مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم میرساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامهریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیتهای شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.
هری که نمی دانست چه حرفی باید بزند یا چه پاسخی بدهد، به خاطر نفرتش از آنتونین و علاقه ی شدیدش به اسکورپیوس، سری به نشانه مثبت تکان داد.
-من بهت کمک میکنم،ولی وقتی ترتیب آنتونیون رو دادیم،باید این گروه رو منحل کنی.
-آنتونیون به من مأموریت داده بود که امشب شما رو بکشم.بخاطر همین شاید بد نباشه ما یه فیلمی بازی کنیم.همه ی کسایی که به شما نزدیکن،وانمود کنن من امشب شما رو کشتم،یه مراسم تشییع جنازه ی الکی هم ضرری نداره.اینطوری من میتونم شما مخفیانه وارد مقررمون کنم و شما هم ترتیب مرگ آنتونیون رو بدین.
ارباب یک دستش را زیر چانه اش زده بود و با چشم های سرخ و مار مانندش، به فرد ناشناسی که به آنجا آمده بود تا به مرگخوارن بپیوندد، خیره شده بود!
برو تا زیر کروشیو هام با خونت این دیوار ها رو رنگ نکردم!
در حالی که لبخند شیطانی بر لب ولدمورت نقش بسته بود، گفت: انتقام از هری پاتر توسط یک دختر جوان! هری برای فرزند هاش هر کاری می کنه و من در ازای آزادی فرزند هاش جون خودش رو ازش می خوام!
می توانست برای رسیدن به یکی از هدف های شومش او استفاده کند و بعد او را دور بیاندازد؛ دلیلی نمی دید از او سوء استفاده نکند!
اما برای اینکه بتونی به ما بپیوندی باید یه ماموریتی رو انجام بدی. تو باید یکی از این سه نفر رو برای من بیاری، یکی از سه تا بچه ی هری پاتر! احتمالا هم بازی هات هستن!
اسکورپیوس با خود فکر کرد:اگر به آنتونین خیانت کنم می تونم دو تا نشون رو با هم بزنم! یکیش ریاست بر مرگخوار هاست و اون یکی هم وزارت سحر و جادوئه و این شکلی بیش از پیش پیش هری شیرین می شم و می تونم توی اوج نزدیکی به پاتر اون رو بکشم و به عنوان رییس جدید مرگخواران ابراز وجود کنم!
آنتونین نگاهش را از او کند
در با صدای جر و جری باز شد و هری پشت در صورت خیس اسکورپیوس مواجه شد. اسکورپیوس در حالی که چون ابر های آسمان می گریست، گفت: پدر من مرگخوارم!
-من و چند تا دیگه از مرگخوار ها تصمیم گرفتیم آنتونین رو بکشیم از سلطه گریاش خسته شدیم!تو هم به ما کمک می کنی؟
هری که نمی دانست چه حرفی باید بزند یا چه پاسخی بدهد، به خاطر نفرتش از آنتونین و علاقه ی شدیدش به اسکورپیوس، سری به نشانه مثبت تکان داد.
ای مردم تا زیر کروشیو های خودم لهتون نکردم ارباب رو راحت بذارین!خسته شدن اینقدر پست های شما رو نقد کردن! مگه نمی دونین نقد های ارباب فقط مختص اسکورپیوسه!(البته این ها همش برای نمک پاشی بود اگه نه ارباب که با این خرده نقد ها خسته نمی شن!)
خب ارباب باز هم گرفتم یه سوژه ی طنز رو جدی کردم
نگاه آنتونین به بدن نیمه جان رون دوخته شده بود. همه سر جایشان خشک شده بودند، به جز هری که به سمت آنتونین می دوید! آنتونین با نفرت چوب دستی را طرف رون گرفت و فریاد زد: آواداکادورا!
همه بعد از شنیدن این ورد تازه به جنب و جوش افتادند. این کار ها فقط از یک نفر بر می آمد، لرد ولدمورت، او با همین ردای سیاه، با همین صدای خشن و با همین بی رحمی! سر چوب دستی ها به سمت آنتونین نشانه رفت و تیر ها به سمت بدنش روانه شد. ناگهان سحر ها از درون دوده ای که از آنتونین باقی مانده بود رد شد. هری در حالی که تازه به بالای سر رون رسید، اشک ها پهنه ی صورتش پوشاندند! او فریاد زد:می کشمت!
تیرها به سمت بدنش رها شدند
آنتونین در حالی که به شعله های آتش خیره شده بود،گفت: نگران نباش!کسی نمی دونه پسرت مرگخواره، کافیه یه مدت به هری و خانواده اش نزدیک بشه!بعد جا می افته و می تونه وزیر سحر و جادو بشه.
سه ماه بعد وزارت سحر و جادو!
سالن غرق در شادی بود!هری با محبت دست های اسکورپیوس را فشرد و گفت:بهت تبریک می گم پسر! تو واقعا لایق بودی!
آواداکادورا!
آنتونین شکه شده بود.
نمی دانست که چگونه می تواند همانند لرد سیاه مرگخواران رو رهبری کنه
نمی دانست که چگونه می تواند همانند لرد سیاه مرگخواران رو رهبری کنه و احساس ناتوانی کرد و در یک لحظه فکر کرد که احساس ناتوانیش را به همه بگوید اما کمی اندیشید و با خود گفت: من باید انتقام لرد رو بگیرم.
-ما باید برخی از کارمندان وزارت رو بکشیم و با نامه های دروغین از طرف وزیر خودمون رو جای اونا قرار بدیم. اینطوری هم می تونیم انتقام لرد رو از پاتر بگیریم و هم می تونیم هدف بزرگ لرد که نتونست به پایان برسونه رو هم، به پایان برسونیم..........پیش به سوی پیروزی..........
-بریم به آنتونین خبر بدیم.
-آره.
این صدای دو مردی بود که ردای سیاه رنگی پوشیده بودند و چهره شان معلوم نبود.
لرد در يك چشم بهم زدن مرگخواران را دور خود جمع كرد و زير چشمي به تك تك آنها نگاه كرد.انگشت اشاره اش را به طرف آنتونين برد و گفت:
- تو، بيا ببينم!!
ساختمان محفل به خوبي قابل ديد بود.
در همين حال و هوا سرو كله ي جيمز پيدا شد كه با يويويي كه در دستش داشت از درب محفل خارج شد.
-لرد میخوان ما امشب به هاگوارتز حمله کنیم.هاگوارتز باید برای همیشه از شر خائنان به اصل و نسب،گندزاده ها و هر کسی که مانع از تحقق این امر میشه؛پاک شه.نارسیسا با همه ی مرگخوارها تو هرجایی که هستن تماس بگیر.میخوام تا کمتر از یک ساعت دیگه همه ی یارانمون بدون کوچکترین کم وکاستی اینجا باشن،این دستور لرد سیاهه و همونطور که مطمئنم همتون میدونین سرپیچی از این دستور به معنی مرگی دردناک و خفت باره.اگه یه کی از شما حتی یه قدم اشتباه برداره...هیچ کدوممون نمیتونه از عاقبت خشم ارباب قسر در بره.
لوسیوس فکر کرد. اما هر چه فکر کرد به جایی نرسید جز یک جا. او باید پیش پسرش میرفت و خودش را لو میداد. از یکسلی پرسید:
-پدر.. ما نمیتونیم از مرگخواریت دوری کنیم. این تو ذات ماست. معنای مالفوی بودن همینه. اما من یه راه سراغ دارم. امیدوارم خوب باشه. تنها قسمت سختش پیدا کردن یه مشنگ و کشتنش و خالکوبی کردن علامت شوم روی دستشه. بعد اونو به جای لیام جا میزنیم..... من جسدشو تو اتاقم پیدا میکنم.. چطوره؟
این صدای لردولدمورت بود که از ورای در به گوش میرسید و به لوسیوس نگاه میکرد.
روفوس دو تا پا داشت، چندتای دیگه م قرض کرد و به تاخت بطرف نیروگاه اتمی سیاهان میدوید که ناگهان به یاد آورد او یک جادوگر است و نیاز نیست مثل مشنگ ها بدود پس مستقیم به نیروگاه اتمی آپارات کرد.
بهله بهله ... روفوس داخل نیروگاه رفت.
_ روفوس اسکریم جیور، بدینوسیله تو را به مقام ... هوووم ... اووووم ... به مقام ...
ایوان در گوش لرد زمزمه کرد: بلد الملک!
لرد ادامه داد: بله ... به مقام "همون که ایوان گفت" منصوب میکنم... این از راستت ...
سپس لرد چوبدستیش را روی شانه چپ روفوس گذاشت و گفت: اینم از چپت! حالا پاشو برو نبینمت! کار دارم!