هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۱۲:۱۵ سه شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۸

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1014
آفلاین
رول :


کمی بر روی صندلیش جا به جا شد ، بار دیگر سعی کرد تا ذهن "الکساندرا" را بخواند ، کار چندان سختی نبود ، بعد از چند بار کلنجار رفتن تقرباً تمامی روشهایی را که او برای بستن ذهنش به کار بسته بود را از بر شده بود. هر چه که بود او یکی از بهترین مامورین سازمان اسرار بود که ذهن خوانی یک دختر که تازه راههای بستن ذهنش را آموخته بود برایش ساده و در دسترس بود.

همانطور که در لابلای ذهن الکساندرا جستجو میکرد کمی او را راحت گذاشت تا باری دیگر خود را برای تهاجم مغزی دیگر آماده سازد. پس فرصتی پیدا کرد تا اطراف خود و همشاگردیانش را بررسی کند شاید که سوژه‌ی بهتری را نصیب خود می ساخت.

هووم... آره خودشه، ایوان روزیه، یکی از بهترین مرگخوارای که با اینکه خیلی وقتها از خیلی ماموریتهای لرد ولدمورت جا مونده اما بازم لرد سیاه اونو یکی از بهترین افراد خودش میدونه، تازه خیلیم باهاش مشورت میکنه و قبولش داره، آخی... چه بچه گانه... داره به دوران تحصیلش فکر میکنه، عجب مثل اینکه هیچ وقت آن شاگردی که باید نبوده! پس چطور تونسته دل لرد سیاه رو بدست بیاره؟ هه هه هه اینو چشش دنبال این دختر سیاهس! عجبم بد سلیقس... فهمیدم برای همینه که نمیتونه ذهنش رو متمرکز کنه، هوووم الانه که استادش یه اردنگی نثارش کنه و از کلاس بنازتش بیرون، بعد که دختره بهش خندید میفهمه که نباید آنقدرم دنبال این چیزا باشه! اووووووووووووووووووووه... چقدر زود به حقیقت پیوست!

مری به طرف الکساندرا برگشت، نباید او را ظنین می ساخت که باعث شکش بشود، اگر قرار بود که همچنان ذهن ایوان را جستجو کند تا رازهای موفقیتش! را جویا شود بایستی این دختر را نیز دست به سر میکرد، پس یکبار دیگر با اشاره به او فهماند که باید سعی بیشتری کند که ذهنش مصون بماند!

نخیر این الکساندرا هیچی یاد نمیگیره! استاد که این باشه شاگرد معلومه چی درمیاد، هنوز تو حالت خلسه اس، لعنتی... این چیه ؟ همه جارو خون گرفته... حدس میزدم که جزو بدترین مرگخوارای لرد باشه، همه رو قلع و قمع کرده و با خیال راحت داره از کافه بیرون میره! چقدرم شاد بنظر میرسه، حتماً لرد سیاه وعده خیلی عالی بهش داده! هوووم درست حدس زده بودم.. اینی که تو دستشه عکس همون دختره اس، آره ... آره خودشه... حتماً لرد بهش قول همینو داده، عجب آدم بی احساس و بی دست وپایی بوده، فکر کنم به زور دختره رو مجبور به اینکار کنن...البته باید چیزی شده باشه که ایوان هنوز ازدواج نکرده، فکر کنم دختر ِ از ترسش خودکشی کرده!... اوه نه مثل اینکه چیزی شده، یه چیزی رو جا گذاشته،شایدم احساس خطر کرده، داره برمیگرده داخل کافه، اوه آره شنلش رو جا گذاشته، اما این کیه ؟ یکی داره دنبالش میکنه... نه این این ...

- ...بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــســـــــــــــــــــــــــــــــه
همه با تعجب به ایوان خیرده شدند.ایوان از جایش بلند شده بود و خشمگینانه به تخته کلاس چنگ زده بود.
ایوان چوب دستی اش را به سوی دانش اموزان گرفت و فریاد زد:کار کدومتون بود؟
یکی از دانش اموزان با ترس پرسید:چیکار دارین مکنین پروفسور؟
ایوان با خشم فریاد زد:کی به خودش جرات داد وارد دهن من بشه؟
سکوت کلاس را فرا گرفت...


2-مختصری درباره بزرگترین ذهن چفت کن تاریخ جادوگری توضیح دهید!(10 امتیاز)

اولین فردی که به دنبال این خصوصیت ذهنی رفت کسی نبود به جز "رانسوا بارادک" که فقط از روی کنجکاوی و رفتارهای مشکوک شوهرش به فراگرفتن چنین جادویی پرداخت ، وی همچنین به کامل کردن کلیه خصوصیات ذهن خوانی و ذهن چفت کنی بهترین و بزرگترین ذهن چفت کن تاریخ شد .
به طوری که وقتی در دوره دوم عمر خود در جنگی که میان سیاهی و سفیدی در آن زمان صورت گرفت توسط بسیاری از سپاهیان گروه رقیب برای آنکه جزئیات حمله را از وی جویا شوند مورد ذهن خوانی و به نوعی بازجویی قرار گرفت اما او که در برابر سی تن از بهترینهای آن دوره تاریخ قرار داشت به خوبی ذهن خود را بسته و خود را کنترل کرد و در آن جنگ با توجه به رشادتهای وی پیروزهایی رو نصیب یارانش کرد .
وی که در اواخر عمر خود ب دلایل مختلف بارها ذهن خود را از بسیاری از افراد بسته نگاه داشته بود بسیار ضعیف و رنجور گشته و بیش ار نیمی از عمر پایانی خود را با تفکراتی بسته و خام پشت سر گذاشت که کم کم بر وی تاثیر گذاشته و در سن 157 سالگی باعث مرگ وی گشت .
نام او در کتاب رکوردهای جادوگری به خاطر همان ذهن بستنش ثبت گردیده است .


ویرایش شده توسط مری فریز باود در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۲۷ ۱۲:۲۴:۱۱

خداحافظی در اوج یا خروج فوج فوج... مسئله این است!


Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۲۳:۱۴ پنجشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۸

ترورس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۱ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۵:۱۸ چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۹
از این سبیل ها خوف نمی کنی یابو !
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 209
آفلاین
ترورس به ارامی در راهرو قدم بر می داشت و به زندگیش و ارزوهایش که به ایوان ختم می شد فکر میکرد.
باد گرمی به صورتش خورد و موهای بلندش را به پرواز دراورد ، هوا به شدت گرم بود و همین باد گرم هم غنیمتی بود.
صدایی از پشت سر گفت:پسر خیلی با دل و جراتی!

ترورس سرش را برگرداند و چهره سرد ایوان را دید و گفت: برای چی استاد؟!!

- چرا منو دنبال میکنی؟!!
-من ... سوتفاهم شده این اشتباست!
-مواظب خودت باش.

ایوان باقدم هایی منظم و سریع از ترورس دور شد.
تمام وجودش کرخت شد و اشک از چشمانش سرازیر شد به یاد دیدارش با لرد افتاد که تهدیدش کرده بود سر از کار ایوان دراره واگر در نیورد اورا خواهد کشت ولی چجوری باید این کار رو میکرد؟!!

نا اومیدانه با مشت به دیوار کوبید ولی این کار به نه تنها از مشکلاتش کم نکرد بلکه دردی راهم به انها اضافه کرد.

ایوان در حال چه کاری بود که لرد از ان بی خبر بود و تا این حد مهم بود ؟!!

اشکش را پاک کرد وبه سمت خابگاه حرکت کرد ولی میدانست تمام شب را بیدار خواهد ماند!

فردا

ترورس با خستگی به سمت کلاس چفت شدگی حرکت میکرد و به ایوان تمام فکرش را مشغول کرده بود بلاخره به کلاس رسید همین که روی میزش نشست ایوان وارد شد.

ایوان بر روی میزش نشست و همه دانش اموزان را نگاه کرد و روی ترورس چند لحظه مکث کرد و شروع به صحبت کرد.

- امروز رو فقط به تمرین می پردازیم به دو گروه تقسیم شید یک گروه سعی کنن ذهن اون گروهو بخونن گروه دیگه هم ذهنشونو ببندن!

ترورس روبه روی برودریک نشست اما صدایی هولناک گفت : نه ترورس تو خیلی ضعفی من شخصا با تو کار می کنم .

برقی از پیروزی در چشمان ایوان پدیدار شد ، ترورس نمی خواست صعیف به نظر برسه ولی اگه ایوان می فهمید او جاسوس لرده حتما اورا در دم میکشت و این یعنی اتمام همهه چیز نباید چنین میشد.
ترورس در روبه روی ایوان ایستاد اوان چوبش رو بالا اورد ولی ترورس گفت: مگه قرار نیست من تقویت بشم پس چرا شما میخواید ذهن منو بخونید!

- به نوبت اقای ترورس

وردی غیر کلامی را به کار برد ولی ترورس به طور طبیعی واکنش نشان داد و فریاد زد ک پروتیگو

ناگهان حسی عجیب وجودش را فرا گرفت تمام مغزش به تکاپو افتاده بود چشمانش ذهن ایوان را می دید خاطراتش را.

شکی ناگهانی باعث شد تمام وجودش به لرزه بیفتد ولی کوتاه نشست و در افکار ایوان جستو جو میکرد.

ایوان در حالی که گلی بود در حال صحبت با سوروس بود و در باره نابود کردن چیزی مشورت میکرد ... صجنه عوض شد ایوان روی زمین نشسته بود و فنجانی در دستش برق میزد ترورس به سرعت ان را شناخت ولی نفهمی به چه علت در دست ایوان است.

ناگهان همه چیز به حالت عادی برگشت و ترورس پرت شد روی زمین ایوان هم که به زانو در امده بود و فریاد میزد و طلسماهای متعددی به سمت ترورس می فرستاد و در مقابل ترورس فقط جاخالی میداد ، تنها چیزی که به فکرش میرسید را گفت : پروتیگو
دیواری نامرئی بین ترورس و ایوان کشیده شد ولی ایوان برخاست وبه سمت دیوار امد .

-همه چیزو فهمیدی ... تو اجیر شده اسمشو نبری

ترورس به اطراف نگاه کرد و بچه ها را دید که به شدت جا خورده اند ، صبرش تمام شد و فریاد زد: من مجبور بودم ، لرد تمام خانواده ام رو کشت و می خواست منم بکشه باید سر در میاوردم تو چی کار داری میکنی ...

ایوان دستش را تکانی داد و دیوار شکست ولی ترورس واکنشی انجام نداد چون میدانست توان مقابله با ایوان را ندارد.

-اشتباه کردی پسر اشتباه ، تو می تونستی منو در جریان بزاری تا خودم یه راهی جلوی پات بزارم.

- تمومه من حتی اگه این اطلاعات به لرد هم بدم منو می کشه پس دیگه چه فرقی داره اب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب!

ایوان با افسوس نیم نگاهی به ترورس انداخت و نور سبزی از نوک چوبش بیرون امد و بین دو چشمان ترورس برخورد کرد!

ایوان به سرعت از کلاس خارج شد و جسد ترورس را با بچه ها تنها گذاشت!

2-مختصری درباره بزرگترین ذهن چفت کن تاریخ جادوگری توضیح دهید!(10 امتیاز)

ایوان روزیه یکی از مشکوک ترین و مخوف ترین چفت کن های تاریخ بود که هرگز کسی از جزئیات زندگیش سر در نیاورد ولی در کتاب "تاریخ چفت کن های مشهور قرن" نوشته شده ایوان روزیه ینجاه هفت سال عمر کرد و بر اثر بیماری از پا در امد که دواران کودکی خود را در امارت تئدور بورگن گذراند که امارتی قدیمی و نفرین شده است ، وی بعد از کلاس چهارم هاگوارتز به لرد سیاه پیوست و به سرعت در نزد ارباب جایگاه و مرتبه بزرگی پیدا کرد ؛ ایوان دورانی را در ازکابان گذراند و پس از مدتی نه چندان زیاد در فرار دسته جمعی از ازکبان فرار کرد.
ایوان در طول عمرش کارهای مخفی زیادی انجام داد ولی اکثر انها در حاله ای از ابهام قرار داره و فقط میتوان گفت کارهای او تغییر زیادی در سرنوشت جادوگران ایجاد کرد تا بدان جا که بعضی از بزرگان حتی ایوان را در پشت پرده دنیای جادوگری میدانستند!


خدا يكي ؛ زن يكي ، يكي !

"تا دنیا دنیاست ابی مال ماست / ما قهرمانیم جام تو دست ماست"


Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۱۷:۴۴ پنجشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۸

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
هوا گرم و خفقان آور بود. بيشتر از آنچه فكرش را ميكرد، استرس داشت. حتي زحمت ِ باز كردن كتاب را به خودش نداده بود. نميخواست بعد از صحيح شدن ِ برگه هاي امتحان ، كمترين نمره ي كلاس باشد. او از شاگردان بد نبود. لبخند ساير دانش آموزان حاكي از آن بود كه همه به خوبي براي امتحان ِ‌آن رو درس خوانده بودند. از سر ميز راونكلاو بلند شد و با عصبانيت به سمت در سرسرا رفت. در راه، ليسا با خشم دستش را بلند كرد و آستين گابريل را كشيد.

- چته؟ بهت نگفتم درس بخون. ميدوني كه اگه نمره ات كم بشه هم از هاگوارتز ميندازنت بيرون و هم اينكه بچه هاي ريون رو ضايع ميكني.
- حالم خوب نيست ليسا، ولم كن!
- گابر ...

روي پاشنه ي پا چرخيد و با تمام وجود داد كشيد :
- بسه ديگه، ولم كن!

ليسا كه براي بلند شدن نيم خيز شده بود، به آرامي روي صندلي اش نشست. گابريل با عصبانيت نگاهي به بقيه ي بچه ها انداخت و ازسرسرا خارج شد.

كلاس چفت شدگي

ايوان روزيه در فاصله ي ميز ها حركت ميكرد. گهگاهي با چوبدستي اش به ساعت شني ضربه اي ميزد، و براي شوخي ميگفت زمان تمام شده است. همه تند و تند مشغول نوشتن بودند، اما گابريل فقط به كاغذ سفيدش خيره شده بود. حتي نميتوانست از روي سوال اول بخواند. ايوان ورقه ي سوالات را برداشت و مشغول خواندنش شد. با ديدن ِ آن صحنه، فكري به ذهن گابريل رسيد. اگر روي افكار ايوان تمركز ميكرد، شايد ميتوانست به ذهنش وارد شود و جواب ها را پيدا كند.

بنابراين مستقيم در چشمان ايوان خيره شد، كه از چپ به راست حركت ميكرد و پايين تر مي آمد. تمام ذهنش مشغول انجام اين كار بود. از خشم و عصبانيت، تمام قدرتش را به كار گرفته بود. نمي گذاشت ريونكلاو به خاطر تنبلي او ، امتيازات‌ِ‌كمي بگيره. نميخواست از هاگوارتز اخراج بشه. ديگر داشت خسته ميشد، فايده اي نداشت.

احمقانه است!‌ ايوان معلم چفت شدگي است و محال است ذهنش را باز گذاشته باشد. اما، درست همان موقع كه خواست نگاهش را از ايوان بردارد، تصوير ها حركت كردند. از وحشت خشكش زده بود. ايوان هم احساس ميكرد! چشمانش را بست و برگه را رها كرد. گابريل هم روي صندلي اش نيم خيز شد...

اين چيزي نبود كه او ميخواست.

فضاي خانه. داخل يك انبار كوچك ايستاده بودند. ايوان ، در ابعاد بسيار كوچك تر، شايد يازده ساله، لرزان و ناراحت از سوراخ روي در بيرون را نگاه ميكرد. صداي شكستن بشقاب و كاسه و فرياد هاي زن و مردي به گوش ميرسيد. فرياد ها بالا تر ميگرفت:

- بهت ميگم اون به من رفته و بايد به هاگوارتز بره!
- من نميذارم پسرمون بدبخت شه. اين جادو و جادوگري ديوانگي ست! من هم هاگوارتز رو بعد ازسه يا چهار سال ول كردم!
- بله، چون تو از يازده سالگي به اونجا نيومده بودي! تو هرگز نخواستي موفق باشي. اما، ايوان استعدادش رو داره.
- بس كن ، جانت!
- من با هركسي كه مقابلم بايسته برخورد ميكنم.

صداي زن از نفرت و خشم اشباع بود. بعد از آن صداي زمزمه اي ترسناك و بعد جيغي شنيده شد، نوري سبز رنگ و سپس برخورد چند چيز به يكديگر و صداي شكستن بلند تر از قبل. گابريل به ايوان خيره شده بود. پسر بچه گريان و لرزان، در انباري تاريك را باز كرد و قدم در راهروي روشن خانه گذاشت. نور سبز رنگ از سمت راست بود، پس به سمت راست پيچيد و سپس صداي جيغ ايوان نيز، به صداي گريه هاي مادرش پيوست.

مادرش ، پدرش را كشته بود...

چيزي به سرعت به سمت گابريل يورش برد. دستي محكم به صورتش سيلي ميزد. چشمانش را باز كرد. با ديدن ِ ايوان روبرويش كه چوبدستي اش را در دست گرفته بود و دختري كه يقه اش را فشار ميداد ، از ترس به عقب خيز برداشت. صندلي برگشت و گابريل و صندلي هر دو با هم به زمين افتادند. با دست هايش خود را از ايوان دور ميكرد.

- از قصد نبود پرفسور، باور كنيد... از قصد نبود.
ايوان با وحشت به گابريل نگاه ميكرد كه تقريبا" گريه اش گرفته بود. هيچ چيز منطقي نبود!



2-


آلبوس دامبلدور يكي از بزرگترين ذهن چفت كن هاي تاريخ است. او در سال 1920 به اين جهان قدم گذاشت و در سال 2003 به ديار باقي شتافت. آلبوس دامبلدور در امر ذهن خواني و چفت شدگي يكي از اساتيد بود و بارها در مقابل ولدمورت (كه از طريق هري پاتر) سعي در ورود به ذهن او را داشت، مقاومت كرده بود. اين مقاومت ها بدون استفاده از هيچ وردي صورت ميگرفت. در طي اين مقاومت، دامبلدور فقط از نگاه كردن ِ مستقيم به هري اجتناب ميكرد كه در آن شرايط كاري بسيار دشوار بود. دامبلدور ميتوانست ورد نيز به كار ببرد، اما، هري پاتر نوجواني بيش نبود و اين خطرناك ترين ورد در برابر يك نوجوان براي بستن ذهنش ، براي بار اول بود.


[b]دیگه ب


Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۲۳:۴۰ چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۸

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 1506
آفلاین
عجبا!اون همه نوشتم پرید!

---------------------------------------------------------------------------
جلسه چهارم

ایوان بر روی صندلی اش نشسته بود و به دانش آموزان نگاه میکرد به گروه های دو نفره تقسیم شده بودند و سعی میکردند ذهن همدیگر را بخوانند.
نفر دوم با انواع روش هایی که بلد بود سعی میکرد ذهن خود را ببندد تا مانع نفوذ دیگران به ان شود.

ایوان همان طور که به آنها نگاه میکرد در افکار خود غرق شده بود.به روزگاری فکر میکرد که خود پشت ان میزها مینشست و با استادهای خشک و کسل کننده هاگوارتز سر و کله میزد.او هیچ وقت شاگرد خوبی نبود.تنبیه های مکرر و مجازات های گوماگون به خاطر خرابکاری هایش جزو برنامه های معمول زندگی روزانه اش در هاگوارتز به حساب می امد!

برای همین بود که بعد از تمام شدن دوره کسالت بار هاگوارتز به دنبال بزرگترین افتخار خانوادگی اش یعنی جادوی سیاه رفت.
ایوان در همیت افکار غرق شده بود که احساس عجیبی تمام ذهنش را فرا گرفت!دست های کوچکی وارد ذهنش شده بودند و سعی میکردند با آشفتگی کامل خاطرات او را مرور کنند!

ایوان میخواست کاری بکند که ناگهان خاطره روز 14 دسامبر در جلوی چشمانش پدیدار شد:
...چراغ نفتی کهنه در اثر باد به دیوار کافه میخورد و با اندک نور خود فضای تاریک اطرافش را روشن میکرد.در کوچه هیچ جنب و جوشی دیده نمیشد.همه چیز ساکت و تاریک بود.
باد سرد تا مغز استخوانش را میلرزاند ولی برای اون این چیز اهمیت نداشت.او کارش را به خوبی انجام داده بود و همین کافی بود.
میخواست از آنجا دور شود که یادش امد چیزی را درون کافه جا گذاشته است.
در چوبی کافه را هل داد و وارد شد.درون کافه تنها چیزی که سکوت محض را برهم میزد صدای قطره های خونی بود که از سر و دست اجساد بر روی زمین میچکید.
همین که شنلش را پیدا کرد احساس کرد در کافه باز شده است.با عجله چوب دستی اش را بیرون کشید و به سمت در برگشت.چهره متعجبی را که در استانه در ایستاده بود شناخت.باید کاری میکرد...

...بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــســـــــــــــــــــــــــــــــه
همه با تعجب به ایوان خیرده شدند.ایوان از جایش بلند شده بود و خشمگینانه به تخته کلاس چنگ زده بود.
ایوان چوب دستی اش را به سوی دانش اموزان گرفت و فریاد زد:کار کدومتون بود؟
یکی از دانش اموزان با ترس پرسید:چیکار دارین مکنین پروفسور؟
ایوان با خشم فریاد زد:کی به خودش جرات داد وارد دهن من بشه؟
سکوت کلاس را فرا گرفت...

تکلیف:

1-یه رول بنویسید درباره این موضوع که سر کلاس تونستید وارد ذهن استاد بشید.هر طور که مایل باشید میتونید به این سوژه نگاه کنین و پرورشش بدین.
کوتاه و بلند بودن یا طنز و جدی بودن پست ازاده.(20 امتیاز)

2-مختصری درباره بزرگترین ذهن چفت کن تاریخ جادوگری توضیح دهید!(10 امتیاز)


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۵ ۰:۱۹:۰۲
ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۵ ۲:۲۳:۳۳

ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۲۳:۰۶ چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۸

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 1506
آفلاین
امتیازات جلسه سوم:

اسلیترین: 29 + 25 = 54 تقسیم بر سه = 18

مارکوس فلینت: 15 + 15= 30

مورگانا لی فای: 15 + 10 = 25
مراحل چهارگانه رو بدون اینکه جدا کنی از همدیگه، نوشته بودی و یک مرحلۀ آخرم اصلا توضیح نداده بودی!!!
اصلا متن تدریس رو خونده بودی؟

گریفیندور: 29 تقسیم بر سه و پس از رند کردن = 10

آبرفورث دامبلدور: 15 + 14 = 29
محصور درسته، نه محسور.
درضمن، روش رو کاملا دقیق توضیح ندادید. وقتی مطلبی رو می نویسید، باید ارتباطش رو هم بگید نه اینکه بنویسید ارتباطی بینش پیدا نکردید.

هافلپاف: 27 + 30 = 57 تقسیم بر سه = 19

لورا مدلی: 14 + 13 = 27
نقل قول:
توانست با خالی کردن ذهنش از نقشه ی واقعی خویش و وارد کردن نقشه ی واقعی

سوتی جالبی نبود!!!
تصویر پستت هم زیبا نبود. باید با یه اینتر اضافی، دو پاراگراف رو از هم جدا می کردی و پشت سر هم نمی نوشتی. اینطوری پستت نازیبا و تمایل برای خوندنش کم شده.
درمورد قسمت دوم هم با سهل انگاری، توضیحات رو سرهم بندی کرده بودی.

پیوز: 15 + 15 = 30

ریونکلا: 28 تقسیم بر سه و پس از رند کردن = 9

ترورس: 13 + 15 = 28
رول جالب نبود. مدام از حالت محاوره ای به حالت کتابی در اومده بود و درضمن، جای جملات رو گاهی جا به جا نوشته بودی. مثل جمله آخر پاراگراف دوم که جاش یه جمله جلوتر بود!


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۴ ۲۳:۴۲:۵۳
ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۵ ۰:۱۵:۵۵
ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۵ ۰:۱۶:۴۹
ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۵ ۰:۳۹:۰۳

ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۱۷:۰۷ چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۸

ترورس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۱ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۵:۱۸ چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۹
از این سبیل ها خوف نمی کنی یابو !
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 209
آفلاین
1-مقاله ای درباره چفت شدگی گاندولینی بنویسین.در این مقاله درباره تاریخچه این روش توضیح بدین.تاریخچه به وجود اومدن روش و معرفی مبتکر این شیوه.(15 امتیاز)

در دوران پدر ژپتو و پینوکیو فردی میزیست به نام لارتن تماس دوسانتوس نایجل اشنایدر که معروف به گربه نره بود .

این مرد دوستانی زیادی داشت و اهل خوشگذرانی بود و عیاشی بود اما بعد از مدت ها زنی گرفت ، زن این مرد که نامش در تاریخ ثبت نشده درخواندن ذهن بسیار مهارت داشت و گربه نره یا همون لارتن که عیاشی ها و خوشگذرونی هایی مخفیانه بادوستانش انجام میداد زنش به راحتی دروغ ها و اسرار مرد رو می فهمید.

گربه نره هم دیگه مجبور شده بود عیاشی ها و خوشگذرانی هایش را کنار بگذارد تا لو نرود ، این وضع تا چهار سال ادامه داشت تا این که گربه نره تصمیم گرفت راه چاره ای پیداکند واین گونه بود که بعد از شش سال توانست روش گاندولینی را اختراع کند.

گربه نره پسس اختراع این روش اون رو به برادرش فرانک تماس دوسانتوس نایجل اشنایدر اموخت ولی خودش فرصت زیادی برای استفاده از این روش پیدا نکرد و دو ماه بعد از اختراع این روش دار فانی را وداع گفت و برادرش این روش را ترویج داد که به علت سخت بودن این روش کمتر کسی قادر به انجام اون میشه.

2-هر کدوم از مراحل این روش رو به اختصار در یک یا دو خط توضیح بدیم. (15 امتیاز)

تخلیه ذهن : هرچیزی که در گذشته اتفاق افتاده و هر کاری که در گذشته انجام شده رو از مغز باید بیرون کرد و به زمان حال توجه کرد.

بستن ذهن: پس از تخیله ذهن که کاری بس دشوار است باید ذهن را استوار کرد و هیچ فکری را به ان راه نداد جز زمان حال تاکید میشود جز زمان حال هیچ فکری نباید باشد.

ایجاد افکار انحرافی : در این مرحله مغز فرد تهی از هر خاطره و فکری است پس شما باید فکر و خاطره مورد نظر را با اطمینا کامل به مغز تلقین کنید.

فراموشی موقت : حال فرد کمی از خلسه در امده و خاطرات قصد بازگشت به ذهن را دارند ولی فرد باید خاطرات را به ذهن دوم انتقال دهد و در این صورت میگویند فرد فراموشی گرفته درضمن هر وقت فرد بخواهد میتواند خاطرات را از ذهن دوم به ذهن اول منتقل کند.


خدا يكي ؛ زن يكي ، يكي !

"تا دنیا دنیاست ابی مال ماست / ما قهرمانیم جام تو دست ماست"


Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۰:۴۳ چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۸

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
1-مقاله ای درباره چفت شدگی گاندولینی بنویسین.در این مقاله درباره تاریخچه این روش توضیح بدین.تاریخچه به وجود اومدن روش و معرفی مبتکر این شیوه.(15 امتیاز)

چفت شدگی به روش گاندولینی یکی از معروفترین و موثر ترین روش ها برای فراگیری و استفاده از چفت شدگی است. این روش از چهار مرحله ساده که هرکدام به تنهایی در مدت کوتاهی فراگرفته میشود تشکیل شده است.

حدود سیصد سال پیش، جادوگری به نام مورف گاندولین که در ذهن خوانی بسیار خبره بود، برای چفت شدگی و جلوگیری از خواندن ذهن روشی برای چفت شدگی ارائه کرد. او سعی کرد قابلیت های ساده ای که افراد با اندکی تمرین کسب میکنن را در کنار هم قرار دهد و یک روش چهارمرحله ای ایجاد کرد که قدرت بالایی در بستن ذهن دارد. طبق گفته تاریخ تنها کسی که توانست سد این روش را بشکند و ذهن افرادی را که از این روش استفاده میکردند بخواند خود گاندولین بود !

بعد از مرگ او روشش دهان به دهان پخش شد و کم کم در کتاب ها و نوشته هایی از دیگر بزرگان دنیای جادوگری به ثبت رسید.

در سال 1908 این روش به درس های هاگوارتز راه یافت. تمامی کسانی که در کلاس های چفت شدگی هاگوارتز شرکت کردند این روش را فراگرفتند و عده کثیری از آنها آن را به کار بستند. این روش به دلیل سهولت و همچنین قابلیت بالایی که داشت، به سرعت در دنیای جادوگری مورد توجه قرار گرفت و باعث شد افراد زیادی آن را فرا بگیرند که ذهن خوان ها را دچار مشکل کرد ...

روش یادگیری این شیوه شامل چهار یادگیری متفاوت و تمرین جداگانه آنها و سپس ترکیب کردن چهار حرفه بود که به یک شیوه مطمئن چفت شدگی تبدیل میشد. اما این شیوه چون در کار کارآگاهان وزارت و نگهبانان بانک ها و مراکز مهم جادوگری آسیب میزد ، آموزش آن در هاگوارتز برای عموم ممنوع شد و از آن پس فقط افراد منتخب و بسیار باهوش با این روش آشنا میشدند ...

امروزه نیز این روش به بهترین دانش آموزان هاگوارتز به صورت جداگانه از برنامه روزانه کلاسها آموزش داده میشود.

2-هر کدوم از مراحل این روش رو به اختصار در یک یا دو خط توضیح بدین.(15 امتیاز)

تخلیه ذهن : شامل خالی کردن ذهن از افکار و آشفتگی های روزمره است. برای اینکار بخصوص باید مواردی را که نمیخواهیم فرد در ذهن ما ببیند از ذهنمان خارج کنیم. برای تمرین اینکار ابتدا ساعات قبل از خواب و بعد از آن ساعت های شلوغ روز باید این روش را تمرین کنیم

بستن ذهن : شامل قفل کردن افکار و تمرکز روی عدم ورودی دیگران به فکر که باعث جلوگیری از خوانده شدن ذهن به وسیله ذهن خوان ها میشود.

ایجاد افکار انحرافی : شامل فکر کردن به مسائل بی اهمیت و انحرافی و قرار دادن اونها در اولویت ذهن و پر کردن فکر با این افکار تا رسیدن ذهن خوان به افکار اصلی سخت تر شود.

فراموشی موقت : شامل خارج کردن افکار مهم از ذهن و جایگزین کردن آن با افکار دیگر و فراموشی کامل آن افکار به طور موقت. برای تمرین این روش فکر کردن به مسائل درسی یا کتابها به جای فکر های دیگر توصیه میشود !


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۱۷:۳۵ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۸

لورا مدلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۶ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۵۶ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 298
آفلاین
تلکیف اول
در زمان سلسله ی ویزاردینیوس(چهارمین سلسله ی جادوگران) جادوگران به صورت شهر نشینی زندگی می کردند.یکی از معروفترین مردم در آن زمان آلبرت مک دونالد بود.او از زمانی بچگی می توانست ذهن ها را بخواند ولی به هیچ کس نمی گفت چگونه .که البته در آن زمان این کار مهمترین کار مردم بود.آلبرت بدون این که بخواهد از طریق خواندن ذهن پادشاهان متعدد،توانسته بود در جنگ ها نقشه ی هر شهر را بداند.پس از مدتی او جزو بزرگان و پادشاهان شهر ها ی مهم به حساب آمد.اما به نظر او این چیز ها کافی نبود.برای همین همین در صدد قتل امپراطور سایمون اینفرد بر آمد. سایمون اینفرد شخص زیرکی بود و چون به توانایی مک دونالد آگاه بود فکر جالبی به سرش زد.او توانست با خالی کردن ذهنش از نقشه ی واقعی خویش و وارد کردن نقشه ی واقعی باعث شود تا بتواند آلبرت مک دونالد را شکست دهد.او که مرد دانایی بود آلبرت مک دونالد را نکشت.ولی از او قول گرفت که مدرسه ای باز کند و به بچه ها آموزش چفت شدگی،چیزی که تا به حال وجود نداشته بدهد.او خودش هم یکی از مهمترین معلم های آن جا به حساب می رفت.

تخلیه ذهن:ذهن را از وجود افکار مهم خالی می کنیم که این کار تنها به وسیله ی تمرکز انجام می گیرد

بستن ذهن :مانند یک ورق سفید کاغذی آن را خالی و پوچ می کنیم
ایجاد افکار انحرافی:به چیز های غیر از واقعیت فکر می کنیم.تا بتوانیم یارو رو از راه به در کینم
فراموشی موقت:خودش دیگه می یاد.



Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۰:۵۱ شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۸

آبرفورث دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۰ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۲۶ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 805
آفلاین
سوال اول :

روش گاندولینی که به چهار مبنا نیز معروف است، نخستین بار توسط آلبرت مدمن مورد استفاده قرار گرفت.
در عصر مدمن، جنگ های بسیاری بین نژاد های مختلف جادوگران در میگرفتو وی که از سران قبیله بیساک بود، به هنگام جنگ، مجروح گشته و اسیر شد.
در بازجویی ها، ذهن جو های توانای قبیله مخالف همواره سعی در کند و کاو ذهن وی داشتند.
در آن زمان، علم چفت شدگی بطور کامل شکل نگرفته بود. مدمن در حین یکی از ذهن جویی ها، ابتکار جالبی به خرج داد. وی توانست به خوبی ذهن خود را تغییر داده و انچه را که واقعی نبود را در ذهن بپروراند. وی توانست با اندیشیدن به هر چه میخواست، آن موضوع را به ذهن جو بنمایاند. بعد ها این تجربه به او کمک کرد تا روش گاندولینی یعنی چفت شدگی به روش فراموشی موقت را اختراع کند.

مدمن با استفاده از این روش، توانست خود را در نظر باز جو ها، بی مصرف و فراموشی زده جلوه دهد. پس از اینکه این جادوگر از بند دشمن رهایی یافت، توانست این شیوه را با تحقیق و بررسی بسیار، گسترده تر و دقیق تر کند.



سوال دوم :


تخلیه ذهن : تمرکز میکنیم، تموم افکار رو در ذهنمون معلق میکنیم و رفته رفته اونارو از ذهن بیرون میبریم.


بستن ذهن : ذهن رو در دیواری متشکل از افکار سفید محسور میکنیم. افکار سفید افکاری هستند که در واقع محتوا ندارند. حالت بی ذهنی که در تکنیک های مراقبه به اون میرسیم با افکار سفید ایجاد میشه.


ایجاد افکار انحرافی : پس از بستن ذهن، به منظور منحرف کردن ذهن جو، افکار انحرافی را به ذهن راه میدهیم.بطور مثال نقشه های اشتباه و یا مسائل نا مربوط!

فراموشی موقت : پس از انجام این کارها، فراموشی موقت در ذهن ما ایجاد میشه!

بنده نتونستم بین ایجاد فکر انحرافی و فراموشی موقت ارتباط برقرار کنم. یا طرف فکر میکنه بصورت انحرافی یا ایکه فراموشی دیگه


seems it never ends... the magic of the wizards :)


Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۱۵:۵۱ پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۸

مورگانا لی‌فای


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۰۳ جمعه ۲۶ دی ۱۳۹۹
از یه دنیای دیگه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 516 | خلاصه ها: 1
آفلاین
1-مقاله ای درباره چفت شدگی گاندولینی بنویسیم. در این مقاله درباره تاریخچه این روش توضیح بدیم. تاریخچه به وجود اومدن روش و معرفی مبتکر این شیوه. (15 امتیاز)

روزی روزگاری در سرزمین های دور، دورتر از هفت دریا و هفت دشت و هفت جنگل و پشت هفت کوه، از هفت کهکشان که عبور می کردی به سرزمینی می رسیدی که مردمانش 100 در 100 جادوگر بودند و هیچ ماگلی در میانشان نبود. قدرت جادویی ایشان به حدی بالا و پیشرفته بود، که نیازی به استفاده از چوبدستی نداشتند و تمامی مسایل خود را از طریق طلسم های بی کلام حل و فصل می کردند. مصداق این مطلب را حتی از لحظۀ بیدارشدنشان از خواب، می توانستید ببینید.

هرکسی در این سرزمین، صبح که از خواب برمی خاست، برای رفع قضای حاجت، نیازی به دستشویی رفتن نداشت. در ذهن خود مکان مورد نظر برای راحتی خود را مجسم می کرد و محتویات مثانه و رودۀ خود را به وسیلۀ نوعی آپارات پیشرفته، به محل مورد نیاز منتقل می کرد. ()

روزی در میان این مردم، مردی جوان ظهور کرد که مدعی بود، از نظر قدرت ذهنی از دیگران برتر است. او برای خودن غذا نیازی به جویدن نداشت و حتی برای هضمشان، زحمتی به لوزالمعدۀ خود نمیداد. تمام این امور پیش پا افتاده را به کمک نیروی ذهن خود انجام میداد. ذهنش را روی غذا متمرکز می کرد و لقمه ها خرد می شدند تا حدی که به حالت جویدگی در می آمدند. کمی بعد با قدرت ذهنی خود آن ها را به معده منتقل میکرد. (به همان روش شبه آپارات) و کمی بعد، مواد غذایی به سلول ها آپارات می کردند و زوائد به چاه فاضلاب!

پیری از میان مردمان، به وی انتقاد کرد:
- نیروی ذهنی که فقط به درد گوارش بخوره، مفتم نمی ارزه «لین دو گان» عزیز. اگه مدعی هستی که نیروی ذهنی فوق العاده ای داری، باید بتونی بدون هیچ زحمتی، تفکرات دیگران رو کنترل کنی و اونا رو به انجام کارای مورد علاقۀ خودت واداری.

«لین» پوزخندی زد:
- اینکه کاری نداره «انگ نیلادو» ی گرامی. توی روش من، برای هضم غذا، از طریق ذهنم معده رو به غذا متصل می کنم، بعدم توی ذهنم مواد مفید رو به اعضای بدن و مواد مضر رو به روده ها متصل می کنم. برای انکه افکار کسی رو کنترل کنیم، کافیه از طریق ذهنمون، مغز خودمون رو به مغز اون متصل کنیم و در این صورت، تمام افکارش متعلق به ما میشه.

همه مشتاق بودند تا عملا آن را مشاهده کنند. «لین دو گان» کمی تمرکز کرد و برای کنترل افکار «انگ نیلادو» آماده شد. چهره اش بر اثر تمرکز بسیار، به سفیدی گرایید و کمی بعد، سکوت تمام مردم را فرا گرفت زیرا مرد جوان، مانند پوستۀ خالی پروانه ای که از پیله خارج شده، به زمین سقوط کرد و دیگر برنخاست.

همگی بانگی از حیرت برآوردند زیرا در همان لحظه، انگ نیلادوی پیر لبخند زنان برخاست و با پایش به مرد جوان ضربه ای وارد آورد. او نمرده بود ولی از هر فکری خالی شده بود. انگ نیلادوی پیر رو به همشهریانش کرد:
- می بینین که جادوگر بزرگ ما، با اتصال فکرش به فکر من، تمام افکارش رو به من منتقل کرد و حالا توی ذهن خودش هیچی باقی نمونده. این نشون میده که درمورد ذهن آدمها، روش لین دو گان ابدا جواب نمیده و اثر معکوس میذاره. پس می تونیم اینو به هرحال یه روش جدید بدونیم.

کسی از میان جمعیت فریاد کشید:
- چون کارش برعکس شده، بیاین اسمشو برعکس کنیم و بذاریم روی این روش.

شلیک خندۀ مردمان، گواه پذیرش این پیشنهااد بود. و بدین سان، روش گاندولینی پا به عرصۀ وجود نهاد.

2-هر کدوم از مراحل این روش رو به اختصار در یک یا دو خط توضیح بدیم. (15 امتیاز)

ذهن رو از هر فکری خالی می کنین. روی شیئی که می خواین بهش متصل بشین، تمرکز می کنین. دونه دونه اجزاش رو تصور می کنین و به حالتی که دلتون میخواد توی ذهنتون درش میارین. با حرکت چشم، امواج ساطع شده از چشم رو بهش منتقل می کنین تا بر اثر لرزش اون امواج، انرژی لازم برای آپارات رو پیدا کنن. زمانی که از کافی بودن انرژی مطمئن شدین، به مقصد آپاراتش فکر می کنین و مرحلۀ نهایی یعنی آپارات دادن شیء رو انجام میدین.








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.