هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۱:۴۰ یکشنبه ۴ تیر ۱۳۸۵

مورگان الکتوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۳ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 620
آفلاین
به نظر شما اولين ماگل چگونه به وجود جادو پي برد؟

جادو از زمانی در ذهن ماگل ها افتاد که اولین آزار و اذیت ها توسط جادوگران صورت گرفت.ابتدا ماگل ها اتفاقات ناگواری را که برایشان رخ می داد را به حساب بدشانسی می گذاشتند ولی بعد از اینکه حوادثی عجیب و کاملا جادویی برایشان رخ داد باور کردند که جادو وجود دارد و این یعنی اینکه هری پیرزن و یا پیرمرد عجیبی را که می دیدند به سرعت او را می سوازندند که خودش مایه ی تاسف دارد

يک مورد از فعاليت هاي اداره ي مبارزه با سو استفاده از محصولات مشنگي رو بنويسيد.
همه روزه هزاران مشنگ توسط جادوگرانی که قصد آسیب رسانی دارند شاهد آزار و اذیت های ناراحت کننده ای هستند،حال اگر جلوی این جادوگران گرفته نشود معلوم نیست در آینده چه رخ دهد
از جمله فعالیت های اداره ی مبارزه با سواستفاده از محصولات مشنگی،نابود سازی وسایل خطرناک و تغییر یافته ی مشنگ هاست که توسط برخی جادوگران ساخته شده اند تا موجب تفریحشان گردد

مقاله اي هم در مورد يکي از داستان هايي که مشنگ ها در مورد جادوگرها ساخته اند بنويسد
داستان هایی که در مورد جادو و جادوگری توسط ماگل ها ساخته شده اند فراوان اند به طوری که وزارت سحر و جادو اعلام کرده که طبق آمار رسیده هر ماه بیش از 70 داستان جادویی در خانه ی ماگل خوانده و یا نقل می شود که خود این آمار نشانه ای از علاقه ی ماگل ها به جادوست در اکثر این داستان ها یک نماینده از خیر و یک نماینده از شر با همدیگر می جنگد و در آخر نماینده ی خوبی پیروز می شود ولی داستان جدیدی که به نام هری پاتر معروف است از این قاعده ی کلیشه ای تبعیت نمی کند
این داستان توانسته بسیاری از قدرت های جادوگری را به تصویر بکشد و حتی توانسته بعضی از خصوصیت های مدرسه ی جادوگری هاگوارتز را هم به خوبی نشان دهد که تا حدودی نگران کننده است چرا که مسلما نویسنده ی این داستان ملاقات هایی با جادوگران داشته و توانسته اطلاعاتی از آنان به دست آورد


تصویر کوچک شده


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۱:۰۸ یکشنبه ۴ تیر ۱۳۸۵

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
به نظر شما اولين ماگل چگونه به وجود جادو پي برد؟

در اواسط قرن سوم بعد از ميلاد مسيح جادوگري و استفاده از جادو كمي در ميان ملل مختلف فراگير شد. اما هم چنان اين ابزار به صورت مخفيانه مورد استفاده قرار مي گرفت. سرانجام در سال 297 ميلادي در درياي مجاور يكي از شهرهاي استراليا طوفاني عظيم در مي گيرد. مردمي كه در ساحل در خانه هاي خود پناهنده شده بودند به خوبي صحنه مبارزه چند موجود دريايي عظيم الجثه با چندين نفر كه به طرز معجزه آسايي با بوجود آوردن قدرت هاي نيرومند فرا زميني و فرا تر از قدرت مردم عادي را مشاهده مي كنند كه سرانجام آن مردان موفق به از بين بردن موجودات مي شوند!
بعد ها در ميان مردم رايج مي شود كه آن مبارزه گران جادوگراني بودند كه اكنون مي توان اسم آنان را در كتاب تاريخ جادوگري يافت!

يک مورد از فعاليت هاي اداره ي مبارزه با سو استفاده از محصولات مشنگي رو بنويسيد.

يكي از فعاليت هاي سازمان مبارزه با سو استفاده از وسايل مشنگي رسيدگي به پرونده ماشين هاي علف زني مشنگ ها بوده است.
چندين ماشين علف زني در صبح يكي از روزهاي تعطيل در حالي كه چند باغبان مشغول تميز كردن آن ها براي شروع كار بودند توسط يكي از جادوگران ساكن محله هاي اطراف كه به آزار و اذيت و آسيب رساني به اموال عمومي شهرت دارد به طرز ناگهاني به راه مي افتند و تمام فضاي سبز شهرداري مشنگ ها از بين برده اند. 2 نفر از باغبانان كه قصد آرام كردن و كنترل ماشين ها را داشته اند آسيب ديده و به بيمارستان مشنگ ها فرستاده شده اند.
متاسفانه مسئولان رسيدگي به اين پرونده كاري براي زخمي ها نتوانسته انجام دهند ولي خوش بختانه قابل ذكر است كه باعث و باني اين اتفاق در حين فرار دستگير و ماشين هاي علف زني پس تعميرات توسط اين سازمان به دور چشم مشنگ ها به مكان اوليه باز گردانده شد!

مقاله اي هم در مورد يکي از داستان هايي که مشنگ ها در مورد جادوگرها ساخته اند بنويسد
داستان هاي ذكر شده درباره جادوگران در دنياي ماگلي زياد است كه بسياري از آنان به طور حتم ريشه واقعيت ندارند. هيچ كدام از اين داستان ها آن طور كه بايد قدرت هاي جادوگران را به تصوير نكشيده است. به جز داستان هايي كه در آن افرادي به دليل نيروي پليد و شيطاني وارد ماجرا شده و به همين سبب باعث خلق حوادث گوناگون مي شود داستان هاي جالب و مستند ديگري روايت تشده است.
در يكي از اين داستان ها اين چنين نقل مي شود كه:
در روزگاران قديم دو دختر همراه با مادر خويش به سختي زندگي مي كردند. در يكي از روز هاي سرد زمستاني آن ها براي يافتن غذا به جنگل مجاور پا مي گذارند اما به طرز ناگهاني يكي از دختران ناپديد مي شود. مدت ها از آن واقعه مي گذرد و مردم اعتقاد پيدا مي كنند كه جادوگري كه در جنگل مي زيسته دختر را ربوده است و او را به درختي مبدل ساخته كه شب ها در آن پناه مي گيرد!
بعضي به اين داستان اعتقاد دارند و بعضي ديگر آن را جز خرافات مي دانند و به هيچ وجه آن را نمي پذيرند. بهر حال ما مي دانيم كه اين چنين داستاني در ادبيات جادوگري ما وجود ندارد و هيچ اتفاقي به اين سبك تاكنون رخ نداده است!



Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۹:۵۶ یکشنبه ۴ تیر ۱۳۸۵

دیانا مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۵ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۰۹ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۴
از خونمون( قصر مالفوی ها)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 196
آفلاین
به نظر شما اولين ماگل چگونه به وجود جادو پي برد؟
اون اوايل که ماگل ها و جادوگرها ارتباط بيشتري با دنياي ماگل ها داشتند اين اتفاق افتاد .
اون موقعه ها جادوگرها در خيلي چيزها از ماگل ها جلوتر بودن چيزهايي مثله : خوراک و پوشاک و يا کارهاي روزمره .
جادوگرهاي قديم فکر ميکردند که که عدهاي که قدرت جادويي ندارند مونگل هستند ( يعني عقب مانده هستند ) و براي همي نميتوانند کارهاي جادويي انجام دهند ولي اين عقيده اشتباه بود !
بعد ها ماگل ها فهميدند که مونگل يعني خنگ و عقب مانده !
پس اعتراض کردند و جادوگرها هم که حال و حوصله جرو بحث با آنها رو نداشتند اين اسم رو عوض کردند گذاشتند ماگل !
و براي اينکه ميان انها صلح برقرار بشه وزير سحر و جادو رفت پيشه وزير ماگل ها و نشستند به صحبت کردن و وزير سحر و جادو داشت کارهاشونو توجيه ميکرد که هوس کرد چاي بنوشه و چون نصف شب بود و چاي در اداره ماگل ها نبود وزير ما چوبشو دراورد و دو فنجان چاي در هوا ظاهر شد غافل از اينکه وزير ماگل ها اين چيزا باور نداره ! بيچاره زد و واقعا مونگل شد
و اين گونه بود که اولين ماگل به وجود جادو پي برد ...يک مورد از فعاليت هاي اداره ي مبارزه با سو استفاده از محصولات مشنگي رو بنويسيد.
محصولات مشنگي ( همون چيزايي که مشنگ ها اختراع کردن براي راختي کاراشون ) براي جادوگرها خيلي جالبه !
بنا براين جادوگرها در مورد اونا کنجکاو هستند و دوست دارند از اونها استفاده کنن .
جادوگرها هم عين ماگلها خوب و بد دارن واسه همين اداره سحر و جادو تصميم گرفت اداره اي رو تاسيس کنه که زير نظر اداره سحر و جادو باشه و بر نحوه ي استفاده از محصولات مشنگي توسط جادوگران نظارت کنه بلکه عده اي از جادوگراهاي کلاه بردار از اونا سوء استفاده نکنن
از نمونه کارهايي که اين اداره انجام ميده : مبارزه با قاچاق محصولات ماگلي ... مبارزه با واردات غير مجازي که ماگل ها ازشون استفاده ميکنن ( ماهواره و از اين حرفا )
مثلا يه بار دوستم برام تعريف کرد که مامورين اين اداره ريختن تو خوابگاشون و داشتند وسايل يکي از اون بچه هايي که پدر و مادرش ماگل بودند و ميگشتند تو نگو بچه هه mp3 player داشته و اونو به بچه هاي هاگوارتز اجاره ميداده و با اين کار هم خودش سود ميبرده و هم بچه ها رو اغفال ميکرده .
مقاله اي هم در مورد يکي از داستان هايي که مشنگ ها در مورد جادوگرها ساخته اند بنويسد
من اين جور داستان هايي رو زياد نشنيدم ولي يکي از دوستام يه کتاب بهم داد گفت بخونش ببين چه چرت و پرت هايي درباره ما ميگن
منم همون موقع شروع کردم به خوندنش داستانش اين جوري بود :

روزي يک پسر بچه وارد شهري ميشه و ميبينه که تمام مردم اون دهکده بر روي بيني هاشون چسب زخم زدن !
با تعجب از يکيشون ميپرسه :ببخشيد ... چرا همتون روي بينيتون چسب زدين ؟
ماگل جواب ميده :آخه پادشاه روي دماغش يک زگيل بزرگ دراورده و هيچ کس نتونسته اونو درمان کنه و پادشاه براي اينکه زگيلش معلوم نباشه روش چسب زده و ماهم مجوريم اين کارو کنيم چون اگه انجام نديم جادوگر ما رو به سنگ تبديل ميکنه !
پسر بچه پرسيد : جادوگر ... مگه اينجا جادوگرداره ؟
ماگل دوباره جواب داد:اوه بله اونم چه جادوگري !بدجنس و سنگ دل! چند ماه پيش هم پادشاه کنار حوض وسط شهر خورد زمين و ما مجبوريم هرروز اين کارو انجام بديم تا پادشاه دلخور نشه و کفشامون بعد از مدتي خراب ميشتن و مجبوريم کفش هاي جديد بخريم ! تازه پارسال هم پرنده پادشاه روي مجسمه اش خراب کاري کرد و جادوگر تمام پرنده ها رو تبديل به سنگ کرد و ما مجبوريم بريم و واسه پادشاه اواز پرنده بخونيم تا ناراحت نشه و بعضي از مردم شهر براي اينکه نرن و اواز بخونن پرنده ميخرن و ميبرن براي پادشاه !
پسر بچه دوباره پرسيد : خوب اين چسب زخم و کفش و پرنده ها رو از کجا ميخرين ؟
ماگل : خوب معلومه جادوگر اينا رو به ما ميفروشه و خودش تا حالا کلي پول دراورده .
پسر بچه به طرف قصر جادوگر راه افتاد و وقتي وارد قصر شد جادوگر رو ديد که مشغول حساب و کتاب بود و از اون خواست که بهش يه چسب زخم بده جادوگر هم با قيمت زيادي چسب رو به پسره داد !
(من که تا اينجا شو خوندم اعصابم داغون شد آخه اينا چيه درباره ما ميکن ؟ اونا درباره ما چطور فکرميکنن . فکر ميکنن همه ي جادوگرها بدجنس هستند ... واقعا که !)
آخرشم اين طوري ميشه که پسره ميره و ماجرا رو براي پادشاه تعريف ميکنه و پادشاه هم ميفهمه که جريان چي بوده و دستور ميده که جادوگرو حسابي کتکش ميزنن از شهر بيرونش ميندازن !


تصویر کوچک شده
مهاجم یک تیم همیشه پیروز فمن


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۶:۲۲ یکشنبه ۴ تیر ۱۳۸۵

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
کاربران عضو
پیام: 929
آفلاین
بدو بدو!

کنار آوریل می شینم تا خستگیم در بره!

آوریل: کجایی فلور توکه تنبل نبودی؟ لیزی شدی رفت؟
فلور: بابا لیزی چیه! من تازه امدم خسته تنها چقدر درس بخونن تو اینجا هم درس بخونم!
آوریل: سسسسسوووووووس جواب بده تکلیفمونه!
فلور نگاهی می کنه ورقه ی پوستی رو باز می کنه و با پر ققنوس شروع به نوشتن می کنه

اولین مشنگ چطور به وجود جادو وجادوگر پی برد؟

خب این سوال مهمیه از اونجا که دنیای جادوگری و مشنگی بستگی شدیدی به این سوال داره این سوال پایه و اساس دو دنیاست! خب اولین ماگل به صورت بسیار مرموز به جادو پی برد اونم این بود که در هزاران سال قبل پسری به دنیا امد که از بدو تولد عجیب بود! خیلیم عجیب! این پسر بزرگ شد بزگ شد! تا تقریبا 5 ساله بود که می تونست با چشمم کارهای عجیبی کنه! و همچنین ذهن بخونه شیئی رو تبدیل به شیئ دیگه کنه و.... چیزی که امروزه جادو نام داره! والدین این پسر نگران بودن و بعد از پی گیری ها فهمیدن که این پسرشون غیر عادیه و اونو در یک جای بی آب و علف تنها گذاشتن و رفتن این پسر بزرگ شد تا به سن 18 سالگی رسید اون دیگه می دونست چیه کیه! اون مرلین جادوگر بود!از اینجا شد که با کمک های جادوییش لقب جادوگر زمانها رو گرفت و مردم زمانی که ناگهان به طور اتفاقی کارهای مرلین رو می دیدن اسم کارشو جادو و اسم عمل کننده ی کار جادوگر گذاشتن! و اولین مشنگ فردی بود که مرلین آولین کمک خودشو در سن 18 سالگی در شهر جلوی اون فرد انجام داد و اون مرد کسی جز آنارنین دلا نبود که در کتاب جادوگر زمانها اولین اسمی که برده نام مرلینه!

سوال دوم

یکبار شنیدم که می گفتن قوری هایی به وجود امده که ازشون چایی نمی ریزه بیرون و چشم و دهن دارن! که اداره ی سو استفاده از اشیای مشنگی سریع این قوری هارو به مکان نامعلومی انتقال داد

من ادامه ی جواب رو بعدا می نویسم دستم نای نوشتن نداره پروفسور

پروفسور: لطفا هر چه زودتر

فلور: تمامه سعیمو می کنم !


چون ساعت 6 صبحه و شب تا صبح بیدار بودم واقعا مخم نمی کشه


دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۱:۲۰ شنبه ۳ تیر ۱۳۸۵

هرميون جين گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۷ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۹:۲۶ جمعه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۹
از زمان های نه چندان دور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 284
آفلاین
به نظر شما اولين ماگل چگونه به وجود جادو پي برد؟(توجه داشته باشيد نظر شما براي من خيلي مهمه)

خوب همون طور كه شما گفتيد ماگل ها انسانهايي هستند كه هيچ قدرتي ندارند و تمام قدرت هاي ما نيز براي آنها ناشناخته است بنابراين احتمالا...يك ماگل...كه نزديك به جادوگرا زندگي ميكرده متوجه موضوعات و اتفاقات متفاوتي در محيط زندگي خود ميشه..و براي پي بردن به رمز اين اتفاقات به جادوگرا نزديك ميشه و در نهايت...متوجه جادو ميشه..ولي فكر نميكنم باور كرده يا شايدم اون جادوگر فهميده باشه و ذهنشو پاك كرده ...در نتيجه اگرم باور ميكرد و ذهنشم پاك نميشد امكان اينكه ديگران حرفشو باور كنن كم بوده و شايدم حتي اونو ديوانه به حساب مي آوردند...در ضمن اگرم براي اثبات حرفش ديگران رو مي آورد تا به آنها نشان بده كه چه چيزي ديده..من ديگه فكر نميكنم يك جادوگر يا ساحره اشتباهش رو دوباره تكرار كنه و در نتيجه به نظر من...خانواده هايي كه در بينشون يك جادوگر و يا ساحره نباشه به وجود جادو به طور كامل پي نبرده اند
و وجود جادو بيشتر در بين خانواده هايي كه در بين خود يك جادوگر و يا ساحره دارند به اثبات رسيده

و در پايان بايد بگم كه اولين ماگل با ديدن يكي از اعضاي خانواده اش كه قدرت جادو رو داشته پي به وجود جادو برده....


-يک مورد از فعاليت هاي اداره ي مبارزه با سو استفاده از محصولات مشنگي رو بنويسيد.(کامل توضيح دهيد)
در واقع بايد بگم كه كار اصلي اين اداره حمايت از ماگل ها در مقابل شيطنت ها ي جادوگرانه ي بعضي از جادوگران و يا ساحره هاست
مثلا ممكنه يك جادوگر خود را به عنوان تعمير كار به يك ماگل معرفي كند و باعث خراب شدن..بيشتر يكي از وسايل منزل وي شود براي مثال لباس شويي شروع به آواز خواندن كند..يا تلفن به دوش حمام تبديل شود و آب به بيرون دهد...در نهايت بايد بگويم ين اداره به خنثي كردن اين كلك ها مي پردازد...و كساني را كه اين كار هارا انجام ميدهد مجازات ميكند


در ضمن مقاله اي هم در مورد يکي از داستان هايي که مشنگ ها در مورد جادوگرها ساخته اند بنويسد.(حداقل 15 سطر)"

خوب مشنگ ها داستان هاي زيادي در مورد جادوگرا ساختن كه من به يكي از آنها اشاره ميكنم

يكي از مسخره ترين و بي پايه و اساس ترين آنها داستان مدوساي جادوگر
به گفته ي مشنگ ها مدوسا موجوديست وحشتناك و چندش آور كه در غاري در سرزمين هاي دوردست زندگي ميكند...اين موجود وحشتناك را جادوگر ناميده اند.....و در مورد او گفته اند كه به ره كسي كه نگاه ميكند...آن شخص تبديل به سنگ ميشود...و قدرت تكان خوردن را از دست ميدهد و ديگر كاري از دست وي ساخته نيست
همانطور كه گفتم مدوسا در يك غار زندگي ميكند ولي به گفته ي انها اين غار بيشتر شبيه به قصر است تا غار ...داراي دري طلايي و پنجره هاي بسيار بزرگ است ...پس در نتيجه به اين نتيجه رسيده اند كه مدوسا موجود بزرگي است...داراي هيكلي غول مانند
طبق اطلاعات مشنگ ها مدوسا داري موهايي بر سر خود است كه مار هستند...البته مار هاي زنده...كه به هر طرف حركت مي كنند..و نيش نيز ميزنند البته مدوسا را نه..بله به دشمنان وي
اين طور كه ميگويند مدوسا علاقه ي بسيار زيادي به نواختن چنگ و آواز خواندن دارند...صداي آواز وي بسيار گوش خراش است و هيچ كس توانايي گوش دادن به ان را ندارد جز خود او
و اما ميرسيم به راه مقابله با اين موجود مشنگ ها بعد از تحقيقات و تفكر بسيار به اين نتيجه رسيده اند كه را مقابله با اين موجود شبيه سازي وي است تا او وقتي به شبيه خود نگاه ميكند هر دو تبديل به سنگ شوند ...ولي هنوز موفق به كشف اين كه چطوراين شبيه سازي را انجام دهند نشده اند ..وهنوز نگران اين هستند كه چطور وقتي مدوسا به آنها حمله كرد..در مقابل او ايستادگي كنند..و در نهايت به اين نتيجه رسيده اند كه يك قهرمان جادوگر پيدا ميشود و آنهارا نجات ميدهد
اگر به اين داستاني اشاره كردم توجه كنيد متوجه ميشويد مشنگ ها تمام نقص ها و هراس هاي خود را براي ساختن اين تخيل در مغزشان به كار برده اند..براي مثال ترس از نيش ما يا موجودات غول هيكل و يا افسانه هايي مانند قرار داشتن اين جور موجودات و مناطق دور
به هر حال اين يكي از داستان هايي بود كه به ذهن من رسيد اميدوارم مورد توجه شما قرار گرفته باشه....


با آرزوي موفقيت براي شما

هرميون گرنجر


ما به اوج باز می گردیم و بر تری گریفیندور را عملا ثابت می کنیم...منتظر باشید..


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۲۲:۳۹ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
سوال 1:
اصولا ماگل ها از ابتدا کمی به وجود جادو اعتقاد داشتند.ولی هنوز درش حرف و حدیث و شک و تردیدی بود.همچنین یکسری از افراد به نام مسلمانان همه ی این اتفاقات عجیب را به حساب خدا میذاشتند.(نمیگم اشتباه میکردنا فقط عقایدشون رو گفتم)ولی عده ای دیگر به نام مسیحیان افرادی به نام فئودال و پاپ داشتند.
حاکمیت رهبران مسیحی با نشر عقاید خرافی(به قول بعضی ماگلها) و اقدامات سختگیرانه همراه بود.که حتی بعضی ها میگن اعتقاد به همین چیز ها ان موقع باعث عقب ماندگی اروپاییان شد.ولی روز 18 نوامبر سال 1845 بود که شخصی که دردنیای جادوگری امده بود و کمی جادو دیده بود و یاد دادن جادو به این شخص را رونا ریونکلا انجام داده بود.که بعد ها باعث شد که متوجه اشتباه خود شود.اولین شخص به این صورت با نشان دادن کارهایی بعضی مردم را به وجود جادو اگاه کرد.که البته این شخص توسط بوسه دیوانه ساز ها در ازکابان کشته شد.به این ترتیب بود.

2-(دستگیری عاملان توالت عمومی نوشخار کننده.)یک کار ضد مشنگی هست و مشنگ ها سیفون رو میکشن و به جای اینکه همه چی بره پایین دیگه بقیش زشته خودتون حدس بزنید پروفوسور.و همچنین لوله کش ها هم نمیتونن ان را درست کنند و حسابی گیج میشند.این کار انقدر جزیی است که کاراگاهان به دنبال ان نمیروند و این کار به مامورین گشت عادی سازمان اجرای قوانین جادویی مربوط میشه.
ببخشید پروفوسور به نظرتون این سوال اخر یک ذره طولانی نیست؟حتما صلاح خودتون بود دیگه.
3-هری پاتر نام قهرمان یک رشته از داستان‌های کودکان و نوجوانان است که در جهان به طرز گسترده ای از آن استقبال شده است.

شاید زمانی‌ که‌ خانم‌ جوانا جوئن رولینگ‌ (J. K. Rowling) شروع‌ به‌ نوشتن‌ اولین‌ کتابش‌ هری‌پاتر و سنگ‌ جادو نمود، تصور نمی‌کرد نگارش‌ این‌ رمان‌ تخیلی‌ کودکان‌، برای‌ او شهرتی‌ جهانی‌ و ثروتی‌ غیر قابل‌ تصور به‌ ارمغان‌ آورد. رولینگ‌ با درآمد سالانه‌ 125 میلیون‌ پوند، پردرآمدترین‌ نویسنده‌ ‌تاریخ‌ جهان‌ شناخته شده است.

کتاب‌ هری‌پاتر و سنگ‌ جادو به‌ بیش‌ از 60 زبان‌ زنده‌ی‌ دنیا ترجمه‌ شده‌ است‌. در ایران نیز این‌ کتاب‌ علاوه‌ بر نامی‌ که‌ ذکر آن‌ رفت‌ با نام‌های‌ هری‌پاتر و سنگ‌ کیمیا و هری‌پاتر و سنگ‌فلاسفه‌ ترجمه‌ شده‌ است‌. این‌ کتاب‌ توانست‌ در کم‌تر از 18 ماه‌ از زمان‌ انتشار، به‌ فروش‌ بیش‌ از 20 میلیون‌ نسخه‌ در دنیا دست‌ یابد این‌ روند فروش‌ کتاب‌، با توجه‌ به‌ این‌که‌ فروش ‌اینترنتی‌ کتاب‌، توسط وبگاه آمازون‌ صورت‌ می‌گیرد، همچنان‌ سیر صعودی‌ را طی‌ می‌کند. کریستوفر لیتل‌ نماینده‌ی‌ خانم‌ جی‌.کی‌.رولینگ‌ در روز 4 نوامبر اعلام‌ کرد که‌ فروش‌ کتاب‌های‌ هری‌پاتر از مرز 250 میلیون‌ نسخه‌ گذشته‌ است‌. این‌ کتاب‌ در بیش‌ از 200 کشور جهان‌عرضه‌ شده‌ بود. جی‌.کی‌.رولینگ‌ در ادامه‌ی‌ کتاب‌های‌ هری‌پاتر، 4 کتاب‌ دیگر با نام‌های‌ هری‌پاتر و تالار اسرار، هری‌ پاتر و زندانی‌ آزکابان‌، هری‌پاتر و جام‌ آتش‌ و هری‌پاتر و فرمان‌ ققنوس‌ را به‌ رشته‌ی‌تحریر در آورد که‌ همگی‌ موفقیت‌ کتاب‌ اول‌ را چه‌ بسا بیشتر تکرار کردند. هر کتاب‌، داستان‌ یک‌سال‌ از زندگی‌ هری‌پاتر را در مدرسه‌ی‌ جادوگری‌ روایت‌ می‌کند. هم‌اکنون‌ کتاب‌ هری‌پاتر و فرمان‌ ققنوس‌ دومین‌ کتاب‌ پر فروش‌ کودکان‌ در دنیا می‌باشد. در پیرامون‌ کتاب‌ جدید هری‌پاتر شایعات‌ زیادی‌ وجود دارد که‌ در این‌ بین‌، تنها شایعه‌ای‌ که‌ تا به‌ امروز تأیید شده‌، نام‌ کتاب‌ ششم‌ با عنوان‌ هری‌پاتر و شاهزاده‌ دو رگه‌ یا شاهزاده‌ ناتنی ‌است‌. (harry potter and the half blood prince) خانم‌ رولینگ‌ در کتاب‌های‌ هری‌پاتر با تکیه‌ بر نوآوری‌ و تخیل‌ بی‌بدیلش‌ سعی‌ کرده‌، فضایی‌ متفاوت‌ و دوست‌داشتنی‌ را ایجاد کند تا بدین‌ طریق‌ بتواند با مخاطبین‌ خود که‌ اکثرٹ نوجوان‌هستند، رابطه‌ای‌ قوی‌ برقرار کند. در کتاب‌های‌ هری‌پاتر می‌توان‌ به‌ خوبی‌ سیر رشد و تکامل‌ شخصیتی‌ اکثر شخصیت‌ها را دید. رولینگ‌ به‌ نحوی‌ استادانه‌ هری‌پاتر و دوستانش‌ را بزرگ‌ می‌کند و به‌ تکامل‌ می‌رساند; باتمامی‌ دغدغه‌ها، هیجانات‌ و تفریحات‌. نوجوانان‌ در کنار همه‌ی‌ این‌ محسنات‌، در تمامی‌ کتاب‌ها با داستانی‌ بسیار مهیج‌، پر فراز و نشیب‌، همراه‌ با گره‌افکنی‌های‌ متعدد، به‌ طوری‌ که‌ مخاطب‌ نتواند پایان‌ داستان‌ را حدس‌ بزند، مواجه‌ هستند و سرانجام‌ در پایان‌ با یک‌ گره‌گشایی‌ استادانه‌ و پایانی‌ غیر قابل‌ پیش‌بینی‌ روبرو می‌شوند که‌ این‌ کار را می‌توان‌ در کتاب‌ سوم‌ هری‌پاتر و زندان‌ آزکابان‌ مشاهده‌ کرد. همه‌ی‌ این‌ عناصر در کنار هم‌ جمع‌ شده‌ تا مجموعه‌ی‌ هری‌پاتر به‌ چنین‌ موفقیتی‌ دست‌ یابد. با همه‌ی‌ این‌ تفاصیل‌، چیزی‌ که‌ در کار جی‌.کی‌.رولینگ‌ واقعٹ قابل‌ احترام‌ و ستایش‌ است‌، آشتی‌ دادن‌ کودکان‌ و نوجوانان‌ این‌ نسل‌ با کتاب‌ و کتاب‌خوانی‌ است‌.
این توضیحاتی در مورد هری پاتر بود.که خودم نشستمو نوشتم.دستمم شکست.


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۲۱:۱۱ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
به نظر شما اولین ماگل چگونه به وجود جادو پی برد؟(توجه داشته باشید نظر شما برای من خیلی مهمه)


به سختی
یارو اول یه حرکات مشکوکی رو از یه سری افراد ارزشی دیده
بعد براش سوال پیش اومده که

سوال: ها این حرکت ارزشی یعنی چه

بعدشچون به جواب نرسیده از من که همیشه آماده ی پاسخگویی هستم سوال کرده من لینک سایت رو بهش دادم اومده پست ها رو خونده فهمیده چی به چیه

یک مورد از فعالیت های اداره ی مبارزه با سو استفاده از محصولات مشنگی رو بنویسید.(کامل توضیح دهید)

مثلا باید برسی کنه ببینه آیا ملت (از نوع مذکرش البته) که دارن با ماشین اصلاح ریش میزنن آیا ماشین رو جادو کردن یا نه

اگه جادو نکردن باید یه دونه بزنه تو سرشون که چرا از روش های ماگلی استفاده میکنید

اگه جادو کردن که باید بندازتشون آزکابان که دیگه وسائل ماگل ها رو جادو نکن


و در ضمن مقاله ای هم در مورد یکی از داستان هایی که مشنگ ها در مورد جادوگرها ساخته اند بنویسد.(حداقل 15 سطر)"

والا در زمان های قدیم که ما بچه بودیم یه کتابه بود کلی عکس خوف داشت یه خواهر و برادر بودن که به دلیل حوادثی ارزشی در جنگل مفقود میشوند در آن مکان ارزشی به خانه ای از شوکولات و شیرینی و ... میرسند (والا اون زمانا پیتزا که نبوده ملت با اینا حال میکردن)
این دو تا هم که جلب میپرن تمام شیرینی ها رو به نیش میکشن و هی میخورن هی میخورن بعد صاحب خونه که از قضا یه ساحره ی آداسی هم بوده میاد بیرون و با کلک اون ها میبره تو بعدش میگه که
ها خونه ی منو خوردین بزنم تو مختون؟
بچه ها میگن : نه ما گناه داریم

ساحره میگه: باشه حالا که گناه دارین نمیزنم تو مختون میخورمتون

در این لحظه خواهر و برادر یادشون میره با هم یه نسبت دوری هم دارن میرن پاچه خواری ساحره که منو نخور اینو بخور

خلاصه بعد از مدتی پاچه خواری ساحره تصمیم میگیره بنا به دلایل فیمینیستی (درست نوشتم؟) پسره رو بخوره و ....

بقیش رو دفعه ی بعد که از این تکالیف ارزشی بدی مینویسم فعلا تو کف باش



Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۲۱:۰۹ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
به نظر شما اولین ماگل چگونه به وجود جادو پی برد؟(توجه داشته باشید نظر شما برای من خیلی مهمه)


به سختی
یارو اول یه حرکات مشکوکی رو از یه سری افراد ارزشی دیده
بعد براش سوال پیش اومده که

سوال: ها این حرکت ارزشی یعنی چه

بعدشچون به جواب نرسیده از من که همیشه آماده ی پاسخگویی هستم سوال کرده من لینک سایت رو بهش دادم اومده پست ها رو خونده فهمیده چی به چیه

یک مورد از فعالیت های اداره ی مبارزه با سو استفاده از محصولات مشنگی رو بنویسید.(کامل توضیح دهید)

مثلا باید برسی کنه ببینه آیا ملت (از نوع مذکرش البته) که دارن با ماشین اصلاح ریش میزنن آیا ماشین رو جادو کردن یا نه

اگه جادو نکردن باید یه دونه بزنه تو سرشون که چرا از روش های ماگلی استفاده میکنید

اگه جادو کردن که باید بندازتشون آزکابان که دیگه وسائل ماگل ها رو جادو نکن


و در ضمن مقاله ای هم در مورد یکی از داستان هایی که مشنگ ها در مورد جادوگرها ساخته اند بنویسد.(حداقل 15 سطر)"

والا در زمان های قدیم که ما بچه بودیم یه کتابه بود کلی عکس خوف داشت یه خواهر و برادر بودن که به دلیل حوادثی ارزشی در جنگل مفقود میشوند در آن مکان ارزشی به خانه ای از شوکولات و شیرینی و ... میرسند (والا اون زمانا پیتزا که نبوده ملت با اینا حال میکردن)
این دو تا هم که جلب میپرن تمام شیرینی ها رو به نیش میکشن و هی میخورن هی میخورن بعد صاحب خونه که از قضا یه ساحره ی آداسی هم بوده میاد بیرون و با کلک اون ها میبره تو بعدش میگه که
ها خونه ی منو خوردین بزنم تو مختون؟
بچه ها میگن : نه ما گناه داریم

ساحره میگه: باشه حالا که گناه دارین نمیزنم تو مختون میخورمتون

در این لحظه خواهر و برادر یادشون میره با هم یه نسبت دوری هم دارن میرن پاچه خواری ساحره که منو نخور اینو بخور

خلاصه بعد از مدتی پاچه خواری ساحره تصمیم میگیره بنا به دلایل فیمینیستی (درست نوشتم؟) پسره رو بخوره و ....

بقیش رو دفعه ی بعد که از این تکالیف ارزشی بدی مینویسم فعلا تو کف باش



Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۲۱:۰۹ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵

ایدی مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۱ چهارشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۰۲ سه شنبه ۵ تیر ۱۳۸۶
از قصر باشکوه مالفوی...!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 166
آفلاین
به نام خدا

با سلام و خسته نباشید به پرفسور بلک
این هم از جوابهای بنده به سوالات:

-به نظر شما اولین ماگل چگونه به وجود جادو پی برد؟(توجه داشته باشید نظر شما برای من خیلی مهمه)

در یک قرن پیش اولین ماگل زمانی پی به وجود دنیای مادی برد که یک جادوگر به سن قانونی نرسیده در انظار عمومی در یک محله ماگل نشین دست به امتحان جادوی سیاهی زد و در واقع ده ماگل از جادو بطور کامل اگاه شدند.چون در آن زمان هنوز وزارتخانه سحر و جادو ایجاد نشده بود،نه جوان خطاکار دستگیر شد و نه حافظه ماگلها اصلاح.گرچه بعد از آن جوان خطاکار مرلین معروف شد ولی این کار شرورانه ترین سابقه او بود که در هیچ جا ثبت نگشت.اما از آن به بعد وزارتخانه بدستور خود مرلین ساخته شد و به این امور رسیدگی کرد.
-یک مورد از فعالیت های اداره ی مبارزه با سو استفاده از محصولات مشنگی رو بنویسید.(کامل توضیح دهید)
یک نمونه بارز همان دستشویی های خرابکار بود که بجای WCهای عمومی کار گذاشته شده بود و با همکاری رییس این اداره منجر به جلب فرد خرابکار شد.البته در سایت گرچه من یکی از اعضا بودم ولی به طرز فجیعی کم فعالیت شد و ریاستش استعفا دادند و در حال حاضر از فعالیت این اداره بی اطلاعم.
و در ضمن مقاله ای هم در مورد یکی از داستان هایی که مشنگ ها در مورد جادوگرها ساخته اند بنویسد.(حداقل 15 سطر)"
(فکر نمیکنید خیلی بلنده؟)
یکی از معروفترین و در عین حال بی اساس ترین داستانهایی که ماگلها در مورد دنیای جادوگری نوشته اند در مورد دوخواهر و برادر بود که همراه پدر و نامادریشان زندگی میکردند.نامادری بیرحم آن دو را در زمان غیبت پدر از خانه دور کرده و در جنگلی گم میکند.خواهر و برادر داستان در راه بازگشت به خانه به خانه جادوگری میرسند و جادوگر هم برای خوردن آنها نقشه میکشد.ولی دختر داستان به نقشه او پی میبردو موضوع را با برادرش در میان میگذارد.گرچه جادوگر قهرمانان داستان را زندانی کرده بود،ولی آن دو انقدر غذا نمیخورند که لاغر شده و میتوانند از میله های زندان رد شده و خود را نجات دهند.وقتی دو قهرمان داستان به خانه میرسند و پدر ماجرا را میفهمد ،نامادری بدجنس را بیرون کرده و بچه های باهوشش را در آغوش میکشد.
این داستان قدیمی ریشه در همان سابقه تلخ و خاطره بد ماگلها از جادوگران دارد که در جواب سوال اول به آن اشاره شد.ولی داستانهای امروزی مثل ارباب حلقه ها و هری پاتر این واقعیت را نشان میدهد که ماگلها درک بهتری از دنیای جادوگری پیدا کرده اند و متوجه شده اند که جادوگری میتواند در جهت پیشرفت اهداف مثبت هم استفاده شود.و امروزه بجای اینکه بچه ها با داستانهای قدیمی از جادو بترسند حتی حسرت میخورند که چرا قدرت جادویی ندارند.

با احترام
A.M


"صبحدم مرغ چمن با گل نو خاسته گفت...ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت"


[b][color=006600]"گل بخندید که از ر


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۲۰:۲۷ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 789
آفلاین
به نظر شما اولین ماگل چگونه به وجود جادو پی برد؟(توجه داشته باشید نظر شما برای من خیلی مهمه)

احتمالا اون ماگل، یه چیز غیر عادی در محیط اطرافش دیده، هر چیز غیر عادی که در ذهنش نمیگنجیده. ممکنه اون تغییر حتی به واسطه جادو هم نبوده باشه، بلکه به علت رشد نکردن کافی علم و ... باشه. ولی چون ماگل مورد بحث، نتونسته دلیلی برای اون پدیده پیدا کنه، سعی در پیدا کردن جوابی داشته و سرانجام به چزی به نام جادو رسیده.

یک مورد از فعالیت های اداره ی مبارزه با سو استفاده از محصولات مشنگی رو بنویسید.(کامل توضیح دهید)

از وظایف این اداره میشه به این اشاره کرد که به عنوان مثال، جادوگری یکی از وسائل ماگلی رو پیدا میکنه یا میخره یا ...، سپس بر روی اون یه جادوی خاصی میذاره، و دوباره اونو به دنیای ماگلی برمیگردونه. ممکنه جادوی استفاده شده خطرناک باشه، یا درواقع موگلها رو اذیت کنه.
مثلا یه لباس، جادوگر میتونه روی اون افسون کوچک شدن رو اجرا کنه و اونو به دنیای ماگلی برگردونه، ماگلی که بخواد این لباس رو بپوشه موفق نمیشه چون لباس دائما براش کوچیک میشه و این یه سری مشکلات به دنبال داره.


و در ضمن مقاله ای هم در مورد یکی از داستان هایی که مشنگ ها در مورد جادوگرها ساخته اند بنویسد.(حداقل 15 سطر)"

داستان هری پاتر! این داستان در مورد یه پسر بچه خنگ و ضایع و یتیمه که پیش خاله اش زندگی میکرده، چون پدر و مادرش مورد حمله یه جادوگر ابله نژاد پرست به اسم والده مورت قرار گرفتن و مردن. در هفت سالگی یه غول بی شاخ و دم به منزل خاله این پسر که اسمش هری پاتره میاد و بهش میگه که اون یه جادوگره. پسره ابله هم باورش میشه و کلی ذوق میکنه واسه خودش و به مدرسه هاگوارتز میره.
اونجا با یه پسر موقرمز دراز با اسم رون ویزلی، و یه دختر مو قهوه ای-فرفری ماگل زاده به اسم هرمیون گرانجر دوست میشه.
این سه تا در طول سال اول حماقتهای زیادی میکنن و تو همه چی فضولی میکنن و میخوان سر از همه چی در بیارن، در انتهای سال هری با روح والده مورت مواجه میشه و به صورت خیلی شانسی زنده میمونه.
در سال دوم خواهر احمق رون ویزلی که توسط والده مورت تسخیر شده بود، تالار اسرار رو باز میکنه و مار بزرگی آزاد میشه که باعث خشک شدن عده ای از دانش آموزان ماگل زاده میشه، در آخر داستان هری به صورت کاملا خالی بندی یه شمشیر تیز رو از یه کلاه بدقواره بیرون میکشه و اون مار بزرگ رو شانسی میکشه، والده مورت جوان از دفترچه خاطراتش بیرون میاد و هری خیلی الله بختکی موفق به نابودی اون میشه و مدیر مدرسه، دامبلدور که یه پیر خرفت بود کلی به هری افتخار میکنه.
در سال سوم پدر خوانده هری،سیریوس بلک، که به یه جنایتکار شهرت داره و گفته شده قاتل پیتر پتی گرو، دوست پدر و مادر هریه و کلی هم کثیف و پشمالوئه، از زندان فرار میکنه تا واقعیت قضیه رو به هری ثابت کنه، ولی هری چون احمقتر از این حرفاس، همه چیو یه جور دیگه میبینه، اون سال اون مورد حمله یه سری موجودات خفن به نام شیاطین جنون یا دیوانه سازها واقع میشه و بالاخره با تلاش استاد گرگنماش، لوپین، که قبلا دوست پدر مادرش بوده راه مبارزه باهاشون رو یاد میگیره.
در آخر داستان همه چی زیر و رو میشه، پیتر که گفته شده بود توسط سیریوس به قتل رسیده، معلوم میشه که زنده بوده و جاسوس والده مورت بوده و سیریوس قاتل نیست و از این چرت و پرتای فیلم هندی، پیتر فرار میکنه و دوباره سیریوس جنایتکار شناخته میشه.
در سال چهارم هم یه عامل نفوذی والده مورت، باعث میشه اسم هری از قرعه کشی مسابقات تری ویزارد در بیاد و هری به جای اینکه از این شانس خوشحال بشه، مثه کاراگاها دنبال این میگرده چرا اسمش از تو جام آتش در اومده، بعد از موفقیت های شانسکی در مسابقه ها ، در مرحله آخر، وقتی میتونست جام رو ببره، قهرمان بازی در میاره و به سدریک، قهرمان دیگه هاگوارتز میگه که با هم جام رو بگیرن تا افتحارش واسه هاگوارتز باشه، جام پورت کی بود و اونا میرن ور دل والده مورت.
والده مورت سدریک رو میکشه و خودشم در طی مراحلی به زندگی بر میگرده و با هری دوئل میکنه و باز هم از شانس خرکی هری، هری زنده از ماجرا بیرون میاد و به همه اعلام میکنه که والده مورت برگشته ولی کسی باور نمیکنه.
در سال پنجم، هری از گروهی به نام محفل ققنوس باخبر میشه که وظیفه جنگیدن علیه والده مورت رو دارن، دامبلدور به دلایلی به هری دستور میده که چفت کردن ذهن رو یاد بگیره، ولی هری کندذهن موفق به این کار نمیشه و تو رویاش میبینه که والده مورت سیریوس رو اسیر کرده و باز هم میاد با قهرمان بازی اونو نجات بده. با همگروهیاش در ارتش دامبلدور، به اداره کل اسرار در وزارت جادوگری میره و اونجا به گوی پیشگویی پیدا میکنه که واسه خودش و والده مورته و با خیرگی تمام گوی رو برمیداره، اونجا مرگخوارا محاصره اش میکنن و معلوم میشه اصلا سیریوس اسیر نبوده و باز هری احمق توهم زده. محفل ققنوس میریزن اونجا و در اثر درگیریهایی اول گوی میشکنه و بعدش هم سیریوس میمیره. و هری هم مقصر همه اینا بوده.
در سال ششم هم دامبلدور به هری میگه که والده مورت یه سری هورکراکس یا جاودانه ساز داره و اگه بمیره، بازم میتونه به دلیل وجود هورکراکس ها زندگی کنه و باید اونا رو هم از بین ببریم، اونا هفت تان، دوتاش از بین رفته، یکیش هم خودشه، اون چهارتای دیگه هم گردنبند اسلیترین، جام هافلپاف، یه چیزی از ریونکلاو و مار والده مورت ناجینی هست. اونا میرن که گردنبند رو نابود کنن که البته با گردنبند تقلبی مواجه میشن، به هاگوارتز برمیگردن و اونجا مرگخوارا حمله کردن. دامبلدور که مثه همیشه خیلی احمقانه به اسنیپ اعتماد داشت، توسط اسنیپ کشته میشه و اسنیپ هم فرار میکنه.
در سال هفتم هم هری با بدبختی تمام هورکراکس ها رو شانسکی کشف میکنه و از بین میبره ولی در اخر وقتی با والده مورت مبارزه میکنه، خودش کشته میشه و این داستان لوس همینجا به پایان میرسه!


[size=small]جادوگران برای همÙ







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.