مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم میرساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامهریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیتهای شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.
با وسایلی که در رختکن تعبیه شده بود جاروهایشان رو تعمیر می کردند. خرابی های دم جارو را می گرفتند و دسته اش را صیغل می دادند !
لباس های سنگین و مخصوص ورزشگاه هسته زمین بر تنشان سنگینی می کرد و گرمای آن از انتهای راهرو می آمد.
فروشگاه نسبتا بزرگی هست.
دستش را دور شانه ی الیواندر متفکر می اندازد و می پرسه
نزدیکی خانه تیریپ خفن نشناسی اشان را پاک می کنند و هوگو رو به بقیه می گه
درداخل خانه هوگو پس از گفتن هزار تا چیز از این و اون و اون و این علامت لازم رو داد.
داخل اتاق زیر پتو اتفاق هایی می افتاد با صدای فریاد نیکلاس که مشغول گفتن :
-نه ، نزن ....نکن ..نه نه نه این کار رو نک....نـــــــــه
و صدای فریاد جینی که می گفت:
-ههههه آره ...آره حقته
اعضا پتو را کنار زدند و در نهایت تعجب و نمی دونم چی چی گفتند:
نیکلاس
مي دونم بهاش چيكار كنم!
تیریپ خفن نشناسی اشان
به اتاقی رسیندن
چوبدستي ها به هموا رفت
وقتي بشونون رقيبشون اين جا گير كردن
ملت منتخبين اسليترين اين ج هستن
پیوز به تمام قوا به توپ ضربه زد.
جیمی پیکس شیرجه رفت و توانست با نوک چوب جارویش توپ را از نزدیک ترین قسمت کنار دروازه رد کند.
هلنا داشت با دقت به دنبال گوی زرین می گشت و به تمرین های طاقت فرسای تیم فکر می کرد.
غاری هول آور و هراس انگیز که انتهایی نداشت و فقط تا چند متری دیده میشد و بقیه سیاهی
رد قرمز خون هنوز در زیر پاهای آنها در حال حرکت بود که نا گهان به دریایی از خون رسیدند دریاچه ایی که پر از لخته های خون شباهت داشت !
این صدای زنگ خانه ی لیلی بود که زده شد و اریانا در را از روی
سدریک و لیلی باز کرد.
اول از همه بریم سوار سفینه ی چرخشی فکر کنم جالب باشه!
بچه ها سوار سفینه ی چرخشی شدند و اماده ی حرکت سفینه. بعد از چند ثانیه سفینه شروع به چرخیدن کرد و هر لحظه سرعت چرخشش بیشتر میشد.
لیلی نیز پس گردنی به جیمی زد و با این کار دعوایی به راه افتاد. جیمی می رفت پشت میز قایم می شد و ورد می داد بیرون ، لیلی هم بالشت بر می داشت و بر سر و روی جیمی پرتاب می کرد.
آیا می تونه گل بزنه؟
اما واقعاً در بیان سوژه طنز دیدی؟
دلبندم برای نقطه اوج داستان هیچگاه به یک خط اکتفا نمیشه ، کل پست پایانی برای انتهای داستان زده شده ، هیچوقت یک خطو و برای اثر گذاری رو ی خواننده انتخاب نمیکنم.
کلیه امتیاز ها با غرض ورزی داده شده ، و دلایل خیلی خیلی بچه گانه است. تا جایی که قابل تحمل نیست.
10. فکر کنم کلاً سوژه رو بد دیدید و بد پسندیدید.
- درست است که به کار بردن فعل های تکراری معمولا اشتباه است اما در 50% موارد باعث زیبا شدن داستان می شود.
3- در مورد هماهنگی در سوژه تقریبا همه بازیکنان با هم هماهنگ بودند و پست ها هیچ تناقضی با هم نداشت به جز یکی دو پست که فکر کن کمی در سبک متفاوت بودند و امتیاز 16 از 30 کاملا نا مناسب است.