هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

به برنامه "تور جهانی سالازار اسلیترین" ملحق شوید و به مدت یک هفته، بر اساس علایق و استراتژی‌های تصرف جهانی ایشان، در انجمنی که مورد بازدید سالازار کبیر قرار می‌گیرد، وی را همراهی کنید.


این برنامه به همه‌ی جامعه‌ی جادوگری، از اعضای محفل ققنوس گرفته تا مرگخواران و کارکنان وزارت سحر و جادو، فرصت می‌دهد تا در این مهم، شریک و همراه سالازار شوند.




پاسخ به: جادوگران بیست ساله شد!
پیام زده شده در: ۲۱:۵۰:۴۳ شنبه ۲۳ دی ۱۴۰۲
#1
تولد بیست سالگیمون مبارک .
درسته که خیلیامون دقیق بیست سال نیست که پیش همین ولی
همه در همین یک ،دو ،سه ...ساعت،روز،هفته ،ماه و یا سال
درست مثل یک خانواده ی پر جمعیت و با صفا بودیم .


Never take a dragon that is asleep
Not tickle 🐉
هیچ وقت اژدهایی که خفته است را
قلقلک نده 🐉


پاسخ به: فکر میکنید بچه هاتون هم در آینده از هری پاتر خوششون بیاد؟
پیام زده شده در: ۱۹:۳۸ چهارشنبه ۱ آذر ۱۴۰۲
#2
خب درسته که میگن تو هر دوره یه کتابی مد میشه و بچه ها در هر دوره تخت تاثیر دوستان ، تبلیغات و .... قرار میگیرن اما
به دهه ی خودمون نگاه کنیم همه نوع فیلم ، سریال و کتاب های مثل رمان ، داستان ، تخیلی و.... وجود داره من خودم به شخصه هیچ کتابی مثل هری پاتر نتوانسته جذبم کنه و این یه
حقیقته
من به بچم زور یا تحمیل نمی‌کنم ولی حداقل تلاشمو میکنم


Never take a dragon that is asleep
Not tickle 🐉
هیچ وقت اژدهایی که خفته است را
قلقلک نده 🐉


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۱:۰۹ شنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۲
#3
سلام
بازم منم
آندرومدا
دسترسی منو میشه برگردانید

سلام.
انجام شد، خوش برگشتی.


ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۴۰۲/۷/۳۰ ۸:۲۷:۴۴

Never take a dragon that is asleep
Not tickle 🐉
هیچ وقت اژدهایی که خفته است را
قلقلک نده 🐉


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۹:۵۵ چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۲
#4
سلام من آندرومدا هستم
گروهم اسلیترین بود
دسترسی م رو میشه برگردانید



انجام شد. خوش برگشتی.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۲/۶/۲۲ ۲۰:۱۳:۱۰

Never take a dragon that is asleep
Not tickle 🐉
هیچ وقت اژدهایی که خفته است را
قلقلک نده 🐉


پاسخ به: اعضاي سایت خودشونو معرفی کنن
پیام زده شده در: ۱۰:۴۳ شنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۲
#5
به نام مرلینننن

نام : روشا
نام خانوادگی: ؟
محل زندگی : سمت شرق تهران (فعلا)
چگونه با هری پاتر آشنا شدم : از هفت سالگی که میرفتم مدرسه مامانم کارمند بود با هری پاتر آشنا شدم و زندگیم متحول شد
و ده سالگی کتاب هاشو خریدم اولیش کتاب فرزند نفرین شده بودددددد


Never take a dragon that is asleep
Not tickle 🐉
هیچ وقت اژدهایی که خفته است را
قلقلک نده 🐉


پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۷:۵۵ پنجشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۱
#6

[b]تکلیف این جلسه:
۱- بنظرتون سفر با باد ممکن بود چه اتفاقات ناگواری رو به بار بیاره؟ چطوری میتونید جلوی اتفاقات بد رو بگیرید؟ کمی توضیح بدید و دو محدودیت و دو مزیت رو برام نام ببرید.(هرچه عجیب تر و متفاوت تر بهتر) (۱۵نمره)

۲- اگه باد با درخواست سفرتون موافقت کنه، حاضرید باهاش سفر برید؟ مقصدتون کجاست و چه اتفاقاتی میفته؟ (۱۵نمره)

سلام پروفسور دامبلدور عزیز
خوب خیلی فکر کردم .
اول : می دونی چیه متاسفانه من به خاطر کاری که صغری سگ سه سرم با رابرت کرده نمیتونم جایی تنهاشون بزارم . ولی بنظرم سفر با باد می تونن هیجان انگیز باشه ولی اگه یکنفر بخواد بره مهمونی موهاشو با آب دهن درست کرده باشه تا برسه موهاش خراب میشه و دوم اینکه اگه یکی بخواد با شنل نامرئی جا به جا بشه چه اتفاقی می افته باد نمی بینش و میزنش تو دیوار ؟
اصلا اگه یکی بخواد با چولیتا جابه جا بشه چی هان ...
سوال دوم :
آب دهنم ریخت اممم .... دیشب خوب نخوابیدم آخه صغری می خواست رابرت رو تیکه تیکه کنه!
خوب اگه بخوام با باد سفر کنم می رم قلعه های هیمالیا با کوهنوردان چولیتا پوش
پ.ن چولیتا یه نوع دامن
و با ردام نمی‌رم چون ممکنه ردام گیر کنه به درختی چیزی .
با دامنم نمیرممممممم نظرت درباره کت شلوار چیه ؟
اصلا لباس عروس ؟
نمی دانم ولی تا زمانی که باد درخواستم رو قبول کنه فکر می‌کنم .
بای بای






Never take a dragon that is asleep
Not tickle 🐉
هیچ وقت اژدهایی که خفته است را
قلقلک نده 🐉


پاسخ به: بچه های باحال اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۶:۲۶ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۱
#7
+ می دونی چیه دیانا فکری به سرم زد
- چه فکری ؟
+این برودریک چند روزه دور و بر پاتر می گرده شنیدم با هم رفیق شدن اگه برودریک زهر رو تو نوشیدنی پاتر بریزه چی ؟
-بلاخره به دردم خوردی آندرومدا
+ ما اینیم دیگه
-اما .... باید تو چه زمانی بریزه ؟
+فردا پنجشنبه است پاتر می‌ره دکه سه دسته جارو اگه زهر رو بریزه تو نوشیدنی کره ای پاتر چی ؟
_ این خوبه
سپس دیانا که از همیشه سر حال تر بود خنده ای شیطانی سر داد.
+کی باید با برودریک حرف بزنه ؟
-دوریا برودریک طرف ماست مشخصه قبول می کنه اصلا من با هاش حرف می زنم اگه قبول نکرد خودم نقشه رو عملی می کنم .
همه اعضای اسلیترین به هم دیگر نگاه کردند و سرشان را به جواب مثبت تکان دادند .
سپس دیانا هم با این نقشه موافقت کرد .
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
+هی برودریک
- سلام چه خبر ؟
+ باید برام یه کاری رو انجام بدی .
-اوه ... چه کاری که آنقدر عجله داری ؟
+ همه ی ما در جریان شرطی که مدیر آبنباتی گذاشته با خبریم پس ما یه نقشه داریم .
- چه نقشه ای ؟
+ تو و پاتر جدیدا با هم صمیمی شدید تو باید فردا تو دکه سه دسته جارو تو نوشیدنی پاتر یه زهر بریزی !
- بین .. اممممم چیزه این نقش جواب نمی ده !
+ چرا اون وقت ؟
- خوب من اگرم موافق باشم عمرا نمیتونم حواسش رو پرت کنم .
+ بهونه نیار بگو چی می خوای ؟
- خوب..... اممممم باشه ولی اگر نقشه شکست خورد پای منو وسط نکشید !
- باشه قبوله گوگولی !
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
+ خبر خوش برودریک موافقت کرد .
- می دونستم از پسش بر میای
الان فقط خون می چسبه !
صورت آندرومدا با این حرف دیانا مثل گچ شد .
-شوخی کردم
+آها ...
- خیلی خوب حالا که همه چیز درست شده باید به لرد سیاه خبر بدیم .
+ و بهش ... می شه بگی که فکر من بوده ؟
- حتما
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
+ سرورم ... باید خبر خوشی رو بهتون بدم .
- چه خبری ؟
+ برودریک بود قراره زهر رو تو نوشیدنی پاتر بریزه و این یعنی نقشمون عملی شد .
- دیانا می دونستم که از پسش بر میای از الان تو دست .....
+ این حقیقت نداره
حرف لرد سیاه با سخن پانسی قطع شد .
+ یعنی چی ؟
+ سرورم این نقشه فکر آندرومدا بود نه دیانا !
- این چی میگه دیانا .. این امکان نداره اما مدیریت این نقشه به عهده دیانا بود .
& سرورم حرفش رو باور نکنید !
- از جلو چشم هام دور شو .
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
پانسی که داشت از کلاس معجون سازی خارج می شد ناگهان به دیوار چسبیده بود و کسی دستش رو روی گلوی او فشار می داد .
+ حالا جلوی لرد سیاه زیر آب من می زنی ؟
- ول....م کننننن اشتباه کردم
+ ها ها ... دیگه دیره
ناگهان با برخورد نفس دیانا با صورت او پانسی بی هوش شد .





ویرایش شده توسط آندرومدا بلک در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۱۸ ۱۶:۴۵:۴۰
ویرایش شده توسط آندرومدا بلک در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۱۸ ۱۶:۴۶:۲۵

Never take a dragon that is asleep
Not tickle 🐉
هیچ وقت اژدهایی که خفته است را
قلقلک نده 🐉


پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۲:۳۹ دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۱
#8
توی یه رول، یکی از اتفاقایی که در گذشته رخ داده رو پسگویی کنین؛ و مشخص کنین "حقیقت" چه تفاوتی با اطلاعات تحریف شده‌ای که از قبل می‌دونستیم داره. (۳۰ امتیاز)
~~~~~~~~~~~~~~~~~
هوا برفی بود برف سنگینی محوطه قلعه وحتی جنگل ممنوعه رو در بر گرفته بود .
تنهایی تو دکه سه دسته جارو نشسته بود و نوشیدنی کره ای و کیک لیمویی می خورد .

+هی ... آندرومدا
آندرومدا غرق در افکارش بود که با صدای پانسی به خودش اومد .
-خدای من پانسی نمیدونی که چقدر الان بهت نیاز دارم
+ چی شده مگه ؟
-هنوز تکلیف پیشگویی رو حل نکردم
+ همچین گفتی فکر کردم چی شده یه چیزی همینجوری بنویس
حالا بگو ببینم میای بریم با بچه ها دور بزنیم ؟
- نه حال ندارم باید برگردم قلعه به فکری کنم
+اوه ..... باشه موفق باشی
~~~~~~~~~~~~~~~~~
آندرومدا با بی حالی وارد تالار خصوصی اسلیترین شد و گوی پسبینی را از درون کیف چرم قهوه ای که ماتیلده برای تولد او بهش هدیه داده بود در آورد
ناگهان فکرش به سوی ماتیلده پرواز کرد همه می گفتن که او یک مرگخوار است ماتیلده از خانواده اصیل زاده ای بود که مغازه عتیقه فروشی در کوچه دیاگون داشت او و آندرومدا بهترین دوست ها هم بودند هرچند که آندرومدا بسیار کوچک بود اما این دلیل خوبی نبود آندرومدا در همین فکر ها بود که دستش را روی گوی کشید و ناگهان خودش را در فضای پشت یکی از مجسمه های ماتیلده دید .
+ماتیلده ....... ماتیلده
او دریافت که به گذشته سفر کرده است و ماتیلده صدای او را نمی‌شنود .
ناگهان دو مرد وارد مغازه شدند که قیافه آنها آشنا بود آنها
لوسیوس مالفوی و ایوان روزیه مرگ‌خواری که به دست آلستور مودی کشته شده بود بودند .
+ماتیلده وقت زیادی نداری
-لوسیوس خواهش می کنم من نمی توانم اون رو بکشم .
+اون دختر رو بکش همین
- اما ....
+اما ندارم اگه نکشیش تو به جای اون کشته می شی
برای آندرومدا عجیب بود اون ها درباره کی صحبت می کردند ؟
~~~~~~~~~~~~~~~~~
ناگهان فضا عوض شد و آندرومدا دریافت که در عمارت خاندان مالفوی قرار داره .
+سرورم خواهش می کنم
-ماتیلده تو وفادار ترین مرگ خوار منی و باید از دستورم پیروی کنی
- ارباب متاسفم که وسط صحبت شما پریدم .. اما من می توانم این کار رو انجام بدم .
+دیگه تکرار نمی کنم ... لوسیوس اون باید این کار رو انجام بده باید اون دختر رو بکشه
~~~~~~~~~~~~~~~~~
صحنه عوض شد حالا آندرومدا در عمارت خاندان بلک یعنی خانه خودش قرار داشت .
+آندرومدا دخترم ماتیلده اومده
ناگهان دختری حدود ۷یا ۸ ساله از پله ها پایین اومد
+ماتیلده
- سلام عزیزم
+ دلم تنگ شده برات
- منم همینطور ولی باید یه چیزی بهت بگم
+چیی؟
- من باید چند وقت برم جایی دور ولی زود بر می گردم
+ می خوای من رو تنها بزاری ؟
-نه ... فقط زود بر می گردم
آندرومدا این گفت و گو را به یاد می آورد چند روز بعد خبر آوردند که ماتیلده مرده توسط آلستور مودی.
~~~~~~~~~~~~~~~~~
آندرومدا دوباره به سالن خصوصی برگشته بود.
+ دختری که قرار بود کشته شه من بودم
و اشکی از گوشه چشمش سرازیر شد.



Never take a dragon that is asleep
Not tickle 🐉
هیچ وقت اژدهایی که خفته است را
قلقلک نده 🐉


پاسخ به: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱۴:۱۱ یکشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۱
#9
همه جادو آموزان به خود می لرزیدن و پشت میز ها پناه گرفته بودند .
+ برو ببینم چی بلدی !

آندرومدا با این سخن به خود لرزید و جواب داد :

- شوخی می‌کنی دوریا خدای من
مگه از جونم سیر شده باشم اگه از این بد بدن شکست بخورم آرکو تا قیام قیامت دنبالمه

+اه ...... بیخیال تو بهترین کسی هستی تو دوئل که من میشناسم همه دارن به تو نگاه می کنن

آندرومدا سرش را چرخاند و دید که همه جادو آموزان در حال تماشا آن دو هستن سپس او در حالت رو دربایستی جزمش را عزم ببخشید عزمش را جزم کرد و به سمت جد آرکو رفت


+ هی گنده بک من رقیب بعدیت هستم

نیش خندی بر روی صورت جد آرگو نقش گرفت .
آندرومدا قد بلند و اندام لاغر و خوش فرمی داشت و به دلیل همین زیرک و چابک بود

آندرومدا به جد آرکو فرصت نداد و زود وردی را زمزمه کرد :

+اوبلویوت

-هه من با این باد ها نمی‌لرزم ...

ناگهان جد آرکو هرچی خورده بود بالا آورد آندرومدا هم از این فرصت استفاده کرد .

+اکسپلیار شیشه

ناگهان تمام شیشه های مغازه به سمت جد آرکو پرت شد

-دختره مارمولک

اکسپکتو چاقو
ناگهان چاقوی تیز دست زنجان جد آرکو به سمت آندرومدا پرت شد ولی آندرومدا جاخالی داد و چاقو به سمت بشکه نوشیدنی کره ای پرتاب شد.

-نههههههههه تو چیکار کردی

+ او پس

-اکسپلیار صندلی

+اکسپلیار برگشت صندلی

-ورد خودم رو در برابرم می استفادی

+ ببین یه لحظه بیا

- ها چیه

+ ببین من اگه شکست بخورم آرکو پدرم رو در میاره بیا الکی تو شکست بخورم منم بهت دو تا بشکه نوشیدنی کره ای می دم حله ؟

- سه تا چونه هم نداریم

+ اممممم ...... قبوله

دوباره اما این دفعه با کلک هر دو دربرابر هم قرار گرفتن و در نقش خود فرو رفتن و آندرومدا به جد آرکو چشمک زد:

+وینگاردیم له وی اوسا

جد آرکو به سمت دیوار پرت شد و بعد زانو زد در کمال تعجب همه جد آرگو داشت گریه میکرد :

+من از یه دختر بچه شکست خوردم

همه جادو آموزان صورتشان از خنده کبود شده بود

ناگهان آرکو در آن جا ظاهر شد

+ آه خدای من نکنه کتکش زدی ؟

-نه ولی میخواستم بزنم

ناگهان آرکو با دیدن نوشیدنی کره ای که بر زمین ریخته بود زمزمه کرد :

+ حالا فهمیدم چه اتفاقی افتاده ممنون که انگشتام رو اون دنیا نفرستادی

- خواهش میکنم

+همه کیک 🍰 پرتغالی مهمون من



ویرایش شده توسط آندرومدا بلک در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۱۶ ۱۴:۲۵:۴۰
ویرایش شده توسط آندرومدا بلک در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۱۶ ۱۸:۱۹:۱۱

Never take a dragon that is asleep
Not tickle 🐉
هیچ وقت اژدهایی که خفته است را
قلقلک نده 🐉


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۱:۴۵ شنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۱
#10
سلام بر استاد بل
چه خبر خانواده خوبه ؟
عرضم به حضورت که بریم سراغ اصل مطلب:
کاغذ های به هم ریخته را که روی یکی از آنها نوشیدنی کره ریخته بود را روی میز پروفسور بل قرار داد.
♠♥♠♥♠♥♠♥♠

خب پروفسور اون گیتار 🎸 لایت براون مال منع .خوب من سبک موسیقی پاپ رو دوست دارم و برای هاپوی قشنگم (صغری )
آهنگ ayy macarena رو می نوازم و با آهنگ kiki به نحو احسن به پایان می رسونم و بعد با هم میرم دهکده هاگزمید و کیک 🍰 پرتغالی می‌زنیم تو رگ .

من خیلی اهل گفت گو نیستم و اهل عمل هستم البته ما قراره درباره صغری صحبت کنیم می دونی تو هیچ وقت درکم نکردی پروف و همیشه مثل مادربزرگم نصیحت کردی البته بحث امروز ما صغری و بعداً گفت و گو می کنیم .

چشم های من شفتالو چشم های صغری آلبالو چشم های تو کیویه
و به خاطر چشم های صغری خام خاسته هاش می شم .

صغری رفیقم بود پشتم بود پناهم بود چه شب و روز هارو ما باهم سر نکردیم چه سفر ها که نرفتیم ریاح نباشه .

صغری از ریگولوس پسر دایی عزیزم خوشش نمیاد و امروز نزدیک بود پاهای ریگولوس رو بکنه چون اون میخواست یدونه از برشتوک (غذای ماگل ) رو امتحان کنه .

اینم بگم امروز به صغری گفتم بشین بعد گفت تو بشین منم گفتم چشم آخه ترسیدم آخرین روز زندگیم باشه.

همین الان که دارم می‌نویسم رابرت سگم از ترس صغری صداش در نمیاد .

البته قربونش برم صغری اخلاقخودم داره (یادگرفته )هرکس حرفی بزنه که باب میلش نباشه پاچه میگیره

در ضمن پروف هاپو من از راک اندرو و خواب غذا خوردن کوییدیچ خوشش میاد و طرفدار تیم بلغارستانه و از اردک پلاستیکی (وسایل ماگل ) خوشش میاد . غذای مورد علاقه اش گوشت نیم پز با سس آواکادو.
و همینطور عاشق دنبال کردن رابرت سگ 🐶 عزیزمه .

پناه بر ریش مرلین صغری افتاده دنبال رابرت .

متأسفانه باید بگم خداحافظ ♪




ویرایش شده توسط آندرومدا بلک در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۱۵ ۱۱:۵۶:۴۰
ویرایش شده توسط آندرومدا بلک در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۱۵ ۱۲:۰۲:۰۵

Never take a dragon that is asleep
Not tickle 🐉
هیچ وقت اژدهایی که خفته است را
قلقلک نده 🐉






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.