مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم میرساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامهریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیتهای شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.
اگه دقت کنيد دامبلدور در جلسه ي دادگاه اسنيپ گفت که اون دقايقي قبل از سقوط ولدمورت به سمت آن ها بازگشته است!
در واقع دامبلدور فقط فهمید{مي دونست} که ولدمورت دنبال جیمز و لیلی میگرده ولی اون از چرا{چطور} بلافاصله بعد از مرگ لیلی و جیمز به گودریک هالو رفت ؟ از کجا میدونست؟!ایا شانسی بود ؟!
(ولدمورت)...در حياط {خونه ي پاترها} را هل داد وباز كرد "صداي غيژغيژ مختصري" بلند شد،اما جيمزپاتر آن را نشنيد!...
از آستانه ي در گذشته بود كه جيمز با سرعت وارد هال شد.كارش آسان بود...بسيار آسان...حتي چوبدستي اش را نيز برنداشته بود..._ليلي،هري رو بردار و برو!خودشه! برو! فراركن! "من معطلش ميكنم"...
"معطل ميكنم؟با دست خالي و بدون چوبدستي؟!!"............او از پله ها بالا رفت.با اندك لذتي به صداهايي گوش داد كه زن "در تلاش براي سنگر گرفتن" در اتاق ايجاد مي كرد...او نيز چوبدستي يي با خود نداشت..چه قدر ابله بودند،چه خوش خيال،فكر ميكردند "امنيتشان" در دست "دوستانشان" است، فكر ميكردند سلاح را ميشود لحظه اي از خود جدا كرد...
به زور در را باز كرد صندلي و جعبه هايي را كه عجولانه پشت در روي هم چيده بود،با يك "حركت نرم چوبدستي" اش به كناري انداخت.و زن آنجا ايستاده بود و كودك در آغوشش بود.با ديدن او،پسرش را در تخت كودكي در پشت سرش گذاشت و دستهايش را از دو طرف باز كرد ،"انگار فايده اي داشت"،انگار با پنهان نگه داشتن كودك از ديد او،"اميدوار" بود خودش به جاي كودك برگزيده شود...))