هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: وقتي يه گريف قاطي ميكنه!!!
پیام زده شده در: ۱۴:۲۹ سه شنبه ۱ فروردین ۱۳۸۵
#11

دارن الیور فلاملold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۱ دوشنبه ۳ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۲:۳۹ چهارشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۶
از میدان گریملود شماره ی 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 290
آفلاین
یه روز جمجمه ی یه گریفیندوری و یه اسلایترینی رو باز میکنن.
جمجمه ی گریفیندوری پر طلسم و ورد بوده طوری که با هم قاطی میشدن.
اما مغز اسلایترینی رو باز می کنند می بینن که یه ورد وینگاردوم لوی یوسا به صورت یه رشته سیم وجود داره که گوشاشو به هم وصل کرده.اون سیم رو هم با قیچی قطع میکنن گوشهای اسلایترینی می افته زمین.
...............................
ببخشید اگه بیمزه بود


ویرایش شده توسط دارن الیور فلامل در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۱ ۱۹:۲۳:۳۷

[i][size=small][color=3333CC]هيچ وقت نگوييد كه اي كاش زندگي بهتر �


Re: وقتي يه گريف قاطي ميكنه!!!
پیام زده شده در: ۲۳:۲۹ جمعه ۲۶ اسفند ۱۳۸۴
#10

آرشام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۹ چهارشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۱۸:۵۰ یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲
از دهکده ی هاگزمید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 418
آفلاین
چند روزیه که به بهشت اومدم.خیلی حال میده.از اون تخت ها که زیرش رود میگذره اینجا پره.فقط بدیش اینه که وقتی میخوابی رو این تخت ها دستت رو میبندن و بهت شوک وارد میکنند.انقدر حال میده.همه ی بدن ادم میلرزه.اینجا پر از فرشته هایی هستش که لباس سفید میپوشند و از این ور میپرند اون ور.وقتی ازشون پرسیدم من چه کار خوبی کردم که اوردینم اینجا ؟گفتند: که وقتی ماشین داشته 140 تا میرفته پیدا شدم ادامس بگیرم.و چون قصد کمک داشتم خدا منو فرستاده یهشت..به خدا قول دادم اگر یه بار دیگه زنده شدم بازم برای خودم و دوستام ادامس بگیرم.
اینجا دوستای خیلی خوبی پیداکردم.مریدانوس.جرج.سارا.جسیکا.بیل .استرجس.لوییس وخیلی ها که هنوز اسمشون رو نمیدونم.همشون کارای خوبی انجام دادن که اینجا هستند.
اما بعضی هاشون هنوز هم دارن کارای خوب انجام میدن.مثلا بیل صبح که از خواب بلند شده بود میگفت یه استاد رو گرفته.و اسم چند تا از دستیارانش را نیز گفت.چند روز پیش هم جو گرفته بودش و هرکی میومد جلو بهش میگفت فعال نیستی و با کارت قرمز اخراجش میکرد.برای همین فرشته ها اجازه دادن که روی اون تخت های بهشتی بخوابه و بهش ازون شوک باحالا واردکردند.
استرجس هم هنوز کارای خوب انجام میده.
ظهر موقع ناهار یه دفعه شروع کرد به گیژ چیش خیش...شششششششششششششش.
میگفت این صدای رادیو هستش.و بعد حرف های بیل را تکرار کرد.خیلی باحال بود.فرشته ی مهربون هم بهش یدونه از اون تخت ها با شوک جایزه داد.
اما جالب تر از همه اینا یه پسره هستش به اسم ارتیکوس.میگه جادوگره و تو وزارتخونه ارتش داره.تازه من رو هم عضو ارتشش کرده.برای همین قرار ما دو تا را یه روز بفرستند تو اون اتاق قشنگه که همه ی در و دیوارش را به تشک پوشانده اند.خیلی حال میده .هی خودمون رو میزنیم به در و ذیوار اما چیزیمون نمیشه.
یه پسر دیگه هم هست که عشق نون بربریه.اسمش جرج ویزلیه.میگه هرکی نظر بیشتر بده نون بربری جایزه میگیره.و یه پسره هست به اسم لوییس.هر وقت دختر ها رو میبینه میگه اینجا خوابگاه پسراست .برید بیرون.برای اینکه این قدر پسر خوب و مومنیه فرشته خانوم بهش نقش ذورو را داده.نقاب مشکی میزنه و از این ور میره اون ور.اما دیگه نمیتونه دختر ها رو ببینه.من فکر کنم فرشته گولش زده تا نذاره ثواب کنه.
سارا هم کارش درسته و به بیل میگه مامان بیل.به مامان بیل و بابا استرجس دری وری میگه بعد عذر خواهی میکنه.مریدانوس هم که همش میگه بچه ها بیاین طنز هدف دار و مشخص بنویسیم.جایزه این دو تای اخر هم یه امپولیه که میزنند و چند شب خواب های خوشگل میبینند.
از همه شما میخوام که کار خوب بکنید و بیایید پیش ما.


[url=http://www.jadoogaran.org//images/pictures/ketabe-Rael.zip]الوهیم مرا به


Re: وقتي يه گريف قاطي ميكنه!!!
پیام زده شده در: ۲۱:۲۶ جمعه ۲۶ اسفند ۱۳۸۴
#9

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
ادامه مریدانوس عزیز

_____________________________________________________________________

یه روز صبح من از خواب که بلند شدم دیدم مامان بیل بالای سرمه می گه:
پاشو دختر قشنگم پاشو صبحونتو بخور.
من که این کلک ها رو بلد بوده و می دونستم می خواد دارو به من بخورونه گفتم:
اگه راست می گی خودت اول بخور!
مامان بیل که ضایع شده بود گفت:
باشه،شماها همتون منو هی اذیت می کنید. و شروع کرد به گریه کردن(البته سر کاری بود می خواست ماهارو بلانسبتمون خر کنه.)
گفتم:
مامان خودتو جمع کن این کارا چیه بد آموزی داره ببین داری خودتو لوس می کنی ا من مامانه لوس دوست ندارم.حالا اشکاتو پاک کن مامانه گلم.بخند.
مامان بیل هم گفت
باشه و خندید.بعدشم رفت.
شب که بابا استرجس اومد همه ی مارو حسابی دعوا کرد.معلوم بود این مامان بیل دهن لقه رفته همه چیزو به بابا استرجس گفته. ما هم قرار گذاشتیم باهاشون قهر کنیم.اما من دلم نیومد و رفتم پیش مامان بیل و اونم قول داد که دیگه دهن لقی نکنه.منم بخشیدمش و اونم خیلی خوش حال شد.
راستی یادم رفت خودمو ومعرفی کنم.اسممو که می بینید.تازه اومدم امین آباد.خیلی جای با صفاییه.کلی دوست هم پیدا کردم.یه عالمه!مامان بیل و بابا استرجس هم پرستارمونن ولی ما بهشون می گیم بابا مامان.چون بابا استرجس خیلی اخموء و مامان بیل خیلی مهربونه!!lol

_________________________________________________

از ناظران محترم اگه توهینی شده عذر خواهی می کنم.
اگر هم بد شده یا مشکلی داره حتما بگید.

با تشکر
سارا اوانز(با تقلید از بیل عزیز)



Re: وقتي يه گريف قاطي ميكنه!!!
پیام زده شده در: ۹:۴۷ جمعه ۲۶ اسفند ۱۳۸۴
#8

لوئیس لاوگودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۹ چهارشنبه ۹ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۴۲ جمعه ۲۱ دی ۱۳۸۶
از Silent Hill,The Church
گروه:
کاربران عضو
پیام: 292
آفلاین
هری بنده خدا زیر آب گیر کرده بود و تلاش های زیاد برایش سودی نداشت. سود یعنی منفعت؛ کلمه ای که به سودابه هیچ ربطی ندارد.
سودابه همسر کیکاووس شاه در شاهنامه بود.البته لازم است که در اینجا یک نکته را متذکر شویم. اینکه متذکر از تذکر می آید... حالا بهتر است که دیگر برگردیم سر اصل داستان : دیگر اثری از آبشش نبود. به همین خاطر هری ورد آکسیو(ورد احضار) را زیر آب خواند: آوادا کداورا...در همان لحظه رون که داشت به گابریل در شنا کردن کمک می کرد
مرد وگابریل هم به زیر آب رفت. هری که فهمیده بود گند زده است ورد درست را خواند: آکسیو...اما یه جای کار اشکال داشت چون به جای اینکه او به بیرون از آب پرت شود همان جا ماند و سکوی تماشاچیان به داخل آب کشیده شد. بدین ترتیب هاگوارتز خلوت شد .
چند روز بعد گذشت....
آقا و خانم ویزلی که به دلیل کم شدن چهارتا نونخور پرخور وضعشان دگرگون شده است درحال کوبیدن بارو هستند تا یه برج قشنگ در آنجا بنا کنند.
آقای ویزلی در حالیکه دستانش را به حالت دعا روبه آسمان گرفته است می گوید: خدا جون شکرت... همیشه روزی رسونی... من همیشه میدونستم که هری همون منجی ماست.
پایان.


[color=0000FF]گاهی اوقات دلت میخواد که زندگی ر�


Re: وقتي يه گريف قاطي ميكنه!!!
پیام زده شده در: ۲۱:۱۳ پنجشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۴
#7

مریدانوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۲ سه شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲
از قعر فراموشی دوستان قدیمی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 190
آفلاین
نزديكاي عصر بود .
داشتم با معصومه بازي مي كردم ؛ اون به شيريني مي خنديد و روي زمين غلط مي زد ، منم هي ورد سكتوم سمپرا رو روش اجرا مي كردم ... خونش به همه جا مي پاشيد و نصف مي شد !!!
ولي بعد چند دقيقه دوباره به حالت اول بر مي گشت و هر دو مي زديم زير خنده ...
راستش از وقتي كه برادر كوچيكم مرد ، خيلي تنها شدم !
معصومه ازون موقع شده رفيق دوران غربتم ... ولي عجيبه كه مامانم وجودشو اصلا باور نمي كنه ...
اون روز صبح كه معصومه رو براي اولين بار بهش معرفي كردم ، قشنگ يادمه ... تن معصوم يه پيراهن صورتي پوشونده و يه پاپيون گنده رو موهاش زده بودم ...
_ مامان ... اين معصومه است ...
مامانم اول خنديد ! ولي وقتي ديد من هيچ شوخيي باهاش ندارم ، با تعجب نگاهم كرد ...
بعد كه من معصومه رو روي دوشم سوار كردم ، تا مامانمو بهتر ببينه ... مامان بغض كرد و دويد رفت توي اتاقش ...
مامان ها هم آدم هاي عجيبين ...
حوالي ساعت 9 شب بود كه بابا اومد خونه و نيم ساعت با مامان حرف زدند ...
بيست دقيقه بعد يه آمبولانس دم خونه بود ...
من داشتم كتاب مي خوندم كه يكدفعه يه آقا با رداي سفيد در رو باز كرد و اومد طرفم ...
دستشو برد تو جيبش ، حالت تدافعي گرفتم ... ولي نه ! يه عروسك بود كه گفت براي معصومه آورده ...
چند دقيقه بعد ، آقاهه پيرهن سفيدي كه آستيناش تو هم قفل بود رو تنم كرد و بهم گفت كه مي خواد منو معصومه رو ببره گردش ...
وقتي داشتيم مي رفتيم ، خواستم از مامان بابا خداحافظي كنم ...
مامان داشت گريه مي كرد و توي صداي بابام وقتي مي گفت مواظب خودت باش بغض بود ... خواستم بگم كه دوسشون دارم ولي معصومه دستمو كشيد و برد ... آخرين چيزي كه ديدم ، مامان بود كه خودشو انداخت توي بغل بابا و هاي هاي گريه كرد ...
آقاهه توي راه خيلي ساكت بود !
بعد نيم ساعت دم يه ساختمون خيلي قديمي نگه داشت ...
براي پيك نيك اصلا جاي خوبي نبود !
من و معصومه رو برد توش ... راهروهاش سفيد بود و بوي دارو مي داد ...
بعد چند دقيقه دم يكي از درها ايستاد ... در زد و وارد شديم ...
يه اتاق سرتاسر سفيد ! با چند تا تخت ... آقاهه گفت بايد چند وقتي اونجا بمونيم ...
كاش به حرف مامان بابا گوش مي كردم كه با غريبه ها نرم بيرون !!!
الآن يه هفته ازون روز مي گذره ... كلي دوست پيدا كردم ...
تازه دو تا پرستارم داريم ... اسم يكيشون بيله و اون يكي هم استرجس ...
پرستاراي بدي نيستن ولي گاهي وقتا خيال مي كنن كه مي تونن اينجا هم مارو حذف شناسه كنن ... تو توهمن ... خيال مي كنن ما ديوونه ايم !
تازه معصومه هم كلي با اينجا اخت شده و بهش دل بسته ! منم دارم بهش عادت مي كنم ... ما به اينجا مي گيم امين آباد ...
________________________________________________________________
اگه خواستين اين موضوع رو ادامه بدين !
هر كدوم از ماها به يه دليلي قاطي كرديم و اومديم امين آباد .
اينجا هم مثل تالار خودمونه !
منتها هركس توي حرفاش مي تونه توهم و خيالشم دخالت بده و جرياناي تالار و سايت هم همين طور ! !
تشكر مريدانوس
**********************************************
عالی بود مریدانوس جان؟
بعد از کلی وقت حسابی خندیدم. اینقدر خندیدم کهنگو. با حال بود. بازم بنویس.
بیل ویزلی


ویرایش شده توسط بیل ویزلی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۲۶ ۱۲:۲۷:۱۸


Re: وقتي يه گريف قاطي ميكنه!!!
پیام زده شده در: ۱۹:۲۲ دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۴
#6

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
ياهو


هوا گرگ و ميش نبود؟بود؟ . ولي به هر حال صداي حيوانات وحشي از جنگل ممنوعه به گوش ميرسيد....
جسي يكه و تنها در حالي كه به مورچه اي كه از كنار تختش عبور ميكرد خيره شده بود و با خود در مورد حركت زشت ققي در بازي با ريون* فكر ميكرد ودر فكر انتقام از اون كفتر نامرد بود كه...!
تق...تتتق..... گوپس.... غيييييييييييژژژژژ
جسي اخمي ميكنه و به سمت صاحب صدا ميره و با عصبانيت ميگه:
_ هوووووووووي... شوتي؟.... چه خبرته كله ي سحر؟... من كه هيچي يه ملتي رو از خواب پروندي؟؟؟
يارو{ فرد خاصي مد نظر نداشتم }در كمال دستپاچگي و همينطور رفتار جسي گفت:
_ م...من... رفته بودم دستشويي ولي مثل اينكه اين دره زنگ زده؟؟؟؟..... من تقصيري ندارم!!!!
جسي كه حس ميكرد اشتباه كرده گفت:
اوكي..... من حالم خوب نيست شرمنده سرت هوار زدم! :poser:
دختر لبخندي زد و به سمت تختش رفت!
و جسي را دوباره با رشته افكارش تنها گذاشت!

****** سر ميز صبحانه *****

استرجس كه مشغول خوردن نيم رويش بود و هيچ توجهي به غمگين بودن جسي نداشت گفت:
_ باز چي شده ، چرا غذاتو نميخوري؟ كوييديچ كه تموم شده پس باز چرا دپرسي؟؟؟
جسي به چشمان استرجس زل زد و گفت:
_ من بايد حاله اين كفتره رو بگيرم!!!!
استرجس: كفتر؟؟؟.... منظورت كيه؟؟؟
جسي كه كلافه شده بود گفت:
_ ميشه به مغزت فشار بياري؟؟؟؟..... ايتجا يه كفتر{ ققي} بيشتر داره؟؟؟؟؟؟؟؟..... همون نارنجيه!!!!!!!!!
استرجس سرفه اي كرد و گفت: با اون بدبخت چيكار داري؟ آخه؟
جسي كه ناراحت به نظر ميرسيد به تن صدايش افزود و گفت:
_ ببينم تو حواست كجاست؟.... نديدي يه دونه خابوند توي صورتش؟.... نگاه كن هنوز ردش مونده؟؟؟
استرجس كه گيج شده بود گفت: حالا ميخواي چيكار كني؟
جسي نفس عميقي كشيد و در حالي كه به ميز ريون نگاه ميكرد گفت:
_ ميخوام بگيرم سرش رو زنده بكنم ، همينطور پرهاشو يكي يكي جدا كنم ..... سپس در حالي كه پوزخند ميزد گفت: به نظرت چطوريه؟؟؟؟؟؟
استرجس:

-----------------------------------------------------------------
ميدونم طنز نيست!... ولي چي ميشه كرد بايد ياد گرفت ديگه؟



Re: وقتي يه گريف قاطي ميكنه!!!
پیام زده شده در: ۳:۴۷ دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۴
#5

لرد بلرویچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۳ یکشنبه ۲۰ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۴۴ پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۴۰۲
از bestwizards.com
گروه:
کاربران عضو
پیام: 403
آفلاین
وقتي يه گيريفيندوري قات بزنه تمام گروه هاي ديگه بايد برن يه جا زار بزنن بايد برن تو يه لونه قايم بشن مخصوصا اگه جرج كه يكي از او ن شوخي هاي مغازهش رو بياره و رو سرش خراب كنه ديگه هيچ كس نميتونه دورو ور جرج (ياحالا فرد فرق زيادي نميكنه)بگرده هر كسي ميخواد قات زدن يك گريفندوري رو ببينه بياد پيش خودم داداش يه بار بهش نشون ميدم ديگه حوس كل كل به سرش نميز نه ها ها ها ها ها ها ها ها


جرج عزیز
اینجا باید نمایشنامه بزنی نه تحلیل سیاسی. این تاپیک برای اینه که نمایشنامه طنز توش بنویسن، نه اینکه خط نشون بکشن برای بقیه گروه ها.


ویرایش شده توسط بیل ویزلی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۲۲ ۹:۳۴:۵۹

هریپاتر را هنوز هم دوست میداریم


Re: وقتي يك گريف قاطي ميكنه!!!
پیام زده شده در: ۲۰:۳۵ یکشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۴
#4

اما رابینسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۰ دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۰۴ دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۵
از خوابگاه دختران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 102
آفلاین
چند وقت بود دلم گرفته بود.تصمیم داشتم برم کنار ساحل و دراز بکشم و آفتاب بگیرم.بعدشم برم یه شنای توپ بکنم ولی نه قورباغه.آخه دوستم داشت قورباغه شنا میکرد که غورباقه جو گیر شد اومد خواستگاریش!
بگذریم.داشتم میگفتم.بعداز شنا میچسبید سوار یه اسب خوشگل بشم و اصبه هی بدوئه ولی آخه من که اثب ندارم.ولی بابام قول داده واسم یه عصب بگیره.
بگظریم!
خلاسه اما کو آخه دریا؟وست بیابون دریا کجا گیر میاد؟تنها کاری که اینجا می شه کرد اینه که آدم بره زیر آفتاب گیر خودشو باد بضنه و لینومات بخوره(لیموناد!)
آخه این خورشیدم انقده رحم نداره که...دلش به حال خودش نمیسوزه...آخ چی بگم از دست این تخم مرغ عاسمونی؟
ولی کنار دریا وختی آدم تخم مرق عاصمونی رو ثیر میکنه،اثرات خوبی ازشون می بینه!
اسلا همه این ها به کنار اینو می خواستم بگم...این چه بوییه داره میاد؟اوا خدا مرگم بده!...خورشت لوبیا با گوشت اژدهام سوخت...
ولش کن.داشتم می گفتم...
------------------------------------
غلط املائی حا رو هساب نکنید که من بی ثوادم!
ببخشید اگه طنز نیست یا خنده دار نیست.اولین چیزی بود که من نوشتم.(تو عمرم وقتی با سواد شدم)

___________________________________________________

قشنگ بود، خوشمان آمد.
ایده جالبی بود. من که کلی خندیدم.
بیل ویزلی


ویرایش شده توسط بیل ویزلی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۲۲ ۹:۲۹:۴۴
ویرایش شده توسط بیل ویزلی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۲۲ ۹:۳۱:۰۰
ویرایش شده توسط بیل ویزلی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۲۲ ۹:۳۲:۳۵

قدرت فقط 13 و عشق فقط 3 و نفرت فقط 23



Re: وقتي يك گريف قاطي ميكنه!!!
پیام زده شده در: ۱۸:۰۴ یکشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۴
#3

کارداک دیربون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۰ شنبه ۱۲ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۰:۱۵ جمعه ۶ مهر ۱۳۸۶
از ولايتمون!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 60
آفلاین
شخصي مجهول پاي كامپيوتر نشسته و حدود 20-30 تا سيم

درو ورش هستند و وي هر سه ثانيه يك بار پاشو مي زاره روي يه

سيم و مي خنده....ناگهان دوربين مي ره عقب و بيرون اتاق رو نشون مي ده اونجا نوشته بخش جواب شدگان!

فرد مجهول كله هندونه اي ما كه اسموت شده تشريف داره

كارداك پات....يعني پاتيناژ نام داره!

خب كارداك ناگهان يك ايميل دريافت مي كنه كه نوشته.....


تصویر کوچک شده


Re: وقتي يك گريف قاطي ميكنه!!!
پیام زده شده در: ۱:۱۷ یکشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۴
#2

بیل ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۳ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۰۳ دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵
از The Burrow
گروه:
کاربران عضو
پیام: 597
آفلاین
خارج رول:

من لازم شد اینجا یه چیزی رو توضیح بدم. اینجا تاپیک طنزه. هر چی دوست دارید توش بنویسین. اصلا لازم نیست حتما ادامه پست قبلی باشه. اصلا ما این تاپیک رو زدیم که هر کی دوست داره طنز بنویسه، لازم نباشه کل پستای قبلی رو بخونه و بعد ادامه بده.

بیاید اینجا قاطی کنید، پست بزنید و برید. همین


Soon we must all face the choice
between what is right and what is easy




تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.