هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۷:۵۷ یکشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۶
#1
سلام
تکلیف


حیف که هری پاتر تموم شد


Re: کوچه ناکترن!!
پیام زده شده در: ۱۷:۵۳ یکشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۶
#2
نیمه شب بود . هوا کاملا صاف بود و هیچ ابری در آسمان یده نمی شد . کوچه ناکترن در سوکوتی مرگبار فرو رفته بود . پاراسلسوس دوباره بعد از 20 سال مجبور شده بود از آن کوچه عبور کند .
کوچه ای که از آن ، خاطره تلخی داشت وقتی در 18 سالگی با برادر بزرگترش از آن عبور می کرد ، روبرویی با جادوگر سیاه و بعد از آن تنها چیزی که یادش می آمد این بود که به او گفته بودند 1 ماه در بیهوشی بوده .
ولی باید از آن کوچه می گذشت با خودش کلی کلنجار رفته بود و به خود فهمانده بود که هیچ اتفاقی برایش نمی افتد ولی هنوز ته دلش احساس خوبی نداشت فقط میخواست از آن کوچه تنگ وتاریک هر چه زود تر عبور کند.
سعی می کرد خود را با خواندن ترانه سر گرم کند . آوازی قدیمی که از بچه گی با آن خو گرفته بود .
در حال گذشتن از کوچه بود که سایه ی شخصی را روی دیوار دید تمام وجودش را وحشت گرفته بود چوب دستیش را آماده کرده بود و با قدمهای محتاط جلو می رفت .
با آن شخص فاصله ی زیادی نداشت و بالاخره توانست چهره او را ببیند .
پتولمی بود دوست همبازی بچگیهایش نفسی عمیق کشید .
- سلام پتولمی ، تویی خیلی وحشت کرده بودم فکر کردم جادوگر سیاه است
لبخند ملیحی بر چهره ی پتولمی پدیدار شد .
- سلام پاراسلسوس
صدای پتولمی سرد و بی روح شده بود و دیگر آن شادابی گذشته را نداشت.
پاراسلوس کمی خیالش راحت شده بود اول اینکه دیگر تنها نبود و دیگری برای اینکه کسی با او همسفر شده بود که از همان دوران مدرسه تبحر خاصی در دفاع در برابر جادوی سیاه داشت .
هر دو با هم شروع به عبور از آن کوچه سرد و بی روح کردند هیچ کدام حرفی نمی زدند و جز صدای هو هوی چند جغد هیچ صدایی در کوچه نمی آمد .
بعد از مدتی بالاخره پاراسلوس سکوت مرگبار بین آن دو را شکست و گفت :
- ببینم تو این چند سال کجا بودی ؟ چه کار می کردی ؟ خیلی دنبالت گشتم ولی نتونسم پیدات کنم .
- همین دور و بر ها بودم
- الان چه کار می کنی من تو وزارت خونه یه شغل گرفتم
- مهم نیست
کاملا معلوم بود که از جواب دادن تفره می رود .
دیگر تقریبا به وسط های کوچه رسیده بودند و نمی شد از سر یا ته کوچه آنها را دید .
ناگهان پتولمی ایستاد و هینطور به پاراسلوس خیره شد.
- چیه چی شده چرا نمی آی ؟
پاراسلوس ناگهان حواسش به چوب دستی پتولمی رفت که در دستش آماده کرده بود و به سمت پاراسلوس نشانه رفته بود .
- میخوای چی کار کنی ؟ چی شده
پتولمی هیچ حرفی نمی زد
فقط چوب دستیش را به سوی پاراسلوس نشانه رفته بود .
دیگر می شد ترس را در چهر ه ی پاراسلوس دید اما پتولمی همان آرامی و سردی خود را داشت
- فهمیدم تو جادوگر سیاهی ؟
باز هم از پتولمی هیچ صدایی در نیامد
- ولی من دوستتم . نمیتونی با من این کار را بکنی
- تارانتالگرا
نوری سبز رنگ با سرعت به سوی پاراسلوس آمد اما او توانست هبود قبل از آنکه به او اصابت کند جای خالی بدهد
- چرابلس
این افسوس هم با جا خالی دادن پتولمی ب هدیوار اصابت کرده بود
دو جادوگر رو در روی یکدیگر ایستاده بودند و به هم نگاه می کردند
- پتولمی ما با هم دوستیم ، من دوست ندارم به تو آسیبی برسونم
- هیچ دوستی بین ما نیست
پتولمی با همان حالت سرد این جمله را گفته بود
- اواداکدورا
افسونی بود که به طرف پاراسلوس آمد بود که توانسته بود جای خالی بدهد
- کراسیاتوس کارس
باز هم پاراسلوس جای خالی داده بود .
پتولمی همه وردهایی را که بلد بود داشت یکی یکی و پشت سر هم به سوی پاراسلوس می فرستاد
- ریدا کتور کارس و ...
اما هیچ کدام از آنها به پاراسلوس نخورده بود
- اکسبلیارموس
در یک لحظه و در هجوم جملات پتولمی ، پاراسلوس توانسته بود او را خلع سلاح کند
- چرابلس
پاراسلوس درست حدس زده بود ، پتولمی یک جادوگر سیاه شده و پاراسلوس بعد از 20 سال دوباره گیر یک جادوگر سیاه افتاده بود با این تفاوت که اینبار توانسته بود او را شکست دهد .
با اینکه هنوز پتولمی را دوست داشت اما نمیتوانست به خود اجازه بدهد که او را رها کند چون با این کار جان چند نفر دیگر را به خطر می انداخت
او را به آزکابان تحویل داد و خود آرام آرام از آزکابان دور شد و تا وقتی که کاملا آزکابان از دیده ها ناپدید شد به پنجره ای اتاقکی که پتولمی در آن بود چشم دوخته بود و اشک می ریخت .


حیف که هری پاتر تموم شد


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۵:۳۵ جمعه ۱۵ تیر ۱۳۸۶
#3
نام : ارکوارت
نام خانوادگی : راکارو
سن : 28
مخترع : نفرین امحا و احشا
لقب : دنی فرزه ( به خاطر اینکه خیلی سریع میتونه کارهای سخت را انجام بده )
تغییر شکل : وی می تواند به یک عقاب تغییر شکل دهد
گروه مدرسه : گریفندور
جنس چوب دستی : چوب گردو ، 28 سانتی متر ، در این چوب دستی از پر ققنوس و مغز هیپوگریف استفاده شده است ، قابل انعطاف
عضویت در گروه : محفل ققنوس
تبحر : وی در کار کاراگاهی و پیدا کردن مجرمان تبحر خاصی دارد اما به دلیل اینکه کار های وزارت خانه را قبول ندارد هیچ وقت کارمند آنجا نشده است
همچنین وی در اجرای جادوهای بدون صحبت نیز تبحر دارد
توضیحات در مورد این شخصیت : از شاگردان آلبوس دامبلدور و بعد از اتمام دوران مدرسه یکی از نزدیک ترین افراد به دامبلدور
یکی از بهترین ها در درس دفاع در برابر جادوی سیاه در زمان تحصیلش و به وجود آورنده ورد (آلدومینتا ) وردی که به وسیله ی آن می توان کسی را چنان مجذوب خود کرد که هر چه بگویی عمل کند نه مانند طلسم فرمان بلکه به اراده ی خود و به خاطر عشقی که نسبت به تو دارد
از زمان تشکیل محفل ققنوس در این محفل بوده است
از همان دوران نوجوانی دوست داشته در از بین بردن ولدومورت نقش داشته باشد
و یکی از فعالترین کسانی است که در محفل ققنوس فعالیت دارد
اما به دلیل کار های سری که باید انجام دهد نامی از وی برده نشده است و کسان زیادی نمی دانند که عضو محفل ققنوس است
وی بعد از مرگ دامبلدور به وسیله ی اسنیپ بر کار خود مصمم تر شده که هر چه زود تر لرد سیاه از بین برود
در پرواز با جارو تخصص خاصی دارد و در دوران تحصیل خود بهترین جستجو گر مدرسه بوده است
با اینکه خود یک اصیل زاده بوده ولی مخالف سیاست خون پاک و غیر پاک است


تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱۵ ۱۷:۰۴:۳۵

حیف که هری پاتر تموم شد


Re: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱:۰۱ چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۶
#4
عکس : http://i12.tinypic.com/4vq1kew.jpg

داستان :


اواسط ماه می بود هوا بارانی بود و مدتها بود که زمین رنگ آسمان صاف را به خود ندیده بود.
بعد از مرگ دامبلدور دیگر هری مطمئن بود که مهمترین و البته قابل اطمینان ترین پشتیبان خود را در راه مبارزه با لرد سیاه از دست داده است
میدانست آخرین لحظاتی است که در هاگوارتز است و فردا باید با قطار سریع و سیر به خانه باز می گشت بچه ها همه رفته بودند تا آخرین شام را در هاگوارتز بخورند اما هری میل نداشت تک و تنها در خوابگاهشان نشسته بود و در حالی که سر خود را به پنجره اتاق تکیه داده بود به این فکر می کرد که چه طور باید بقیه جان پیچ ها را پیدا کند یا اینکه اصلا چه طور آنها را پیدا کند
می دانست سرنوشت او و جامعه جادوگری را باید رقم بزند آیا لرو سیاه میتوانست هری را بکشد و به ظلم و ستم خود در دنیا ادامه دهد یا اینکه پیشگویی درست از آب در می آمد و هری لرد سیاه را از بین می برد ؟
این افکار سراسر فکر هری را مشغول کرده بود از طرفی نمی توانست از فکر جینی بیرون بیاید با تمام وجود او را دوست داشت اما می ترسید ولدومورت از این موضوع اطلاع پیدا کند و جینی را نیز طعمه قرار دهد یا اینکه بدتر او را بکشد
جای زخمش دوباره درد گرفته بود همان سوزش قدیمی دیگر نمی توانست طاقت بیاورد با تمام وجود فریاد کشید چرا من ؟
چرا همه این اتفاقات باید برای من باید بیفتد اما از طرفی خشمش نسبت ولدومورت اجازه نمیداد که پا عقب بکشد ولدومورت باعث مرگ پدر ، مادر ، سیریوس و حتی دامبلدور شده بود باید او را از بین می برد به هر قیمتی شده دیگر دوست نداشت بقیه دوستانش را از دست بدهد
از روی صندلی بلند شد وسایل خود را جمع کرد و منتظر روزهای بعد ماند
روزهایی که میدانست خیلی خیلی سخت تر از آن است که تا الان برایش اتفاق افتاده

خیلی سوژه جالبی داشت...هیچکس تا حالا به فکرش نرسیده بود که اینطوری افکار هری رو شرح بده!

البته میتونه خیلی پیشرفت هم بکنه! با یه خورده وقت گذاشتن میتونه بهتر هم بشه...الان یه پی ام میزنم بهت اگه بخونی خیلی خوب میشه!

تایید شد!


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱۳ ۱:۳۷:۱۱

حیف که هری پاتر تموم شد


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۵۱ دوشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۶
#5
كلمات جدید:
مبهوت - اخبار - پیشنهاد - قورباغه - قاطعیت - گزارش - چمدان - وزارت - مقام - تلویزیون


هری در آشپز خانه ی ویزلی به همراه دو دوست قدیمی و وفادارش هرماینی و رون نشسته بود و در حالی که فکرش تماما به ولدومورت بود به اخبار تلویزیون نگاه می کرد که ناگهان از شنیدن خبر کشه شدن عجیب 3 نفر از مشنگ هامبهوت شد
هرماینی که داشت پیام امروز را می خواند به گزارشی از آن اشاره کرد یکی از مقامات بلند آوازه ی وزارت سحر و جادو به خطر بازگشت ولدومورت اشاره کرده بود و پیشنهاد کرده بود که جادوگران برای محافظت از خود سعی کنند در کنار یکدیگر باشند و تنها به مکان های خلوت نروند
هری با حالتی تمسخر آمیز گفت عد از 2 سال به حرف من رسیده اند بعد توقع همکاری من را دارند من باید بروم و راه دامبلدور را ادامه بدهم باید جان پیچ ها را از بین ببرم .
رون که داشت شکلات قورباغه ای خود را می خورد با قاطعیت به هری گفت هر جا که بری ما باهات می آییم هرماینی هم با سر به تایی دحرف رون پرداخت
اما هری گفت من باید این راه را تنها بروم اصلا دوست ندارم بهترین دوستانم به خطر بیفتند ولدومورت فقط من را می خواهد نه کس دیگه ای را
هری به فکر فرو رفت آینده ی نا معلومی در روبرویش بود که باید طی می کرد آینده ای که خودش برای خود رقم نزده بود ولی باید طی می کرد
اما بدون پشتیبان تنها پشتیبانش تنها کسی که حرفش برای هری سند بود

ممنون ... تایید شد(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱۲ ۷:۵۹:۵۲

حیف که هری پاتر تموم شد


پیام زده شده در: ۱۱:۰۶ یکشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۶
#6
البته که مساله سانسور در خیلی از موارد کتاب بی مورد است
ولی من تا اونجایی که کتاب انگلیسی را نگاه می کردم
ساسنسورش فقط در حد رعایت قوانین ایران بود و سانسور زیادی نداشت


ویرایش شده توسط amin_harry در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱۰ ۱۱:۰۷:۴۹

حیف که هری پاتر تموم شد


Re: ویدا اسلامیه
پیام زده شده در: ۰:۵۲ یکشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۶
#7
ولی با تمام این اشکالاتی که از ترجمه های خانوم ویدا اسلامیه گرفته شد
و میتونم بگم که 80 درصد آنها هم صحیح بود ولی باید قبول کرد بهترین ترجمه در ایران ازان خانوم اسلامیه است
و با تمام احترامی که برای دیگر مترجم ها قائل هستم ولی باید بگم
اصلا با ترجمه های خانوم اسلامیه قابل مقایسه نیستند


حیف که هری پاتر تموم شد






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.