تک درختها می سوزند ! ديييييييييينگ ! .......خــــر پـــــف ...... دييييييينگ ! ....... خـــر پــــــف ........ دييييييينگ !
ققی: دِ لا مصب گوشي رو بردار ! هووووي ! احمق !
فنگ : ای بوق به بوقستون آدم مزاحم ...
فنگ : بله ؟
سرژ : گوشي رو بده ققی ببينم .....
فنگ : ها ؟! نیمیدم ! نیمیخوام !
سرژ : تو تا بهت اهانت نشه نميفهمي انگار ... بهت میگم گوشیو بده وزير
فنگ : ها من فحش دوست دارم ... یه فحش بده تا بدم بهش
سرژ : سوپر سگ !!! میدی یا بیام اونجا بووووووق
ققی : جونم ؟ چيه ؟ دوباره چي شده ؟ باز نتونستی مثل آدم ماموریتتو انجام بدی ؟ ای بوق به بوق بشی الهی ! تو اصلا به چه ...
سرژ : ققی ققی ققی بدبخت شدی ... ملت ریختن میدون اصلی شهر مجسمه تو رو آتیش زدن ! تک درخت وسط میدون رو هم آتیش زدن !! الانم میخوا ....
بوق بوق بوق بوق بوق
ققی : الو ... الو ... الووووووووو ؟؟؟؟؟
- الو کجایی استر ؟؟
- سلینک ... من دارم میرم دنبال هگر ... راستی امانتیت هم رسید ! عجب دافیه پسر ... رو دست نداره !
- خوبه ... همه چیز طبق نقشه جلو میره ؟
- اوهووومکیوس ... حله ! همه چیز رله شده ! تو کجایی ؟
- منم تو بوف وزر ( بر وزن ظفر ) نشستم منتظر آنی مونی ام .
دوربین آنی مونی که عینک دودی سیاه خفنی به چشم زده رو نشون میده که وسط خیابون در حال قدم زدنه و با خشانت تمام یه وسیله ماگولی رو به دست گرفته و تند تند شماره میگیره .
بوق بوق بوق بوق !
- آه ... اینم که همش اشغاله ... معلوم نیست باز داره چه غلطی میکنه این پسر
اتاقی زیرپله ای و کثیف و نامرتب روی صفحه ظاهر میشه . در و دیوار اتاق با انواع و اقسام عکس های ساحره های هاگوارتز پوشیده شده . حتی عکس های دختران پنج از پنج روی شیشه های اتاق هم دیده میشه .
پسرکی در حالی که لبخندهای شیطانی میزنه مشغول عمل چتینگه .
- ببین دخترم من صلاح خودتو میخوام
- تو مطمئنی ؟ ولی ... ولی من ...
- ببین من اصلا نمیخوام زيرآبشو بزنما ... نه اصلا ؟ تعریف از خود نباشه اما همه میدونن که من اصلا اهل زير آب زدن نیستم ! من خودم یه بار دیدم که یه دختر پنج از پنجی رفت خونشونا .
دلینگ ( صدای چکیدن قطره اشکی از چشم دخترک اون ور خط چتینگ)
پسرک : حالا چیزی نشده که ... بیا همین فردا بریم حسابشو برسیم
- تیکه تیکش میکنم ... دو شقش میکنم ... خشتکشو پرچم میکنم ! پسره ی بوقی !
پسرک : پس فردا جلوی بوف وزر
دخترک : باشه من فردا مدرسه نمیرم
لستر بعد از موفقیت در عملیات ، دفترش رو باز میکنه و مینویسه :
- زيرآب زنی موفقیت آمیز 136 ! تاریخ 32 /13/ 2006
زلینگ ... زولونگ !! دلینگ ... زولونگ !!
لستر : ها کیه ؟؟؟
آنی مونی : منم در رو باز کن ... ذلیل شده داری چی کار میکنی سه ساعته تلفن اشغاله ؟
- یه دقیقه صبر کن ببینم در کجاست ... اینجا این قدر پوستر زدم در و دیوار که نمیدونم اصلا در کجاس ! یه دقیقه صبر کن ...
یک ساعت بعد بوف وزر
- گمشید برید بیرون ببینم ! هر دفعه یه ایل میریزید اینجا هیچیم نمیخورید ... برید بیرون ببینم ...
- آقا شما به بزرگواری خودتون ببخشید
- یعنی چی آقا ... ایشون برگشته میگه شیرموز دارید ؟ برید بیرون تا کاراگاهای وزارت رو خبر نکردم ... میدونید که بوف وزر تحت لیسانس وزارت خونس ! همین الان اگر نرید بیرون با اردنگی شوووتتون میکنم بیرون !
بیل در حالی که داد و بیدادهای صاحب رستوران با یه مشت جووون علاف بیکار پرروی دريده رو گوش میده مشغول تماشای کلیپ زهره تو گوشی موبایلشه ... استر و هگر هم در حال صحبت کردن با همدیگه بودندکه آنی مونی و لستر وارد رستوران میشن و بعد از یه سری ماچ و موچ جلسه رسمی میشه .
بیل با خونسردی و با جذبه عینک دودیش رو برمیداره و شروع به سخنرانی میکنه .
ما همگی اینجا جمع شدیم تا با هم بیعت کنیم تا اخرين قطره خون خودمون در این راه بس خفن بجنگیم .
لستر جوگیر میشه : احسنتم ... به این میگن یه نقشه حسابی !!!!
هگر : خوب ؟
بیل : خوب به جمالت ... خوب چیه ؟
هگر : خوب بعدش ؟ نقشه تون چیه ؟
بیل : هوووووم ؟ نقشه ؟
هگر : این همه راه ما رو نکشوندی اینجا همینو بگی که ؟
بیل :
آنی مونی : من میگم اول باید حاجی فتوای جهاد بده بعد کارمونو شروع کنیم ... رستگاری در اون دنیا از همه چیز مهمتره .
لستر : احسنتم ... به این میگن یه نقشه ملس !!
لستر دوباره جوگیر میشه و شروع میکنه به کف زدن .
آنی مونی : بذار من شماره حاجی رو بگیرم .... آها ... آها گرفت !
پیغامگیر حاجی : با سلام خدمت شما آسلام پرستان عزيز ! ببین عزیز اگر میخوای بوقمون کنی همین الان قطع کن برو دنبال کارت اگرم کار داری تلفنتو بذار رو حالت تن ببینم مرگت چیه ... اعشاب مشاب ندارم ! گفته باشم !
- این چی میگه ؟ تن چیه ؟
لستر : تن ماهی شاید منظورشه !
پيغامگير : لطفا پس از از انتخاب يكي از سوره هاي قرآن كريم ، به صوت زيباي استاد حمیدالباسط گوش فرا داده تا کار مرلینگاهی من تموم بشه !
لستر : بده بده ... من شماره دوست دارم ... من شماره دوست دارم !
بیق !
پيغامگير : گلچینی از سوره های رپ !
ملت :
سه ساعت و چهار دقیقه و پنج ثانیه بعد
استر و بیل و هگر و آنی مونی روی میز ولو شدن و لستر گوشی رو گرفته و تلیپ آهنگای خارجکی سرشو تکون میده .
لستر : اه ... اه ... اه ا ه اه ! این آقاهه کیه ؟ من خانوم میخوام !!
بیل از خواب بیدار میشه .
حاجی : الو ... الوووووو ... مگه مرض داری زنگ میزنی الکی مزاحم میشی؟ تو خودت خوار مادر نداری ؟
بیل : الو حاجی سلام ! مسالتن حاجی ! ما میخواستیم ...
حاجی : این جووونا کِی میخوان دست از این کاراشون بکشن ؟ آقا حلال کن ، هزار کن !! همین ...
بوق بوق بوق ...
بیل : این چی گفت ؟
هگر : فکر کنم موضوع شرعی رو اشتباه برداشت کرد !
آنی مونی : خوب بلندشید ، مهم اینکه حاجی فتوا جهاد داد ...
هر پنج نفر تلیپ خفن بازی بلند میشن و کت های چرمی مشکیشونو میندازن رو دوششون و راه میوفتن !
مکان : وزارت سحر و جادو !
ققی : نه ... نرو ... تو که سگ وفاداری بود !
فنگ : دم از رفاقت میزدی ، زالو از اب در اومدی ! سگ از تو با وفاتره به استخووونم فلفل زدی !
ققی : این دفعه کور خوندی عزیز ، اشکای تمساحتو نریز ! خونتو اخر میریزم یه جا با یه خنجر تیز !
آهنگ رومانتیکی روی این تصاویر آنتی عشقولیال پخش میشه .
فنگ استخونش رو از دست ققی به زور میگیره و میندازه تو چمدونش و از در خارج میشه .
آهنگ : میرن آدما ... از اونا فقط ... خاطرهاشون ... به جا میمونه !
گرووووووووپ !!! بووووووووف !
- مامااااااااااااااا !!
- هاپ هاپ هاپ !
فنگ در رو باز میکنه و از ترس میپره بغل ققی .
- صدای چی بود ؟
- ان .... ان ... انفجار بود انگار ...
لستر : این منم ... من منم ... به من میگن من ! فکر کردید من کیم ؟
لستر در حالی که دینامیتی به کمرش بسته ، خودشو محکم میکوبه به دیوار وزارتخونه .
بوووووووووم !!!
ققی : عجب خنگولی بود ! نمیدونست وزارت خونه زمون دراکو مقاوم سازی شده که شونصد ریشتر زلزله رو هم میتونه تحمل کنه
فنگ : اونجا رو ققی !!
- کجا ؟؟؟ اون گرد و خاک رو ببین !
فنگ و ققی منظره دوردستها رو نگاه میکنن که گرد و خاک تا ارتفاع سه متر و دو سانت و یک میلی متری بالا رفته.
فنگ : غلط نکنم بچه های گریفندورن !!
ققی : نه بچه های اسلیترینن !!
فنگ : حمله کردن !! واااااای حمله کردن ما رو بکشن ! از سمت دهکده هاگزمیده ... دارن حمله میکنن !!!
ققی : خدایا توبَ .... خدایا توبَ ... خدایا توبَ !!! الهی الاستعفاء ... الهی الاستعفاء ... الهی الاستعفاء !!
دوربین از همون پنجره وزارت خونه روی منشا گرد و خاک زوم میکنه ... همین طور جلو و جلوتر میره تا از پنجره چوبی وارد خونه بسیار کهنه و قدیمی ای میشه . اون کریچر بود که بعد از گذروندن تحصیلات عالیه هاگوارتز به خونه اجدادیشون برگشته بود و در حالی که لنگ به کمر بسته بود و اشک در چشمانش نقش بسته مشغول گردگیری و خونه تکونی برای شب عید بود .
دوربین دنده عقب برمیگرده و از پنجره وزارت ، جلوی در وزارتخونه رو نشون میده . جسد منهدم شده استر ، هگر ، آنی مونی و بیل روی زمین ولو شده و لستر با لبخندی که روی صورتش خشک شده بود با فلاکت تمام جرواجر اونجا پهن شده بود .
تیتر فردای رونامه پیام امروز :
توهم یا واقعیت ؟ ققی استعفا داد !!! بازیگران:
=========
ققی در نقش وزیر فرا مردمی
فنگ در نقش سوپرسگ با وفا
پیام ( لسترنج ) در نقش پسرک زی زی باز
آنی مونی ، استرجس پادمور ، بیل ویزلی در نقش خدایان خشانت
هگر در نقش کوچولوی دوست داشتنی
سرژ در نقش مامور مخفی CIA
گروه کارگردانی:
=========
کارگردان تلویزیونی: عله پاتر
کارگردان رادیویی: کوییرل
کارگردان هنری: ارباب لرد ولدمورت صغیر
دستیار اول کارگردان: کریچر
دستیار دوم کارگردان: کریچر
گروه گریم:
=========
گریم جادوگران: دراکو مالفوی
گریم ساحره ها: آنیتا دامبلدور
انتخاب لباس:
=========
آلبوس دامبلدور
مونالیزا
گروه تدارکات:
=========
حمل و نقل: کریچر
آشپز : هاگرید
با تشکر از :
=========
مسئولان بوف وزر برای اهدای کیسه های پول برای پر کردن آن
بروبچ علاف و بیکار و بامرام بوف وزر
شرکت خطوط اینترنت پرسرعت َالف ب پ ت ث ال
پوسترسازی جیگر سازان جوان
ارتش وزارت سحر و جادو برای اهدای دینامیتهای پیزوری
اعضای حزب لیبرال دموکرات برای خالی کردن وزارت سحر و جادو به منظور ضبط سکانس های فیلم