گریفیندور .vs ریونکلاو
روز مسابقه، در رختکن گریفیندور-یعنی که چی؟ چرا همین الان باید همه این چیزا رو به ما بگی؟
این صدای آرکوی معترض بود. صدای خیلی خیلی بلند آرکوی معترض. حسن مصطفی این پا و آن پایی کرد و گفت:
-ووی ووی! یعنی همین که شنیدی! اگر قبلش می گفتم که مسابقه رو تحریم می کردین، ووی ووی وی!
این بار ملانی بود که گفت:
-اگر بردیم چرا باید دور افتخار بزنیم و بگیم خوردن آب میوه سان ایاچ باعث شد ما برنده بشیم؟ یا حتی چرا باید با هواپیمای تک سرنشین به جای جارو بازی کنیم؟
حسن مصطفی با همان خنده هایش در جواب گفت:
-اسمش سن ایچه ملانی. ظاهرا توی قرار داد ذکر شده بوده این موضوع چون آب میوه سن ایچ اسپانسر برنامه است. چرا هم تیم شما هم تیم ریونکلاو این قدر واکنش نشون دادین؟ بابا یه دروغ ناقابله! اون هواپیما رو هم یه کاریش می کنید حالا، ووی ووی وی!
پیتر با صدایی که به سختی شنیده می شد، گفت:
-چی چی سِر؟
حسن مصطفی کلافه از سوال و جواب شدن هایش توسط هر دو تیم گفت:
-اسپانسر پیتر، اسپانسر! حامی بازیه.
آرکو از طرفی دیگر نالید.
-آخه این لباسای بی ریخت چیه که مجبورمون کردین بپوشیم؟
حسن مصطفی گفت:
-ووی ووی! کجاش بی ریخته به این خوشگلی! تازه مال تیم شما روش تبلیغ آبمیوهی پرتقال خونیه که رنگ لباستون قرمزه و تیم ریونکلاو آب میوهی زغال اخته است که رنگ لباسشون آبیه. رنگاتون هم که جوره!
باز هم آرکو بود که گفت:
-آخه حسن! مگه ما روندن هواپیمای ماگلی می دونیم چیه که مجبورمون کردی بیاییم اینطوری بازی کنیم؟
حسن ووی ووی کنان گفت:
-مجبور بودیم دیگه. پول نداشتیم برای برگزاری بازی، اینا هم پیشنهادشون اینطوری بود که ماگلاشون هم سرگرم بشن. بهشون گفتن این یه ورزش جدیده که با هواپیماست.
ملانی گفت:
-آخه چرا بدون اطلاع دادن این برنامه رو ریختی که من به جای جستجوگر بازی کنم و یکی از مهاجمان و مدافعان هر دو تیم حذف بشن تا قوانین بین المللی جادوگری نقض نشه؟!
آرکو زیر لب گفت:
-ای بگم مرلین چی کارت نکنه حسن.
جیسون که کاپیتان بود در نهایت برای بستن بحث گفت:
-چه بخواید چه نخواید باید بازی کنید. اعصاب خودتون رو هم برای بحث با بعضیا خورد نکنید چون موی انسان ذاتا سفیده! عوضم نمیشه.
آرکو رو به جیسون گفت:
-آنکی، تو همین یه روز که برنامه های تلویزیون اینجا رو دیدی چه خوب تبلیغاشون رو حفظ شدی!
اما که بوی پول به مشامش خورده بود، گفت:
-میگم حسن! این سان ایاچ به ما ها هم پول میده؟
حسن مصطفی گفت:
-پوووول! ووی ووی پووول! گفتی پووول! ووی ووی وی! آره پولم میدن اگر ببرید. ولی بخش اعظمش مال خودمه. ووی ووی پووول!
اما هم لبخندی از سر شوق زد و گفت:
-نبردیم هم می رم پول های ریونکلاوی ها رو می دزدم، خیلی آسون!
الکس که تا به حال ساکت و نظاره گر جر و بحث اعضای تیم با حسن مصطفی بود، نگاهی به تبلیغ آبمیوه که لا به لایش می شد لباسی هم دید، انداخت و به بی سلیقگی حسن مصطفی ایمان آورد. حالا مجبور بودند بشکه و چوب ماهیگیری و لینی را حذف کنند چون تماشاگران ماگل بودند. تصمیم گرفته شده بود که پیتر و جرمی برای درست شدن تعداد بازیکن ها بازی نکنند. قرار بر این شده بود که محض محکم کاری تیم گریفیندور را سرخ پوشان بنامند و تیم ریونکلاو را آبی پوشان. مگر مرلین امروز را با این هواپیماهای تک سرنشین و دور افتخار مسخره در صورت بُرد، بخیر کند!
فلش بک، دو ماه قبل، اتاق فکر وزارت جادوی ایران -خب ایده پیشنهادی شما برای حسنه تر کردن روابط بین ما و دیگر کشورها چیه؟
این صدای همیشه خسته و بی حال وزیر جادوی ایران بود. معاون او در امور خارجه صدایش را صاف کرد و در جواب گفت:
-خبردار شدیم که مدرسه هاگوارتز در حال برگزاری مسابقات کوییدیچ بین دانش آموزانشه، می تونیم از اون ها دعوت کنیم تا توی کشور ما یه بازی داشته باشن.
اعضای زیادی در این جلسه حاضر نبودند. وزارت خانه جادو در ایران اوضاع خوبی نداشت و چند ماه پیش مجبور به بیرون کردن خیلی از اعضایش شد. معاون امور مالی صندلی اش را جلوتر کشید و دستانش را روی میز گذاشت و گفت:
-اما ما توان پرداخت هزینه این کار رو نداریم. جایی برای مخفی کردن یه ورزشگاه هم نداریم.
معاون خواب آلود امور ارتباطات در جواب گفت:
-می تونیم یه کاری بکنیم. نظرتون راجع به برگزاری بازی توی ورزشگاه آزادی چیه؟
وزیر متعجب گفت:
-اما بازی کوییدیچ با جارو توی یه ورزشگاه ماگلی رسما قوانین بین المللی جادوگری رو نقض می کنه!
معاون ارتباطات خوابش برده بود پس دیگر نمی توانست جوابی به سوال وزیر بدهد. بقیه اتاق مشغول فکر کردن بودند. این بار معاون امور مالی بود که گفت:
-می تونیم به جای جارو از هواپیماهای تک سرنشینی که جدیدا توسط ماگلا رونمایی شدن استفاده کنیم.
معاون امور بین المللی با ناله گفت:
-اما هنوز مشکل هزینه این کار پا برجاست!
وزیر جادو که معتاد دیدن تلویزیون ماگلی برای پر کردن اوقاتش بود گفت:
-من دیدم که ماگلا توی بازی هاشون از اسپانسر استفاده می کنن، می تونیم یکی داشته باشیم.
معاون امور مالی گفت:
-چی چی سر؟
وزیر جواب داد:
-اسپانسر، بخش اعظم هزینه ها رو پرداخت می کنه اگر تبلیغ محصولاتشون رو انجام بدیم.
معاون امور خارجه با قیافه ای متفکر گفت:
-حالا اسپانسر از کجا بیاریم؟
وزیر ابروهایش را در هم کشید، از روی صندلی برخاست و پردهی پنجرهی اتاق را کمی کنار زد. بیلبورد خیلی بزرگِ تبلیغی توی چشم می زد. شانه ای بالا انداخت و رو به معاون امور مالی گفت:
-همینا که گفتین تصویب شد! زنگ بزن به کارخونه سن ایچ، بهشون بگو حاضرن اسپانسر یه ورزش جدید که بازیکناش از خارج میان بشه یا نه؟
جلسه به پایان رسید. معاون ارتباطات داشت پادشاه هفتم را خواب میدید که با صدای معاون امور خارجه از خواب بیدار شد:
-چی شد؟ من می خواستم بقیه ایده ام رو بگم.
معاون امور مالی سری به تاسف تکان داد و نچ نچ کنان گفت:
-وقتی جناب عالی خواب بودی همه چیز تصویب شد. حالا هم زنگ بزن به این مسئولین ورزش ماگلی ببینیم میشه این ورزشگاهشون رو برای چند ساعت قرض بگیریم یا نه!
پایان فلش بک، کنار زمین بازی، در محاصره تبلیغات سن ایچ شب هیجان انگیزی بود، اما صدای تشویق بی وقفه تماشاگران در صدای آزاردهنده بلندگوها گم می شدند.
-سن ایچ بخرید! سن ایچ خوب است!
آرکو در حالی که گوش هایش را گرفته بود، گفت:
-یا پیژامه راه راه مرلین! اینا چقدر خلاقن!
همه اعضای تیم کلافه بودند. جیسون سعی داشت در این فضا تیم را کنترل کند اما همگی استرس بازی با هواپیماهای تک سرنشین را داشتند. هواپیماها به تعداد اعضای هر دو تیم در کنار زمین پارک شده بودند. تصمیم گرفته بودند که دیزی کران تنها مدافع ریونکلاو باشد. مسئول فنی هواپیما ها داشت برایشان راجع به نحوه کار هواپیماها سخنرانی می کرد. قرار بود برای مشکوک نشدن ماجرا بعد از توضیحش بخشی از حافظه آن فرد پاک شود چرا که بالاخره مثلا این ها بازیکنان این بازی بودند! مسئول فنی مشغول صحبت بود:
-این فرمونی که اینجا می بینید برای کنترل جهت هواپیماست. هواپیما سر پوشیده نیست و می تونید به راحتی توپ رو پرتاب کنید یا بگیرید. راستی اگر در طول بازی صدایی مثل "ترررر ترررر ترررر" یا "ترر ترر" یا حتی "قِر قِر قِر" از هواپیماتون شنیدید نگران نشید، این صداها کاملا طبیعی هستند و متخصصین ما این صداها رو با الهام از دو اسطوره ایرانی، پیکان و پراید روی هر هواپیما نصب کردن.
مسئول فنی خیلی مطمئن صحبت می کرد. اما تنها چیزی که الکس از ظاهر هواپیماها دریافت، این بود که منتظر خوردن ضربه انگشتی هستند تا فرو بریزند. ریونکلاوی ها هم جایی نزدیک آن ها به توضیحات گوش سپرده بودند. همه ده نفر با تردید به یکدیگر نگاه می کردند و در دل حسن مصطفی را بابت این تصمیماتش با الفاظی زیبا مستفیض می کردند. توضیحات به پایان رسید. در همین بین اما رو به دیزیِ همیشه به دنبال کار کرد و گفت:
-دیزی! میگم هنوز کار پیدا نکردی؟
دیزی سری به تاسف تکان داد.
-نه هنوز نتونستم کار پیدا کنم.
اما در جوابش گفت:
-امروز داشتم اخبار ایران رو نگاه می کردم، می گفتن تو کشورشون فراوونیه کاره. دوست داشتی بمون همین جا.
دیزی تنها شانه ای بالا انداخت و مشغول تنظیم دستگاه ماگلی ای که برای ارتباط در هواپیماها به آن ها داده بودند شد. همگی با سلام و صلوات سوار هواپیماها شدند. جیسون نگران اوضاع تیم بود اما به الکس داشت خوش می گذشت. تجربه جالبی بود، یا حداقل می توانست باشد:
-حالا هر ده هواپیما شروع به پرواز می کنند. این بازی سه تا توپ داره. سرخگون، دو تا توپ بازدارنده و یک گوی زرین که طوری طراحی شده که در طول بازی توی زمین در حال پروازه. هر باری که سرخگون وارد هر یک از سه حلقه دروازه یک تیم بشه ده امتیاز به نفع تیم مهاجم لحاظ میشه. توپ های بازدارنده با چماق هایی که در دست هر مدافع هست به طرف تیم حریف پرتاب میشن، اوه چه خشن! هر تیمی که گوی زرین رو بگیره صد و پنجاه امتیاز می گیره و بازی به پایان می رسه. در نهایت برنده بازی تیمیه که امتیاز بیشتری کسب کرده باشه.این ها توضیحات گزارشگر ماگلی بازی بودند در شرح بازی کوییدیچ برای ماگل های تماشاگر. در همین بین بازیکن ها سر جای خودشان مستقر شدند. جیسون با میکروفونش دستوراتی را به اعضای تیم می داد. سوت شروع بازی زده شد.
_
می ریم که داشته باشیم یه بازی هیجان انگیز رو! سرخگون در دستان مهاجم و کاپیتان تیم سرخ پوشان، جیسون سوانه. می بینیم که چقدر ماهرانه آمانو یوتاکا رو پشت سر می ذاره و پیش میره، اما نه! اوه اوه! چه بدشانسی ای، سرخگون از دستان جیسون توسط تری بوت ربوده میشه. حالا توپ توی زمین سرخ پوشانه. تری همچنان جلو میره، اما اوخ اوخ! توسط توپ بازدارنده ای که اما ونیتی با "عشق" به سمتش پرتاب کرده توپ از دستاش رها میشه، آرکوارت راکارو در طی یک اقدامِ هوشمندانه توپ سرخگون رو روی هوا می گیره. حالا بازی توی زمین آبی پوشان برقراره و بلهههه! جیسون با موفقیت بازیکنای آبی پوش رو پشت سر می ذاره و به به! ده امتیاز برای سرخ پوشان.صدای تشویق تماشاگران به آسمان رفت. بازی از سر گرفته شد.
-
این بار توپ در دستان تری بوته. به سمت زمین سرخ پوشان میره، تلاش آرکوارت برای گرفتن توپ از دست تری بی فایده است. همچنان جلو میره، نزدیک دروازه سرخ پوشان میشه و شاهد یک دفاع جانانه از سمت دروازه بان سرخ پوشمون بودیم! دمت گرم!.
جیسون از پشت میکرفون به الکس آفرین گفت. صدای هواپیما آزاردهنده بود، الکس با خودش فکر می کرد که سقوط از آن ارتفاع ممکن است چه بلایی به سرش بیاورد. توپ را به سمت آرکوارت پرتاب کرد. بازی دوباره شروع شد. ملانی و سو لی هر دو به دنبال گوی زرین بودند. تا زودتر این بازی بدون سقوط یک هواپیما به پایان برسد، اما خب! کور خوانده بودند،گوی زرین آب شده و در زمین فرو رفته بود.
-
آرکوارت توی زمین آبی پوشان جلو میره. اما آمانو توپ رو از دستش می گیره، به سمت زمین سرخ پوشان ولی کسی موفق نمیشه سرخگون رو ازش بگیره میره، میره و گل! چه گل زیبایی!.
الکس توپ را از دست داده بود و جیسون از پشت میکروفون داشت بر سرش فریاد می کشید.
-خدایا! جنبه یه تشویقم نداری؟
الکس با شرمندگی پاسخ داد.
-ببخشید حالا.
آرکوارت برای پا درمیانی خطاب به جیسون، گفت:
-آرامش خودت رو حفظ کن آنکی.
جیسون آهی کشید، الکس توپ را به سمت جیسون پرتاب کرد.
-
جیسون با مهارت سرخگون به دست جلو میره، تلاش تری برای گرفتن سرخگون بی نتیجه است. جیسون مواظب باش! اوه اوه!.
توپ بازدارنده ای از طرف دیزی به سمت جیسون پرتاب شده بود و اِما آن را از دست داده بود. توپ به هواپیمایی که همین طوری هم قرضی نفس می کشید خورده بود. اما خب، مرلین می داند چطور، هواپیما هنوز سر پا بود.
-
خب بخیر گذشت، اما الان توپ توی دستای آمانوئه. جلو میره و بوم! اما ونیتی چه زیبا ضربه دیزی رو جبران می کنه. توپ به دست آرکوارت میافته. می بینیم که هر دو جستجوگر همچنان به دنبال گوی زرین چشم می چرخونن. آرکوارت جلو میره، جلو میره، از آمانو رد میشه، تری رو هم رد می کنه و بلـــــــه! گل! ده امتیاز دیگه هم به نفع سرخ پوشان.
تماشاگران خیلی پر انرژی مشغول تشویق بودند. آلنیس سرخگون را برای تری پرتاب کرد.
-
تری خیلی قدرتمند شروع می کنه، اما عا-عا! جیسون سرخگون رو خیلی ماهرانه ازش می گیره. آمانو رو پشت سر می ذاره و بلــــه! گل! چه گل زیبایی به ثمر نشوند این مهاجم.
تماشاگران شروع به تشویق جیسون کردند.
-جیسون مو حنایی، امید تیم مایی!
جیسون غر غر کنان گفت:
-کجای موهای من حناییه آخه!
آرکوارت با دلجویی گفت:
-برای قافیه اش میگن.
بازی دوباره شروع شد.
-
آلنیس سرخگون رو برای آمانو پرتاب می کنه، آمانو، جیسون و آرکوارت رو رد می کنه و به دروازه نزدیک تر میشه. از طرف دیگه دیزی یه بازدارنده رو به سمت ...اوه! الکس! مواظب باش.
دیزی بازدارنده را به سمت الکس پرتاب کرده بود و اما فرصتی برای دفع آن توپ نداشت. در همین بین آمانو سرخگون را به درون دروازه فرستاده بود.
-
سرخ پوشان تا به حال سی امتیاز و آبی پوشان بیست امتیاز کسب کرده ان. سرخگون در دستان آرکوارته و اون داره جلو میره که آمانو خیلی زیبا سرخگون رو ازش می گیره و به سمت دروازه های سرخ پوشان میره، سرعت عملش جلوی عکس العمل اعضای تیم سرخ پوش رو می گیره، سرخگون رو به سمت دروازه پرتاب می کنه و الکس وندزبری چه دقیق اون رو مهار می کنه!اعضای تیم گریفیندور داشتند خودشان را برای ابراز خوشحال آماده می کردند که ناگهان، کل سالن ورزشی در خاموشی فرو رفت. صدای گزارشگر به گوش نمی رسید. تماشاگران وحشت زده به هر طرف می دویدند. بازیکنان میان زمین و آسمان معلق بودند که ناگهان صدای گوش خراش یک بلندگو از سطح زمین بلند شد.
-بازیکنان، تماشاگران! متاسفانه باید اعلام کنم برق ورزشگاه آزادی قطع شده و تا دوازده ساعت دیگه هم نمیاد. برق اضطراری فقط کفاف چند لامپ رو به مدت نیم ساعت میده و ما نمی تونیم بازی رو به پایان برسونیم. از تماشاگران خواهشمندیم لطفا به محض روشن شدن لامپ ها با احتیاط از ورزشگاه خارج بشن.
صاحب صدا ساکت شد. بعد از چند ثانیه لامپ ها روشن شدند و بازیکنان با ناامیدی روی زمین فرود آمدند. صدای ناهنجار هواپیماها بالاخره خاموش شد.
حس مصطفی به سمت آن ده نفر آمد و گفت:
-رضایت نامه هایی که هاگوارتز از پدر و مادر اعضای زیر هجده سال گرفته تا دوازده ساعت دیگه اعتبار ندارن. مجبوریم با اولین هواپیما برگردیم لندن.
جیسون شانه ای بالا انداخت و رو به سو لی گفت:
-بازی خوبی بود!
سپس اعضای تیمش را دور هم جمع کرد و در آخر رو به الکس گفت:
-دفاع جانانه ای بود الکس! آفرین.
الکس لبخند خجلی زد و زیر لب با فرمت "
" ممنونی زمزمه کرد.