بعد از مرگ جواد ، توی تالار همهمه ای به پا شد ... همه از ته دل جیغ ها و فریاد هایی کشیدن و با بهت زدگی مفرط به صفحه تلویزین خیره شدن !
سامان بعد از کشتن پاپا جوادش(!) لبخند ملیحی به ملت زد و داخل چاهش رفت ... البته لازم به ذکره که این لبخند ملیح ، توسط گوشی سونی اریکسون(گوشیش نوکیاست...ولی من عوض نمی کنم تا چش ملت در بیاد !!) مریدانوس فیلم برداری شد و بعدها پس از تقدیم شدن به وزارت ، به عنوان لبخند سال انتخاب شد و پس از چند سال انحصار این عنوان برای گیلدی ، بالاخره این مقام به شخص دیگری رسید !
--- سوم جواد ، تالار گریف ---
- جوادو کشتن !
- هی هی !
- کاش نمی کشتن !
- هی هی !
- هوی چی چیو کاش نمی کشتن ؟! ... از دستش خلاص شدیم بابا ! ... بابا به این بی محبتی من ندیده بودم !
هدویگ : ببین لوییس جان .
اما دست استرجس سریعا روی دهن هدویگ رفت .
هدویگ : اووووووووو...اووووووووووووو...آآآآآآآآآآآآ !
آما در ورای دل ملت چه می گذشت ؟
جسی با ردای سیاهی که ستاره دوزی شده بود !(ببینم همینجوری می شه دیگه ؟! ... من از این توصیفای بالاشهری بلد نیستم !) روی مبل نشسته بود و دستاشو به همدیگه حلقه کرده بود و سخت در فکر فرو رفته بود ، به شرح زیر :
سمت چپ مغز جسی(احساس) : من باید از غم جواد ناراحت باشم !
سمت راست مغز حسی(عقل) : این سوسول بازیا چیه بابا ؟! ... فکر سوژه بعدی خوابگاه باش ، ای تو که یه صندوق پر سوژه های قشنگ قشنگ داری !
سمت چپ : هووووی دیوونه خفه شو جواد مرده ما باید عزادار باشیم !
سمت راست : چی ؟! ... تو مغز بشو نیستی ! ... برو با جواد خوش باش ... خودم تنهایی سوژه می دم !!
شصت پای جسی (!!!) : بچه ها بس کنید استرجس اومد ! (تیریپ اینکه شصت طرف خبردار می شه !!)
استرجس اومد و آروم کنار جسی نشست و دستشو گذاشت روی ، ای منحرفا!!! ... دستشو گذاشت روی دسته مبل و به آرومی تکیه داد !
استرجس : جسیکا به نظرت لوییس چشه ؟ ... چرا از مرگ پدرش ناراحت نیست ؟! .... خیلی عجیبه ... به نظرت نباید سوژه بعدی خوابگاه به اون اختصاص داده بشه ؟!
جسیکا : استرجس من الان در غم لوییس شریکم سوژه رو بزار برای بعد !(سمت چپ مغزش یه سه ماهی باشگاه بدنسازی رفته بوده !
)
ولی ناگهان صدایی از توی مغز استرجس شنیده شد !
استرجس : جانم ؟!
سمت چپ مغز استرجس : یافت نشد !
سمت راست مغز استرجس : پوسیده می باشد !!!
مخچه استرجس : من فرمانروای مغز این کله پوکم !
... استرجس سوژه جدید ، باید حتما بزن بزن باشه ... مثل فاینال فانتزی !
... باید ....
شاااااااااااااااااپ !
ناگهان استرجس با درگوشی جسی به خودش اومد !
جسی : هوووی بوقی واسه چی جواب نمی دی ؟ ... دارم می گم پس کادوی روز کودک من کو ؟!
استرجس : ولی تو که بزرگ شدی عزیزم !
جسی : نه خیرم تو هر مناسبتی باید به من کادو بدی !
استرجس تو دلش : پر توقع !
جسی که قرنیه جدیدشو تازگیا پیوند زده بود ، با گفتن این حرف استرجس تو دلش ، سیرت واقعی اونو دید و یه جیغ بلند کشید و به سمت خوابگاه دختران رفت !
استرجس : ولش کن بابا ! ... فکر سوژه باش وگرنه تالار می خوابه !
======
ارزشی شد نه ؟!
اگه شوخی ای با ملت شده ، عمدی بوده ولی فقط شوخی بوده !!! ... کاری نکنید من وصیت ناممو بنویسما !
======
پايان سوژه(پادمور)