ايول تو خوابم نميديدم بيام اينقدر ارزشي بنويسم چه حالي ميده
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
قيژ قيريژ قيريژ(صداي برق ١٢٠٠٠٠٠ ولت)
ناگهان سدريك به خودش ميپيچه و روي زمين ميافته و بعد بلند ميشه.
سدريك:من كجام اينا كين؟چرا من اينقدر حس ميكنم دارم خاله بازي ميكنم؟
آنيتا:عزيزم تو پيشه مني نگران هيچي نباش
سدريك خودشو عقب ميكشه:برو از من دور شو اي پليد برو جمعش كن.
يه لحظه صحنه متوقف ميشه.
سدريك گوشيشو در مياره و شماره ميگيره
سدريك:الو؟اداره منكرات و غير منكرات و بي منكرات؟چي؟اونجا پيتزا فروشي همسره دامبل و خانوادس؟
قطع ميكنه و دوباره يه شماره ميگيره.
سدريك:الو حاجي خودتي؟
حاجي:بله عزيزم خودمم كه چه؟
سدريك:چرا زنگ زدم دفترتون برنداشتيد.
حاجي:زديم تو كاره پيتزا و ساندويچ ديگه منكرات بازي صرف نميكنه.حالا امرت چيه سدي شيطون جيگر.
سدريك:حاجي جون اينا ميخوان آآنيتا رو بندازن به من با چند تا از فداييان آسلام بريز دره اين تاپيكو تخته كن.
تلفن قطع ميشه و پنج دقيقه بعد حاجي با چند تا از فداييان آسلام ميان تو.
فداييان آسلام:هيشكي از جاش تكون نخوره ما هممون مسلحيم.
دامبل و آرتيكوس و آنيتا هنوز متوقفن.
سدريك:بسه ديگه الان بايد از متوقفي دربيايد.
دامبل و آرتيكوس و آنيتا از متوقفي درميان
حاجي:به نام آسلام اين تاپيك مصادره ميشه و ميره به بيت الماله جادوگران.
دامبل بندري ميزنه:شما نميتونيد اينكارو بكنيد من دسترسي دارم نه نه نه.
و سرانجام تاپيك دامبل و خانواده قفل و سپس پاك شده دامبل و خانواده نيز به سه سال حبسه ابد محكوم شدند.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ولي اين پايان قصه نبود
زمان:سه روز بعد
مكان:خانه ي سدريك
تلفن زنگ ميزنه
سدريك:الو بله؟
عله پاتر:درود بر يكه تازه سايت
سدريك:
عله:فقط ميخواستم ازت خواهش كنم دوباره به ما افتخار بدي بياي تو تاپيكه دامبل و خانواده پست بزني.آخه ميدوني سايت خوابيده فقط همين يه دونه تاپيك توش پست ميخوره اونم كه اگه پاكش كنيم ديگه سايت ميخوابه من ازت خواهش ميكنم.
سدريك:
حق و حقوق ما چي ميشه؟
عله:شما بيا من باهات كنار ميام
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
زمان:يك ربع بعد
مكان:دمه دره خونه ي دامبل
دينگ دينگ دينگ(صداي زنگ در)
دامبل:كيه؟
سدريك:منم.
دامبل:ايول ايول بيا قدمت روي چشم.
سدريك ميره تو.
دامبل مياد جلو و دستشو ميندازه رو شونه ي سدريك:ميدوني سدريك عزيزه اين شتريه كه دره خونه ي همه ميخوابه تو بايد دير يا زود به اين فكر ميافتادي
سدريك:جدي ميگي؟
دامبل:آره جدي گفتم.
سدريك:چه جالب يعني تو به دخترت ميگي شتر؟
آنيتا با ماهيتابه جلوي دامبل پيداش ميشه:بابايي به من گفتي شتر؟
دامبل:نه عزيزم ماجرا اون چيزي نيست كه تو فكر ميكني.
پق ديش بروم بروم ديم دارام آهان بيا وسط(صداي كتك خورردنه دامبل)
سدريك:
آنيتا:
سدريك:خب بيا حالا بشينيم حرفامونو بزنيم همينجا بشين رو زمين خوبه.
آنيتا:آخه خاكي ميشم
------------------------------------------------------------------------------------------------------------
مكان:روي زمين
زمان:پنج دقيقه بعد
ريش دامبلدور روي زمين پهن شده و سدريك و آنيتا روش نشستن.
سدريك:ببينم تو اين تاپيك كي قراره كيو بگيره؟
آنيتا:والا منم نميدونم.
سدريك پس بشينيم فكر كنيم
____________________________________________________________________________
خب اينم اولين پسته من توي اين تاپيكه ارزشي دوستان ادامه بدن كه منم بيام ادامه بدم.
[size=medium][color=0000FF]غÙ
٠اÙدÙ٠را Ù
٠ستاÙÙ
زÙرا ÙÙ
Ùار٠ÙÙ
را٠Ù
٠بÙد٠Ø