-نمیتونم نفس بکشممممم
-الاناس که بمیرم
جینی ویزلی: چقد داد میزنه
پنج دقیقه بعد گذشت و اسکارلت لیشام، عضو گروه اسلیترین، در حال داد زدن بود
جینی: دیگه تحملم سر اومده
*رفت پیش اسکارلت و بهش گفت:چته دختره
اسکارلت لیشام: کوری؟ نمیتونم نفس بکشم تو هرزه ی گریفیندوری هم که فقط اینجا نشستی به جای اینکه بری یکیو خبر کنی
+اگه نمیتونستی نفس بکشی تا الان میمردی
چشم جینی افتاد به یه معجون نیلی رنگ
رفت که ببینه چیه
روش نوشته بود معجون شفا بخش
تصمیم گرفت که اون معجون رو به اسکارلت لیشام بده
جینی: هوی دختر بیا این معجونو بخور
-من؟ جوک خوبی بود
+مث اینکه دوست داری از اینجا ولت کنم و برم ها؟
-اولا که خرف بیخود نزن دوما من از دست یه گیریفیندوری هرزه هیچی نمیخورم
+باشه پس فعلا خدافظ
جینی تصمیم گرفت اسکارلت لیشام رو به حال خودش بزاره اما...
اسکارلت:هی جینی نمیتونی منو اینجا بذاری و بری
جینی اومد نزدیک اسکارلت و معجونو بهش داد
+باشه
پس بیا اینو بخور
-فقط بدون من اینکارو به خاطر خودم کردم وگرنه من هیچوقت از دست یه گیریفیندوری چیزی نمیخورم
تکلیف دوم:
خب از نظر من هیچکس دوست نداره جای ممد صافکار باشه
و خوب چرا باید کسی دوست داشته باشه که انقد با تعجب بچه ها نگاش کنن؟
و خوب من فکر میکنم توی این صافکاریای مدرسه یه چیزیش شده باشه
ولی هر چی که هست توی همسن صافکاریاش اتفاق افتاده
چه برسه که زخمی شده باشه چه برسه که ماری، اژدهایی چیزی دیده باشه