- پینگ پنگ جادویی، لودو بگمن و هری پاتر ملقب به عله ی کله زخمی یا به قولی کبیر، ساعت بیست و دو، ورزشگاه بید کتک زن!
- من اعتراض دارم!
- اعتراض از طرف کیه؟ کـیــــــه؟
کـــــــــیـــــــــــــــــــــــه؟- منم جناب سالازار! چرا مسابقه من باید با وبمستر باشه؟ این چه قرعه ایه؟ عله یه بار سیم سرورو تکون بده من پودر میشم که!
- اعتراض وارد نیستیه! قرعه کشی عادلانه است و مدارکش هم موجوده.
-
زیر درخت بید کتک زن!- ماشالا لودو! همون تاکتیکایی که گفتم، دو تا دریبل آپرکاپ بزنش بعد زیر یه خمو بگیر فرو کن تو اسپکش اصلنم نگران فورهندش نباش چون با دو تا اسلم دانک خوب بسته میشه
حالا برو تو زمین که ببینم چی کارش میکنی
لودو حرف های بی سر و ته مربی را از ذهنش خارج کرد و آرام و مصمم چوبدستی به دست از چادر رختکنش خارج شد...
شترقققق!شاخه ای بزرگ از بید با سرعت حرکت کرد و عله و لودو و میز را یک جا داخل حفره زیر خودش انداخت!
لودو:
عله:
- بوقی تو چرا میخندی؟
- هیچی آخه دفعه قبلی که از یک زمین مسابقه به جای دیگه ای منتقل شدم همراهم مرد و ولدمورت زنده شد، گمونم تاریخ داره تکرار میشه
- یک بار دیگه چرند بگی همین سیم سرورو تا انتهای روده بزرگت فرو میکنم
نکنه راست بگه؟ لودو برخاست و با چوبدستی روشن به سمت خروجی رفت که به شیون آوارگان راه داشت.
هری از جایش بلند شد و دوان دوان خود را به او رساند و گفت: صبر کن، شاید این یک تله باشه!
لودو که همچنان با احتیاط به راهش ادامه میداد زیر لب گفت: برو بابا جو گیر ... و به راهش ادامه داد.
هری پشت سر لودو در آن مسیر پر پیچ خم به راه افتاد.
تمام مسیر تاریک و نمور بود تار عنکبوت های هزار ساله در و دیوار فضای غار مانند را مانند کاغذ دیواری طرح دار کرده بودند.
مدتی از حرکتشان نگذشته بود که به یک در چوبی و درب و داغان رسیدند.
لودو چوبدستی را به سمت در گرفت و گفت: آلوهو...
- صبر کن! من مطمئنم این یک نقشست. من نمیخوام تو به جای من کشته بشی، سدریک هم بی گناه بود ...
- میشه چرند نگی؟ اگه نگرانی میتونی نیای! آلوهومورا.
در باز شد و لودو وارد اتاق روبرویش شد که در تاریکی دست کمی از تونل های قبلی نداشت و فقط کمی گرم تر بود، درست تر این است که سرمایش کمتر بود.
هری اندکی این پا و آن پا کرد اما نتوانست تحمل کند و دنبال لودو دوید.
- چیه چرا اومدی؟
- میخوام مراقب تو باشم.
- قهرمان بازیت منو کشته احمق!
لودو در بعدی را هم باز کرد و وارد شد اما وقتی به انتهای اتاق رسید متوجه شد هری همراهش نیست.
- بالاخره ترسیدی؟ دیدی آخرش کم آوردی؟
- من؟ منو ترس؟ اومدم!
هری دوان دوان آمد و به لودو رسید و گفت: فکر کردی من میترسم؟ من نگران توام والا ...
هری دیگر نتوانت کلمه ای صحبت کند چون با طلسم "پتریفیکوس توتالوس" لرد مانند مجسمه ای روی زمین افتاده بود!
لرد ولدمورت از کمد گوشه اتاق بیرون پرید و در حالی که شنل سیاه و بلندش پشتش پیچ و تاب میخورد آرام آرام به هری نزدیک شد.
- موهاهاهاها! تو فوق العاده ای لودو ارباب به تو تبریک میگه، باز هم ما به هم رسدیم هری پاتر، اما این بار فرقش با دفعه های قبل اینه که دیگه هر دو زنده نمیمونیم، این دفعه فقط من زنده از این جا خارج میشم!
هری میخواست پاسخ بدهد اما مولکول های زبانش هم تکان نخوردند!
- چیه پاتر چرا ترسیدی؟ فکر میکنی الانه که بمیری؟ نترس، تو چند دقیقه فرصت داری. قدرت ارباب فراتر از اینه که تو رو در این حالت بکشه، تو فرصت داری با من دوئل کنی.
لرد سیاه که برق شوق در چشمان سرخش به وضوح دیده میشد ضدطلسم را خواند و هری را به هوش آورد. هری به سرعت بلند شد و چوبدستیش را تکان داد تا لرد را خلع سلاح کند اما لرد که تجربه مبارزه با هری را داشت به راحتی طلسم او را از پشت منحرف کرد. لرد که سپر محافظی جلوی خودش قرار داده بود علامت شوم را فشرد تا همه مرگخواران شاهد این اتفاق باشند. مرگخواران به نوبت ظاهر شدند و دور لرد را فرا گرفتند.
لرد سپر دفاعی را ورداشت و تا سه شمرد اما هری تنها کاری که میکرد فرستادن مکرر طلسم خلع سلاح بود!
لرد طلسم هری را منحرف کرد و با ادای محکم ورد "آواداکداورا" بدن بیجان هری را بر زمین کوبید.
تمام آن شب در خانه ی ریدل به شادی و هلهله ی مرگخواران گذشت و لودو هم ازان به بعد از مورد اعتماد ترین مرگخوار های لرد شد و حتی سعادت غذا دادن به نجینی هم نصیبش شد!