1- نام مخترع و نحوه ی اختراع طلسم نبینیوس! 15 امتیاز!( بهتره که نمایشنامه بنویسید) بییی بووووو بیییی بووووو بییییی بوووووو
همه جا رو نور فرا گرفته بود ناگهان صدایی در سرتاسر هاگوارتز میپیچه :
- کریچ خودتو تسلیم کن تو هیچ راه فراری نداری !
کریچر در حالی که به نفس نفس افتاده بود و پهلویش تیر میکشید چوبدستی به دست دوان دوان وارد یکی از راهرو های هاگوارتز شد که به جغد دانی میرسید . در همون لحظه طلسم های آسلامیوس از کنار کریچ میگذشت :
- آسلامیوس ... آسلامیوس ... آسلامیوس ماکزیمم !!!
اما کریچر با حرکاتی در مایه های آکروباتیک و ماتریکسی از تیرس تمام طلسم ها جا خالی میداد و به راه خودش ادامه میداد .
صدای آلبوس از پشت میکروفون به گوش رسید .
- خونه کفیه اینا چی کار میکردی هان ؟ جاسم ، نورممد بمبهای آسلامیوس رو بفرستید !
در همون لحظه کریچر وارد جغد دانی شد و در رو پشت سرش بست و در را با طلسم قفل کرد . بلافاصله صدای برخورد بمب های آسلامیوس با در به گوش رسید .
کریچ در حالی که به شدت نفس نفس میزد به درون جغد دانی قدم گذاشت . چاره ای نداشت باید همونجا خودشو مخفی میکرد . همه جغدها برگشته بودند و داشتند با تعجب وی را نظر میکردند .
در همون لحظه صدای ضرباتی به در جغد دانی به گوش رسید و سپس از بلند گو این صدا به گوش رسید :
- به نام قانون ، ای کریچر ، ای جانور دو پای فوق ارزشی ! تو هیچ راه فراری نداری به نام قانون خودتو تسلیم کن !
بلافاصله کریچر بدون هیچ فکری چوبدستیشو بالا گرفت . ناگهان پرهای جغدی سرتاسر بدنشو فرا گرفت . کریچ بدون معطلی پرید قاطیه جغدا و از قضا به همسایگی هدویگ درومد .
هدی : هووووووهاهاهاها من لوت میدم
در همون لحظه در شکسته شد و نیروهای نوشابه ای به داخل هجوم آوردند .
آلبوس : همه جا رو بگردید نمیتونه جایی رفته باشه .
در همون لحظه کریچر متوجه شد که همه جغدها قادرند سرشونو 180 درجه بچرخونند و اگر اون نتونه رفتار آنها رو اجرا کنه قطعا دستگیر خواهد شد . به همین دلیل چوبدستیشو از لای پرهاش دراورد و شروع به اختراع طلسم کرد . البته کریچر قبلا در مورد طلسم چرخش 360 درجه حرفها و حدیثهایی شنیده بود . پس کافی بود تنها کمی در ان ورد تغییر ایجاد کند .
کریچ : نبینی .... نابونیوس ! ننننبینی ! نبینیوس !
ناگهان کریچ موفق به اجرای این طلسم میشه و کلش صد هشتاد درجه میچرخه . در همون لحظه آلبوس به بالای سر کریچ و هدی میرسه .
آلبوس : هوووووم هر دوشون مشکوکن !
کریچ تا جایی که میتونه قیافه معصومی رو به خودش میگیره و سعی میکنه شکل یک جغد رفتار کنه . اما گوشهای خفاش مانندش متاسفانه داد میزد . با این حال از شانس خوب کریچ البوس عینکشو دراورد تا آن را پاک کند و بهتر بتواند صحنه رو نظاره کند که هدی به حرف اومد :
- آلبوس خودشه . اینه ! گوشهاشو ببین . روبالشتیشو ببین زده بیرون !
آلبوس : د... جغد که حرف نمیزنه !
کریچ خودتو لو دادی بگیرینش !
بلافاصله نورممد و جاسم از راه رسیدند و هدی رو به اسارت گرفتند .
هدی
: نه شما اشتباه میکنید . من جغد استثنایی هستم نهههههه !
و اینگونه شد که کریچ با این طلسم توانست خودشو از چنگال قانون نجات بده و جاش ورد آسلامیوس بر روی هدی اجرا شد .
این طلسم ابتدا در آشپزخونه هاگوارتز به شهرت رسید سپس شهرتش به همه جا سرایت کرد .
( پایان این داستان ارزشی )
2- بگید چرا من وقتی که وارد کلاس شدم، 100 امتیاز از هدی کم کردم و 50 امتیاز به آوریل دادم! که 8 امتیازه و فقط دلیل بیارین! ( میتونید بگید که قبل از کلاس چه اتفاقی افتاده بوده! آخه آنیتا توی کلاسش دوربین مخفی گذاشته!)پروفسور منظورتونو از اون هشت نفهمیدم چیه ولی با این حال فکر میکنم بتونم توضیح بدم .
پنجاه امتیازش به این دلیل بوده که قبل از کلاس پرهای هدی ریخته بوده و به همین دلیل امکان داشته که آوریل که دارای روحیه ظریفیه آنفولانزا جغدی بگیره و چون آوریل عضو راونکلاست و شما هم همینطور و در این میان فقط حفظ جان آوریل اهمیت داره و ما بوقییم شما از هدی پنجاه امتیاز کم کردین تا بفهمه با این پر ریزه هاش دیگه باعث نشه مبادا دانش آموزی از راوننکلا مریض بشه .
نکته دومشم بر میگرده به قانون پایستگی امتیازات . در این قانون امتیازی به وجود نمی آید و از بین نمیرود بلکه از شکل یا حالتی به شکل یا حالت دیگه تبدیل میشه به همین دلیل شما وقتی که پنجاه امتیاز دیگه از هدی کم کردین چون دیدین که اینجوری اصلا درست نیستش و الان قانون پایستگی رو زیر پا گذاشتین مجبور شدین که به یه نفر امتیاز بدین و چه کسی بهتر از آوریل .
در نتیجه این دو فرایند صد امتیاز از هدی کم شد و پنجاه امتیاز به آوریل اضافه شد .
3- چرا ورد" فروم آزادیوس" توسط پاتر ساخته شد؟! 7 امتیاز!( میشه نمایشنامه باشه!) هری یه روز توی خونه نشسته بود داشت فکر میکرد که :
گیلدی : بی ناموسیوس رو اختراع کرده
کوییرل : آسلامیوس رو اختراع کرده
ارباب ولدی از بینایان گزاران آواداکدورائه
دیگه حتی کریچم طلسم اختراع کرده !!!
در همون لحظه صدای لیلی به گوش رسید :
- هری پسرم تا کی میخوای همینجوری رو دستمون باد کنی ؟ نمیخوای یه طلسم اختراع کنی ؟
هری
لیلی : تا نتونی یه طلسم اختراع کنی خونه رات نمیدم !
بدین ترتیب هری با یک اردنگی از خونه به بیرون پرت شد . او در حالی که با ناراحتی در کوچه و خیابون راه میرفت در این فکر بود که چه وردی میتواند اختراع کند تا مادرشو خوشحال کنه ! در همون لحظه ارباب ولدی و پیتر یه گونی انداختن روی سر هری و هری رو دزدیدن !!!
در راه
هری توی کیسه محبوس شده بود و نمیدونست باید چی کار کنه . ناگهان فکری به ذهنش رسید . او باید همینجا طلسمی رو اختراع میکرد تا بتونه از این شرایط بحرانی فرار کنه . به همین دلیل دست به کار شد .
بعد از یک ساعت
- آزادیوس !!
ناگهان هری از درون گونی آزاد شد و ارباب ولدی و پیتر نیز بدون اینکه متوجه بشند به راهشون ادامه دادند !
هری نیز بدون توجه به این صحنه ارزشی به پیش مادرش دوید تا به او بگوید که توانسته است وردی را اختراع کند بس ارزشی !
بدین ترتیب لیلی با افتخار پسرش رو دوباره به خونه راه داد .
( پایان داستان ارزشی )