آلبوس در یک حرکت فوق انتحاری هدویگ رو از گردن بلند میکنه و از ساعت میکشدش بیرون .
هدی : هوووووی بوووووقی شلوار ندارم داری چی کار میکنی منو بزار تو ساعت !
اما البوس به یاد جووونیاش که بیسبال بازی میکرد با تمام قدرت پهنه بیکران افق بیرون پنجره رو هدف میگیره و هدی رو به بیرون از پنجره پرتاب میکنه .
هدی : نهههههههههههههههه !!!
و خیلی زود در آسمان ناپدید میشه .
آلبوس در حالی که داره دستاشو به هم میمالونه لبخند ملیحی میزنه و میره که روی مبل بشینه .
آلبوس به خودش : دوووهاهاها ! هیشکی هنوز از قضیه بو نبرده ! آره من خیلی مخوفم من خفنم من خفنترینم من.....
- چرا آلبوس من بو بردم !
آلبوس با آخرین سرعتی که در توان داشت گردنشو میچرخونه تا ببینه این صدا از کجا میاد و در همون لحظه احساس میکنه که تمام گردنش گرفته . اما با این حال کسی رو نمیبینه !
- پایینو نگاه کن کورممد !
آلبوس پایینو نگاه میکنه و چشمش به سوسک ، این موجود دوست داشتنی می افته !
سوسک : همه چی رو شنیدم الانم میخوام برم بیرون جار بزنم !
بلافاصله آلبوس جفت پا میپره روی زمین و میاد خم شه تا سوسک رو بگیره که صدایی خطاب به او در اتاق میپیچه .
- یکم بیشتر خم شی خود دانی !
این صدا صدای گیلدی بود . البوس در حالی که قطرات عرق رو بر روی صورتش حس میکرد بی حرکت ایستاد .
گیلدی با خشانت تمام گفت :
- داشتم از اینجا رد میشدم اتفاقی گفتم یه سر به اینجا بزنم
سوسک : ایول گیلدی همیشه به موقع میرسی !
( خونه آلبوس که در نداره خودش خبر نداره حق کپی رایت از رون ویزلی
)
گیلدی : آروم چوبدستیتو بنداز زمین . وای به حالت اگر یه حرکت مشکوک بکنی !
در همون لحظات صدای مینروا و آنی از آشپزخونه شنیده میشد . اما انقدر گرما صحبت بودن که متوجه وضعیت بحرانی آلبوس نشده بودند هر چند که کارگردان از بیرون صحنه اشاره میکرد باید کمی صداشونو بیارن پایین تا صحنه طبیعی به نظر برسه .
گیلدی : با توئم چوبدستیتو بنداز !
آلبوس دستشو برد به کمرش و چوبدستیشو دراورد سپس رو هوا ولش کرد .
چوبدستی البوس به صورت صحنه آهسته به سمت زمین میرفت دیگه چیزی نمونده بود که با صدای تلق تلقی به زمین برخورد کند اما ناگهان تصویر دوباره سریع شد . آلبوس یه شیرجه زد و چوبدستیشو رو هوا گرفت و به سمت گیلدی برگشت که غافل گیر شده بود .
آلبوس : آسلامیوس آسلامیوس !
گیلدی : نهههههههه !
و او نیز از پنجره به بیرون پرتاب شد و همونجایی رفت که هدی رفته بود .
سوسک : آلبوس بهتره با هم وارد مذاکره بشیم همیشه من طرفدار دموکراسی بودم
آلبوس با خشانت تمام دمپایشو دراورد و کوبوند تو سر سوسک که به این حالت
درامده بود و سوسک روی زمین پهن شد و مایعاتی از درونش به بیرون زد .
همون موقع مینروا از آشپخونه اومد بیرون .
مینروا : آلبوس این صداها از اینجاست !
آلبوس : نه همسایه بالاییمونن
مینروا : آهان مثل اینکه یه طبقه جدیدم به اینجا اضافه شده به هر حال
و رفت تو آشپزخونه ! آلبوس نفس راحتی کشید و خودشو پرت کرد روی مبل که در همون موقع پیتر در غالب موشی از ناکجا آباد جلوی آلبوس سبز شد !
------------
ببخشید اگر ارزشی شد خیلی وقتم کم بود همه رو ظرف پنج دقیقه نوشتم
----------------------------------------------------------------------
اه اه ! از این کاری که می کنم متنفرم !
مرگ خواران عزیز ، در زیر سایه نوشته شده که مرگ خواران نباید توی دامبل و خانواده پست میزدن ! البته تا دوشنبه !
نمی دونم ، بهتره به پست ها دقت بیشتری داشته باشین .
زاخار