نام: فرد
نام خانوادگي: ويزلي
گروه: گريفيندور
رنگ مو: قرمز
سن: 18
محل زندگي: پناهگاه (بارو)
شغل: صاحب مغازه ي شوخي ها
علايق: اختراع وسايل شوخي و يا هر وسيله ي بدرد بخور ديگر! - (كلآ هر جور اختراعي!!) آزار افرادي كه زياد جالب نيستند!! - مستقل بودن - كارهاي يواشكي!! - شيطنت! - قانون شكني! - خوش گذراني! و .................(هر كار جالبي كه فكرشو بكنيد!!)
مشخصات: برادر رون، دوقولوي جرج، دو سال بزرگتر از رون، در همه خرابكاري با برادرش هم دست است. تنها آرزوي او و برادرش بازكردن مغازه وسايل جادويي بود كه با كمك مالي از طرف هري توانستند به آرزويشان برسند. فردي بسيار شوخ است. او بسيار رون را اذيت و مسخره ميكند. همه ي شاگردان مدرسه هاگوارتس او(و برادر دوقولويش) را ميشناسند و آنها را (با وجود شيطنت ها و جنايات بسيار) دوست دارند. آسي ترين فرد از دست آنها خدمتكار مدرسه يعني فيلچ بود كه هيچ وقت نميتوانست آنها را گير بياندازد، لازم به ذكر است كه نقشه ي غاراتگر را نيز آنها به هري دادند.
او(به همراه برادر دو قولويش) *جنايات*
و *قانون شكني*
هاي بسيار زيادي انجام داده اند به طوري كه آنها دست روح مزاحم مدرسه را در قانون شكني از پشت بسته اند. نمونه هاي از جنايت و قانون شكني هاي آنها را براي شما ميگويم:
منفجر كردن توالت هاي مدرسه! زنداني كردن يك پسر اسليتريني در كمد كه موجب گم و گور شدن وي شدند! دادن مقداري پول به دانش آموزان سال اولي و تبديل كردن آنها به موش آزمايشگاهي و آزمايش اختراعات خود بر روي آنها! ايجاد اختراعاتي كه مغاير با قوانين مدرسه بود مثلآ اختراع قرص هاي خون دماغ آور و استفراغ آور و يا غرص هاي غش آور (!!!) كه دانش آموز را از ماندن در كلاس هاي كسل كننده راحت ميكرد و ميتوانستند به تفريح بپردازند! (لازم به ذكر است كه هرميون پس از مبصر شدن با كارهاي آنها مخصوصآ موش آزمايشگاه كردن دانش آموزان مخالفت و مقاومت ميكرد[اما بي فايده بود] ولي رون كه او نيز مبصر بود جرئت مخالفت كردن را نداشت!!) رفتن به هاگزميد قبل از رسيدن به سال سوم از طريق راه هاي مخفي! ورود پنهاني به جنگل ممنوع به طوري كه هاگريد به رون ميگويد: من نصف عمرم را صرف خارج كردن برادران تو از جنگل ممنوع كردم.!انداختن غير قانوني نام خود در جام آتش! جادو كردن گلوله هاي برف و كوبيدن آنها به بلند ترين شيشه هاي برج! آوردن وسايل غير مجاز به مدرسه! و بسيار جرم و جنايات ديگر كه از حوصله ي اين بحث خارج است!!!....
آنها (فرد و جرج) هنگامي كه بازرس عالي رتبه هاگوارتس(دولورس آمبريج) مدير مدرسه شد، به وسيله ي فشفشه هاي جادويي كه اخترع جديد خودشان بود و ايجاد باطلاق بزرگي در سالن مدرسه دولورس را عذاب دادند
(اليته روح مزاحم مدرسه نيز آنها را كمك كرد)، زيرا او آنها را از بازي كردن كوييديج منع كرده بود. سپس با آزاد كردن چوب دستي هاي خوب از قول و زنجير از پنجره فرار كردند و در حالي كه در حال تمام كردن سال هفتم هاگوارتس را ترك كردند!
آنها در كوچه ي دياگان مغازه اي بسيار بزرگ و عجيب گشودند، كه در آن تمام وسايل شوخي و سرگرمي جادويي يافت ميشد. و وضع آنها بسيار متحول شد و از فقر در آمدند.
معلم ها ميگويند كه فرد (و جرج) از نظر شيطنت درست شبيه به جيمز پاتر(پدر هري) و سيريوس بلك هستند!! :poser:
تموم شد
من براي اين مطلب خيلي زحمت كشيدم. لطفآ مرا قبول كنيد!
(راستي اگه زياد نوشتم، خوب خودتون گفته بوديد كه هر چي از اون فرد به ذهنتون ميرسه بنويسيد، منم نوشتم)
این شخصیت قبلا گرفته شده