هنوز چند ثانيه اي از رفتنشان نمي گذشت كه ناگهان صداي افتادن چيزي و بعد از آن فرياد دراكو خانه را به لرزه در آورد ...
لوسیوس مالفوی باشنیدن فریاد دراکو سراسیمه، جلوتر از بلاتریکس و اسنیپ به سمت راهرو دوید و هنگامی که به نزدیکی پله ها رسید با دیدن صحنه رو به رویش وحشت زده در جا میخکوب شد.
نارسیسا با چشمان بسته بر روی زمین افتاده بود و دراکو که به نظر می رسید با شدت به نرده ها خورده روی پله ها ولو شده بود و در برابر آنها روفوس اسکریم جیور با قامتی برافراشته و چهره ای خشمگین در حالی که چوب دستی اش را به سمت دراکو گرفته بود ایستاده بود و پشت سر او تعدادی از کاراگاهان وزارت سحر و جادو به چشم میخورد.
لوسیوس درمانده و دو دل قدمی پایین گذاشت، ولی لحظه ای که مصمم شد پایین برود، اسنیپ بازوی او را گرفت، لوسیوس برگشت و نگاه خشمگینی به اسنیپ انداخت و در حالی که سعی میکرد با ذهن خوانی به او بفهماند " باید دراکو را نجات دهد " تلاش کرد بازوی خود را از میان دستان او خارج کند، ولی اسنیپ با صدایی آهسته و قاطعانه گفت: کاراگاه ها مثل مرگ خوارها آدم کش نیستن، نترس دراکو زنده می مونه، باید بریم
این حرف اسنیپ با اینکه لوسیوس را قانع نکرده بود، ولی او پس از مکثی طولانی و نگاه درمانده ای که برای آخرین بار به پایین پله ها انداخت، به آرامی به دنبال اسنیپ و بلاتریکس به سمت اتاقی که در ته راهرو قرار داشت راه افتاد.
اتاقی که لحظه ای بعد آنها داخل اش شدند اتاق خواب نارسیسا بود که بزرگتر از اتاق دراکو به نظر می رسید و آنجا نیز وضع آشفته ای داشت. کاملا مشخص بود مامورین وزارت سحر و جادو برای یافتن ردی از آنها با توجه به این فکر که شاید آنها با تغییر شکل خودشان را به شکل یکی از وسیله های درون اتاق در آورده باشند، همه چیز را شکسته و یا پاره کرده بودند، هیچ وسیله ی سالمی به جز آینه ی قدی بزرگی که قابی طلایی داشت، در آنجا دیده نمی شد و بلاتریکس با دیدن آن آینه در حالی که شگفت زده به نظر می رسید پوزخند زنان گفت: نتونستن اینو بشکنن
اسنیپ با لحن یاد آوری کننده و بی قراری گفت: بلا وقت نداریم
- صبر کنید
اسنیپ و بلاتریکس با شنیدن این حرف بلافاصله به طرف لوسیوس مالفوی برگشتن که مشتاقانه به آینه بزرگ می نگریست، لوسیوس در حالی که به طرف آینه می رفت، گفت: بلا فراموش کردی این آینه راه به جاست، کسی نمی تونه اونو بشکنه
اسنیپ بلافاصله با قیافه متفکری گفت: چی گفتی آینه ی راه به جا ... پس این همه مدت با وجود این به فکر پیدا کردن جا برای مخفی شدن بودیم
لوسیوس سری تکان داد و گفت: این اتفاقاتی که پشت سر هم افتاد فرصتی برای فکر کردن به من نمی داد
بلاتریکس با خشم و تاسف سری تکان داد و گفت: سیسی هم احتمالا تا اون حد شوکه شده بود که اینو فراموش کنه
اسنیپ بدون توجه به حرفهای آن دو در حالی که به طرف آینه قدی بزرگ می رفت، گفت: عجله کنید ... لوسیوس اسم رمز این آینه چیه ؟
لوسیوس مالفوی با این پرسش بلافاصله چوب دستی اش را به طرف آینه گرفت و گفت: ادمیتانسی
با گفتن این طلسم، نور آبی رنگی از نوک چوب دستی لوسیوس خارج شده و درون آینه فرو و متعاقب آن سطح شفاف آینه موج برداشت.
بلاتریکس گفت: من اول میرم
او شنلش را تابی داد و قدم درون آینه ای گذاشت که همچون مایعی جیوه ای، نرم و نفوذ پذیر شده بود.
با ناپدید شدن او، اسنیپ رو به لوسیوس کرد و گفت: عجله کن اول تو برو
لوسیوس با ناراحتی گفت: ولی دراکو و نارسیسا رو ...
صدای قدم هایی که به گوش رسید مانع از آن شد لوسیوس جمله اش را کامل کند و اسنیپ با بی قراری گفت: مرده ی ما هیچ نفعی برای اونها نداره، تعداد کاراگاه ها زیاده و هیچ شانسی برای پیروزی نداریم، پس عجله کن
لوسیوس درنگی کرد و سپس در حالی که به در نگاه می کرد نفس عمیقی کشید و قدم درون آینه گذاشت و اسنیپ بلافاصله پشت سر او داخل آینه شد و لحظه ای بعد پس از آنکه در باز شده و با صدای بلندی به دیوار خورد، تعدادی از کاراگاه ها داخل اتاق خواب شدند.
یکی از کاراگاه ها که قدی بلند داشت و جلوتر از همه ایستاده بود با صدای دو رگه خود در حالی که همه جای اتاق را از نظر می گذراند، گفت: مطمئنم اینجا بودن صداشون رو شنیدم- آره ولی دیر رسیدیم
- چطور ممکنه تا اون جایی که می دونم نمی تونستن غیب بشن
- اونا غیب نشدن
همه کاراگاه ها با شنیدن این حرف به طرف در برگشتن، روفوس اسکریم جیور در حالی که می لنگید آهسته به طرف آینه راه به جا رفت و گفت: اونا با این آینه از اینجا خارج شدن
کاراگاه کوتاه قامت و چاقی که کنار تخت سوخته ایستاده بود، با تعجب پرسید: ولی چطور ... نکنه این آینه
اسکریم جیور سری تکان داد و گفت: درسته این آینه راه به جاست
کاراگاه جوانی که به نظر می رسید کاملا تحت تاثیر قرار گرفته، هیجان زده پرسید: نمی شه برای پیدا کردنشون از همین آینه استفاده کنیم
اسکریم جیور قاطعانه گفت: نه، تنها کسی میتونه از این آینه استفاده کنه که رمز ورودش رو بدونه و تنها کاری که ما می تونیم بکنیم اینه اونو با خومون ببریم، چون نمی شه اونو از بین برد
اسکریم جیور با گفتن این حرف به طرف در رفت، ولی سوال یکی از کاراگاه ها که پرسید" با نارسیسا بلک و پسرش چیکار کنیم " او را در بین راه متوقف کرد.
اسکریم جیور در همان حال که پشتش به کاراگاه ها بود گفت: پسره رو با خومون میبریم، ولی نارسیسا بهتره همین جا بمونه، اونا برای بردنش بر می گردن ... احتیاجی نیست دنبالشون بگردیم، فقط به چن تا مامور مخفی احتیاج داریم
اسکریم جیور پس از گفتن این حرف از اتاق خارج شد و کاراگاه ها نیز در حالی که پوزخند می زدند، سرمست از پیروزی کوچکشان به دنبال او از اتاق خارج شدند ...
...............................................
دوستان عزیز لازم میدونم این مسئله رو خاطر نشان کنم که نارسیسا بیهوش هست و مامورین مخفی احتمالا خودشون به شکل یکی از وسایل خونه در آوردن یا نامرئی هستن که بهتره اونا رو یه جوری سر به نیست کنیم تا قصر بی صاحب نمونه، بقیه اش با شما ... ببینم چیکار می کنید
خب ... من که چیزی نمی تونم بگم از این عالی تر نمی شد ... پرداختش خیلی عالی بود همین طور وصف حالت ها و یکی از بهترین چیز هاش کم بودن نقل قول ها بود ...
یه موضوعی که کلی باید بگم اینه که روی یه موضوع گیر کردین ! فقط کار خود نارسیسات را تحولی به موضوع بده
ویرایش شده توسط نارسیسا بلک(مالفوی) در تاریخ ۱۳۸۴/۹/۲۹ ۲۳:۲۵:۰۴
ویرایش شده توسط نارسیسا بلک(مالفوی) در تاریخ ۱۳۸۴/۹/۳۰ ۱۷:۵۸:۵۶
ویرایش شده توسط سوِروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۱ ۲۲:۰۸:۴۴
ویرایش شده توسط نارسیسا بلک در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۲۷ ۹:۲۵:۱۳