امروز صبح دیر بیدار شدم برای همین خیلی سریع وسایلم رو جمع کردم و آماده شدم که بروم سرکارم تو اداره دیلی پرافت .
مامانم گفت : کجا ؟ نمی خوای
صبحانه بخوری؟ راستی حس نمی کنی یه چیزی یادت رفته ؟
_ مامان عجله دارم داره دیرم میشه فقط یه لیوان چایی می خورم و می روم.
اه راستی *کاغذ پوستی*هام رو جا گذاشتم ممنون که گفتی.
کاغذهام رو برداشتم و یه لیوان چای* تلخ *یخ زده خوردم که واقعا افتضاح بود ولی مهم نیست چون اگه دیر برسم اخراجم می کنند .
با عجله از پله ها پایین رفتم و نزدیک بود بیافتم که دستم رو به دیوار زدم و خودم رو نگه داشتم اما وای خدای من کل لباس ها و دستم رنگ گرفته!!!
یادم نبود که دیروز کل راه پله رو* رنگ* کردن اونم چیییی؟ سبز لجنی
از شدت بوی رنگ عطسه ام گرفت و این بار با صورت رفتم تو دیوار
همون موقع نینا دختر همسایه مون از پله ها بالا و آمد با دیدن وضعیت من زد زیر خنده ( شاید باورتون نشه صدای خنده اش کاملا شبیه اسبه )
وقتی که یکم آروم تر شد با لبخند یه *کلاه* قرمز خیلی بامزه رو به من داد و گفت : مال تو *منظور*م اینه که می تونی باهاش صورتت هم پاک کنی و خنده کنان از پله ها پایین رفت .
هنوز تو شوک این وضع فوق جذابم بودم که آقای استنلی بهم زنگ زد و گفت : از آنجایی که شما همیشه تأخیر دارید متاسفانه اخراج شدید.
_ ها چی؟؟؟ اخراج شدم؟؟؟ ولی من که اولین باره که تأخیر دارم !!!
اما بدون اینکه اجازه بده چیزی بگم تلفن رو قطع کرده بود و من موندم با لباسهای که ازشون رنگ می چکه .
خوب بود فقط یه نکتهای درمورد نحوهی نوشتن دیالوگها وجود داره و اونم اینه که دیالوگ با یدونه خط فاصله، توی خط بعدی نوشته میشه. یعنی اینجوری:
مامانم گفت:
- کجا؟ نمی خوای صبحانه بخوری؟ راستی حس نمی کنی یه چیزی یادت رفته؟
علائم نگارشی هم به کلمهی قبل از خودشون میچسبن و با یدونه فاصله از کلمهی بعدی نوشته میشن.
با این حال، این چیزا مانع پیشرویت نمیشن و باید بگم:
تایید شد.
مرحله بعد: گروهبندی