده و سوراخای تک و توک نقشه ی حریف و روشای محیرالعقول زیاد استفاده می کنه - هرچند همیشه بهترین نتیجه رو ندارن.

کارش، کشف و اختراع وردای جادویی جدید و فروش تجاریشونه، ولی رک باشیم؟ زیاد مشتری نداره و پول خونواده رو می خوره تا حدودی. وردایی که ارائه می کنه بیشتر از اون بی مصرف یا احمقانه ن، یا بیشتر از اون حد عوارض جانبی وحشت انگیز دارن که کسی بخواد استفادشون کنه. مثلن، زمانی که داشت روی یه جور ورد مدافعِ حملات فیزیکی کار می کرد، تصادفن خودشو به طور لاینحلی سبز کرد و دیگه درستم نشد - هرچند معتقده بی اندازه یونیک و بیوتیفوله. پوست سبزشم به هیچ کار نمیاد و اونقد غیرطبیعیه که حتا موقع استتار تو جنگل، از دو مایلی برق می زنه - فتوسنتزم نمی کنه.

و نکته ی عاخر.

از هر چیزی که کامل و دقیق باشه، به طرزی وسواس گونه خوشش میاد. صورتای خیلی زیبا، پیروزی کامل، حتا شکست مطلق.

همین دیگه. :دی

تاييد شد.
خوش اومدين.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۱۷ ۲۳:۳۶:۳۲

,You'd better run for your life if you can
Little girl
,Hide your head in the sand
Little girl
Catch you with another man
,That's the end
.Little girl


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۴:۰۸ چهارشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۷
#2
درود برت، ای نخستین ذی شعوری که از ابتدای تاریخ به وجود اومدن بشریت بالاتر از من قرار گرفته - یا روی من، هرچند به واسطه ی شغلت باشه، شیءِ عزیز - و داره سر گرانقدر منو لمس می کنه! پیشنهاد می کنم نخست، این روز اعجاب انگیز و نو رو که هیچ بشری باورش نمی اومد زمانی سر برسه، روز ابتدایِ تقویم جدیدی قرار بدیم و از این به بعد، جای استفاده از تاریخی که با تولد یه انسان مجهول الهویه ی فاقدِ پدرِ از بدوِ تولد سخنگو مشخص می شده، از روزی که چیزی در جایگاهی بالاتر از من، وجود عالی و متعالیِ شخص من قرار گرفته استفاده کنیم! از اون بالا چی می بینی، کلاه عزیز؟ معرفت و دانش عظیم و هاله ی برتریم رو؟ آیا اصالت و یگانگیم از اون زاویه نمایانه؟ کمال و بزرگ زادگیم چطور؟ منو ببخش که نمی دونم، هرگز خودمو از اون زاویه ندیده م! آه... چقدر جالبه که حتا من، وجودِ من هم تا به حال نتونسته برتر از خودم باشه! مایلم اینو به عنوان تناقض فلسفیِ جدیدی در مباحث عرفان و خداشناسی ثبت کنم!

آه. پاک فراموش کردم. گروهبندی. عذرخواهی منو بپذیر، در مقایسه با اتفاقی که پیشتر افتاده کمی بی اهمیت به نظر می رسه. به ویژه که از بیخ اشتباهه.

برای گروهبندیِ من، کلاهِ عزیز، به مسئولین هاگوارتز پیشنهاد می کنم گروه جدیدی تاسیس کنن که تنها و تنها یک ظرفیت داشته باشه. چه چیزی می تونه قابل قیاس با کمال بی شبهه، خون اصیل خالص و بزرگی و جلالِ بلاتردیدِ من، سایمون دیورثِ یگانه ی تمام دوران باشه؟! من ناب، تک، کامل، بی رقیب و احد و واحدم! شجاعت؟ هرگز کسی شجاعت ایستادن در برابر منو نداشته. هوش؟ خواهش می کنم، در قیاس با مغز من مغز سایرین به مغز گردو بیشتر شبیهه. خون گرمی و پشتکار؟ "ر" پشتکار رو از "ر" دیورث برداشته ن! اصالت؟! خواهش می کنم، ریز مورچه های اسلیترینی باید در مقابل جبروت من جوری سر تعظیم فرود بیارن که دماغشون با کفشای بی همتام مماس شه!

البته تقصیر اونا که نیست. متوجهی؟ حتا خداعم کنار من بد به نظر می رسه.

اگه تا زمان تاسیس گروه جدید نیاز مبرمی به گروهبندی من داشتید، به خاطر بزرگمنشی و گشاده دستی بی همتام، توصیه می کنم در گروهی قرارم بدید که افرادِ در جوارم کمتر معذب و رنجیده بشن. واقعن مایل نیستم صرف حضورم باعث خودکشی افراد زیادی بشه. آه؛ کمال همیشه با خودش مرارت زیادی برای اطرافیان به همراه داره.


,You'd better run for your life if you can
Little girl
,Hide your head in the sand
Little girl
Catch you with another man
,That's the end
.Little girl


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۴:۵۴ جمعه ۲۶ مرداد ۱۳۹۷
#3
یک دسته از آدم ها هستند که حرفشان یکی است. این موجودات کم حرف و بدبخت، وقتی حرفی به کسی بزنند چنان پایش می مانند که انگارکلمات را نه با زبان گفته، بلکه روی جگرشان با قلم الماسه خراشیده اند و به تک تک کلماتشان چنان وفادار می مانند که یک جورهایی نامردی است اگر ازشان در مورد سنِ فعلی و دوست دختر مورد علاقه شان بپرسید.

دسته ی بعدی آدم ها، آن هایی اند که عشقشان یکی است. این ها در تمام عمرشان یک و فقط یک موجود زنده را تا حد مرگ دوست می دارند و زمان و فاصله ی جغرافیایی و جبر روزگار، از علاقه شان نمی کاهد. در نسخه ای محدود و نادر از کتاب "جانوران افسانه ای و زیستگاه آن ها"، از این دسته آدم ها به عنوان افسانه های شهری نام برده شده که تا به حال با چشم دیده نشده اند.

و در آخر، دسته ی بعدی آدم هایی هستند که آلت شان یکی است. آلت در اینجا یعنی ابزار، و این دسته به آدم هایی گفته می شود که برای این که تا بقالی نروند خوردنِ آبمیوه و حباب ساختن و درمانِ فوریِ اِدِم ریوی را با یک لوله ی خودکار بیک انجام می دهند. این یکی دسته سابقا ته تهش به عنوان جماعتی با زندگیِ مینیمالیستی به حساب می آمدند تا روزی که دامبلدور فقید، تعریفی رسمی از آن ارائه کرد.


چاقوی پاکت باز کن افتاده بود پشت شوفاژ و عدل پاکت کذا، همون نخستین شیئی که به طرزی شگفت در انواع کتب تاریخی مورد لعن خاندان شمشیرهای جادویی واقع شده، فوری فوتی باید گشوده می شد و محض رضای خدا پُخ هم دور و بر دامبلدور نبود - اگه فرض کنیم که پُخ چیز به درد بخور و تیزیه.

دامبلدور یه نیگایی به دور و برش کرد، یه نیگایی به ناخوناش که امروز صبح مانیکورِ زرد گل باقالی و طلایی پرپری کرده بود و عمیقا متاثر شد. آهی جان گداز از نهادش بر اومد و همین که قصد کرد در راه صلاح و منفعت جامعه ی جادوگری گند بزنه بهشون، چشمش خورد به برقِ یه چیز تیز و براقی روی دیوار. کنارشم یه استیکی نوت با همچین دست نوشته ای چسبونده شده بود: "فقط در راه صلاح و منفعت جامعه ی جادوگری به کار رود - میراث جاودانه ی گودریک گریفندور."

و خب، متوجهید که دامبلدور تعلل نکرد. در روزای آتی، وقتی مدیر پشمی و گرانقدر هاگوارتز نیاز داشت گوشه ی ساندیس باز کنه، یا تو گوششو بخارونه، یا دستش به پاشنه کشِ روی جاکفشی نمی رسید یا نمی تونست وسط دو تا کتفشو کیسه بکشه، میراث جاودانه ی گودریک گریفندور در نهایت تاسف به دفعات پی برد که دامبلدور اصلا مرد تعلل نبود.

خلاصه، همین طور صلاح و منفعت جامعه ی جادویی بیشتر و بیشتر به شمشیرِ بدبختِ گریفندور منحصر می شد و زندگیِ کاربرش کمتر و کمتر به زندگی بشر متمدن شباهت پیدا می کرد تا روزی که دامبلدور تصمیم گرفت به ورژن مولان با شمشیر پشم و پیلیایی اضافی رو بتراشه و وحشت چنان به شمشیر گریفندور مستولی شد که به صدا در اومد.
- حاجی! نکن! بزرگوار بیخیال شو! بکش بیرون دیگه! چه کاریه با میراث جادویی گریفنـ...

و یک عالمه کف صابون و پشم رفتن توی دهنش. می خوام بگم اصلا برای دامبلدور مطرح نبود - به هر حال، شمشیرا با فرکانسی حرف می زنن که به گوش آدمیزاد شنیده نمی شه. بسیار غم انگیز.

... مدت هاست که به طرز مرموزی از میراث جاودانه ی گودریک گریفندور در مراسم اعطای القاب رسمی استفاده نمی شود و گزارش کرده اند که آخرین بار در دستان مدیر مدرسه ی هاگوارتز و آن هم از پشت پنجره دیده شده - هرچند به علت مدارکِ اندک، در صحت و سقم این گزارش بسیار تردید وجود دارد. در عوض، آلبوس دامبلدور بنیان گذار تعریف جدیدی از دسته بندی انسان ها در تاریخ بود؛ همان گونه که از یک نگهدارنده ی شمشیر جادویی در راستای صلاح و منفعت جامعه ی جادوگری بر می آید.

درود فرزندم.

چقدر عجیب و خلاقانه درمورد سوژه نوشتی. توصیفاتت که کامل بودن و صحنه به صحنه رو توضیح داده بودی.
دیالوگ نداشتی اما رولت به قدری سرگرم کننده بود که نمیتونم از این مورد اشکال بگیرم.
طنز رولت هم خوب بود و تیکه های بامزه‌ای نوشته بودی.

چیزی ندارم بگم...
تایید شد!

مرحله بعدی: گروهبندی


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۲۷ ۳:۴۳:۴۳

,You'd better run for your life if you can
Little girl
,Hide your head in the sand
Little girl
Catch you with another man
,That's the end
.Little girl






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.