هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۰:۴۸:۵۸ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۲
#1
با کی؟

پسرخاله دابی


Fight so dirty but your love so sweet


برج ریونکلاو، اتاق هفت، تخت سوم




پاسخ به: آکادمی هنر لندن
پیام زده شده در: ۰:۴۵:۴۷ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۲
#2
بلاتریکس سر تکون داد: خوبه خوبه ... نقش پوست تخم مرغ مال تو!

پاتریشیا وینتربورن چند لحظه ای وارد شوک شد: ولی اون دیالوگا مال شخصیت مکمل زن بودن!

بلاتریکس با بی حوصلگی گفت: خب دیگه! شخصیت زن اصلی که منم .. مکمل ام پوست تخم مرغه!

- ولی آخه مگه پوست تخم مر- ..

بلاتریکس اخم کرد: همینه که هست! میخوای بخواه نمیخوای ام به سلامت

پاتریشیا با درموندگی سرتکون داد و از اتاق خارج شد.

بلاتریکس دوباره در ورودی رو باز کرد و با اخم همه رو یه دور زیر نظر گرفت: شخصیت ها تکمیل شدن حالا فقط یه فیلم بردار بیاد داخل!

جمعیت به طرف در هجوم بردن و یه چند نفری هم زیر دست و پا له شدن


Fight so dirty but your love so sweet


برج ریونکلاو، اتاق هفت، تخت سوم




پاسخ به: اگه جنسیت شخصیت های هری پاتر مخالف بود اونا چه شکلی می شدن
پیام زده شده در: ۰:۱۵:۴۲ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۲
#3
خب درباره ی فرد و جرج، احتمالا به وجود اونا دیگه جینی ویزلی در اون حد خجالتی و گوشه گیر نمی بود (تا حدود سال سوم و چهارمش) .. احتمالا خیلی علاقه به بحث کردن و ازار و اذیت پسرا نشون می دادن .. بیشتر به مالی ویزلی نزدیک میشدن و سر به سر باباشون میذاشتن .. چون اولین دخترا میشدن مسئولیت پذیر تر و رقابتی تر عمل میکردن و احتمالا هم فکر باز کردن مغازه رو از سرشون بیرون می کردن!


Fight so dirty but your love so sweet


برج ریونکلاو، اتاق هفت، تخت سوم




پاسخ به: گلخانه شیشه ای
پیام زده شده در: ۰:۰۶:۰۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۲
#4
سوژه : جاروی پرنده

دختر بچه جعبه ی بلند قهوه ای رنگی را توی بغلش گرفته بود و با خوشحالی همراه با پدرش در کوچه ی نیمه خلوت دیاگون قدم می زد.
گونه های دختر بچه گل انداخته بودند. در حالی که از جلوی مغازه ی ردا فروشی خانم مالکین رد می شدند، گفت: نیمبوس دو هزار بهترینه بابا!
مرد ابروهایش را بالا انداخت: آره ولی به شرط اینکه باهاش ده فوت بیشتر ارتفاع نگیری!
لب های دختر جمع شدند، ابروهایش در هم گره خوردند و با صدایی اعتراض آمیز جواب داد: اما اینجوری که نمیتونم کوییدیچ حرفه ای بازی کنم!
پدرش قدم هایش را تندتر کرد: فعلا برای اون زوده! حرفه ای بودنو بزار برای هروقت که جستجوگر اسلایترین شدی!
بعد هم از کنار گرینگوتز رد شدند و به راهشان ادامه دادند.
زن میانسال قد بلندی که از بانک بیرون می آمد، شاهد مکالمه شان بود. دستی به ردای سبزش کشید و به فکر فرو رفت.
- خب .. من همین حالا هم تا اینجا اومدم، دیدن که ضرری نداره!
به سمت مغازه ی فروش جاروهای پرنده ای که چند قدم آن طرف تر قرار داشت، قدم برداشت و از پشت شیشه به جاروی پر آوازه ی آن روز ها خیره شد.
چندباری در ذهنش جوانب کار را بررسی کرد اما در نهایت نتوانست حریف اشتیاقش شود: خب این جالب ترین کاریه که تو سه سال اخیر داری انجام میدی مینروا!
بعد جلوتر رفت و حین وارد شدن به مغازه با لبخند ذوق زده ای زمزمه کرد: پاتر احتمالا شوکه میشه ..

سوژه ی بعدی: معجون عشق


Fight so dirty but your love so sweet


برج ریونکلاو، اتاق هفت، تخت سوم




گلخانه شیشه ای
پیام زده شده در: ۰:۰۴:۴۹ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۲
#5
سلام
به تاپیک گلخونه شیشه ای خوش اومدید .

حتما تا حالا تو تاپیک محدوده آزاد جادوگران پست زدید یا حداقل باهاش مواجه شدید!
توی اون تاپیک یه پست که حاوی کلمات داده شده توسط نفر قبل بود نوشته میشد و آخرش هم چندتا کلمه برای نفر بعدی داده میشد
این تاپیک هم به شدت شبیه اونه!
دقیق تر بگم؛ اینجا هرکس یه روایت، داستان کوتاه، یا متن دلخواهش رو با سوژه ای که نفر قبل داده مینویسه و آخر پستش هم خودش یه سوژه به نفر بعدی میده!

امیدوارم ازش حمایت کنید و توی این گلخونه یه عالمه گل بکارید برامون

پ.ن: ضمن اینکه رزرو هم مجازه ولی سعی کنید خیلی تو رزرو نگهش ندارید


Fight so dirty but your love so sweet


برج ریونکلاو، اتاق هفت، تخت سوم




پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۲:۰۳:۲۲ جمعه ۶ بهمن ۱۴۰۲
#6
با کی؟

جغد هری پاتر


Fight so dirty but your love so sweet


برج ریونکلاو، اتاق هفت، تخت سوم




پاسخ به: سه نشانه
پیام زده شده در: ۲۳:۵۴:۱۸ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۲
#7
فنریر گری‌بک
___________

معجون تغییر شکل
وفادار به ولدمورت
تک فرزند


Fight so dirty but your love so sweet


برج ریونکلاو، اتاق هفت، تخت سوم




پاسخ به: پروانه ی آبی
پیام زده شده در: ۲۰:۱۱:۵۹ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۲
#8
[ Part: One ]


بیشتر از دوساعت به طلوع خورشید نمانده بود. نسیمی که از لای پنجره به داخل می‌وزید، پرده سبز رنگ اتاق نشیمن را تکان می‌داد. پسر جوان، از پنجره به بیرون خیره شده بود. ساعت ها بود که صدایی جز ترانه ی ملایم جیرجیرک‌ها و هو هوی جغدها به گوش نمی‌رسید. حس بیزاری عمیقی کل وجودش را پر کرده بود! در طول ۱۷ سال زندگی که گذرانده بود از هیچ چیز بیشتر از نامه‌های پدرش متنفر نبود.

"متاسفم که نمیتونم بیام، اما فکر کنم این دفعه واقعاً یه گونه جدید کشف کردم" یا "معذرت می‌خوام این بار هم نمی‌تونم سال نو رو باهاتون جشن بگیرم".
پدرش هر ماه از این قبیل نامه‌ها می‌فرستاد. جانورشناسی چیزی بود که او واقعاً عاشقش بود؛ حتی بیشتر از خانواده‌اش!

لورکان هر باری که برای تعطیلات تابستان به خانه برمی‌گشت، منظره‌ای که درآن مادرش به تنهایی به استقبال او و برادرش می‌آمد، دوباره تکرار می‌شد. هردفعه که پدرش بعد از ماه‌ها از سفر برمی‌گشت، بیش از یک هفته نمی‌ماند؛ این را حتی اگر مادرش در نامه‌هایش نمی‌نوشت هم، خودش می‌توانست حدس بزند.

برای او یک چیز مشخص شده بود: پدرش شایستگی داشتن این خانواده را نداشت!

صدای برخورد کوتاه و آرام چیزی به در، باعث شد از بال و پر دادن به افکارش دست بکشد. هیچکس جز پدرش نمی‌توانست خیلی ناگهانی و در این زمان از شب پشت در باشد!
لورکان آماده بود تا به محض دیدنش، تمام حرف‌هایی که مدت‌ها آزارش می‌دادند را بیرون بریزد؛ اما وقتی از چشمی در بیرون را نگاه کرد تا مطمئن شود، به جای پدرش زن میانسالی را دید که موهای جو گندمی، ردایی فرسوده بر تن، و لبخندی عجیب بر لب داشت.
آهسته چوب دستی‌اش را بیرون کشید؛ حتی اگر نمی‌توانست بیرون از هاگوارتز از آن استفاده کند، باز هم ممکن بود به درد بخورد!
لای در را باز کرد و با او مواجه شد. زن ابروهایش را بالا انداخت، با چشم اشاره‌ای به چوب دستی لورکان کرد و بی‌مقدمه گفت:
- تو کسی بودی که منو صدا زدی .. حالا برام چوب دستی ام می‌کشی؟!

- ببخشید؟!

لورکان قطعا انتظار همچین جمله‌ای را نداشت!

- من صداتو شنیدم .. این حجم از نا امیدیت باعث شد حتی از خوابم بیدار شم! اما خب .. امشب شب شانسته!

پسر اخم کرد: ببخشید اما میشه طوری حرف بزنید که منم متوجه بشم؟ کی هستید و اینجا چی می‌خواید؟

زن که همچنان لبخند بر لب داشت، یک قدم جلو آمد: اینکه کی هستم مهم نیست .. کاری که می‌کنم مهمه! تو از من یه فرصت خواستی .. و منم دارم بهت میدمش! اما یادت باشه که زمان زیادی نخواهی داشت! به محض اینکه خورشید روز بیست و هفتم طلوع کنه، باید برگردی .. در ضمن، اگر بمیری یا بلایی سرت بیاد آثارش باقی می‌مونه! پس بهتره مواظب خودت و اعمالت باشی .. اوه داشت یادم می‌رفت .. اینم بگیر، شاید به دردت بخوره!

زن دفترچه ای به اندازه ی یک کف دست را به طرفش پرتاب کرد. دست‌های لورکان ناخودآگاه دفترچه قهوه‌ای رنگ را گرفت.
بعد، حتی قبل از اینکه بتواند سوالی بپرسد یا اعتراضی کند، طلسمی که از چوبدستی زن مرموز بیرون آمد به سرش برخورد کرد و به او خوابی سنگینی هدیه داد!

______________

لورکان نمی‌دانست چه مقدار از زمان گذشته است؛ اما با صدای همهمه و صحبت‌های نامفهومی چشم‌هایش را باز کرد. سردرد بدی داشت، اما چشم‌هایش هنوز به خوبی قبل کار می‌کردند. انقدر خوب که در نگاه اول، دیوارها و پله‌های متحرک هاگوارتز را تشخیص داد!
بلافاصله نیم خیز شد و سر و صدای جمعیتی که دور و برش جمع شده بودند هم، بیشتر شد. تک تک چهره‌ها را از نظر گذراند. انقدری حافظه‌اش بد نبود که چهره کسانی را که سه ماه پیش دیده بود از یاد ببرد! هیچکس را نمی‌شناخت! این حتی از اینکه خودش را در هاگوارتز یافته بود، -آن هم در نیمه تابستان!- بیشتر شوکه اش کرد.

لورکان منزوی و تنها نبود. در مدرسه دوستان زیادی داشت. اما حالا، در هاگوارتز بود و هیچکس را نمیشناخت!

از پردازش این اطلاعات داشت دیوانه می‌شد. اما درست، قبل از اینکه بخواهد فریاد بزند، چشم‌هایی آشنا را دید! مطمئن بود که اشتباه نکرده.
او با خیره شدن به همان چشم‌ها بزرگ شده بود!
قبل از اینکه دوباره از هوش برود، زمزمه کرد: مامان ..


Fight so dirty but your love so sweet


برج ریونکلاو، اتاق هفت، تخت سوم




پروانه ی آبی
پیام زده شده در: ۱۹:۵۹:۲۰ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۲
#9
سلام
به اولین تاپیک من خوش اومدید. امیدوارم که پروانه ی آبی مورد پسندتون قرار بگیره و کلی دوسش داشته باشید ..
همچنین خوشحال میشم که نظراتتون (در قالب نقد، ایده و پیشنهاد، پیشبینی هاتون از ادامه داستان و در کل هرچی که دوست دارید) رو بنویسید و با جغد برام بفرستید.
در ادامه یه سری مشخصات میدم که بیشتر باهاش آشنا بشید:

ژانرهای غالب این کار فانتزی و درامه اما یه ته مایه های کوچولویی از رمنس هم داره. تعداد پارت ها نامشخصه ولی احتمالا زیاد نیست و توی پنج شیش تا آپ (حالا یه کم کمتر یا بیشتر) به انتهای داستان میرسیم. روزهای اپ هم مشخص نیست ولی دو تا سه بار در هفته رو داریم.

خلاصه که امیدوارم حمایتتونو داشته باشم


Fight so dirty but your love so sweet


برج ریونکلاو، اتاق هفت، تخت سوم




پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۰:۵۲:۲۸ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۲
#10
با کی؟

پدر جد سیریوس بلک


Fight so dirty but your love so sweet


برج ریونکلاو، اتاق هفت، تخت سوم








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.