خلاصه دخترا داشتن واسه خودشون هی آهنگای جور وارواجور می خوندن بی خبر از اینکه پسرا دارن از سرما یخ می زنن و هدویگ بی خبر از اینکه چوبدستیش زیر بال چپشه
در محفل پسر ها:
استر که از شدت سرم نمیتونس دهنشو درس باز کنه گفت:
هدویگ تو که پرنده ای ، بال و پر داری چرا نمیری جلو ببینی چی جلو ی راهمونه آخه تو که زمین نمی خری اگه بازم یه چاله دیگه باشه.
هدویگ: کی من؟؟؟ با کی کار داری؟؟؟
من دارم از سرما منجمد می شم یکی باید به من یه پتو بده.
فرانک: هدویگ پر و بال زنان داشت به سمت استر و فرانک می رفت
و در همین حال فرانک داشت می گفت : از اینجا بیایم بیرون خودم همشونو طلسم می کنم.
که ناگهان صدای رعد و برق خفنی پیچید و باران با سرعت 360000 میلیمتر بر دقیقه شروع به باریدن کرد.
ملت: اووووووووووووووووووووووووووههه
هدویگ : اه اینم شانسه ما داريم و پرواز کنان رفت زیر ژاکت فرانک پناه بگیره.
همین که هدویگ رفت زیر ژاکت فرانک رفت صدای فریاد فرانک بلند شد :
آخ اون چی زیر بالت پهلومو سوراخ کرد.
هدویگ:
کی من؟؟؟
مگه من جوجه تیغیم که تورو تیغ بزنم؟؟؟
فرانک: نه باب
فقط یه چیزی رفت تو پهلوی من و پهلو مو داغون کرد
--------------
در اون طرف جنگل دخترا با چوبدستیاشون یه سقف جادویی ساختن و رفتن زیرش که از گزند بارون در امان باشن
و باز هم شروع کردن به شعر خوندن البته ایندفه شعرای فارسیشون تموم شد و شروع کردن خارجکی خوندن.
جسی : خب یکی بگه چه آهنگی بخونیم خرجی منظورمه ها
رومسا : unfaithful از rihana خوبه؟؟؟
دخترا: بلههههههههههههههه
و شروع کردن به خوندن:
and i dont wanna hurt him any more, and i don t want to be the reason why, every time i walk at the floor , i see him dying little more inside..........0
و همین طور داشتن می خوندن
در اون طرف بحث و جدل هدویگ و فرانک هنوز ادامه داشت
فرانک هدویگ جون مادرت زیر این بال چپتو نیگاه کن به خدا یه چیزی از تهش زده بیرون
خلاصه از فرانک اصرار و از هدویگ انکار
تا اینکه بعد از اصرار های مکرر فرانک و گفتن بچه ها هدویگ بال چپشو گشود و گفت ببین چیزی اینجا نیستش که ناگهان صدای بر خورد چیزی با زمین به گوش رسید
فرانک : دیدی گفتم یه چیزی زیر بالته.
وایسا ببینم چی بود
صبر
فرانک دولا شد و او چیزی که از زیر بال هدویگ افتاده بود رو ورداشت و برادازش کرد و گفت: هدویگ بی کاری چوب می زاری زیر بغلت؟؟؟؟؟
هدویگ:
چوب؟؟؟؟ زیر بغل؟؟؟؟
آهان الآن یادم اومد اون چوب خشک نیستش که چوبدستی منه. حالت صورت فرانک بعد از این حرف:
دیروز که رفته بودم سه دسته جارو انقد نوشیدنی کره ای خوردم که حواسم به چوبدستیم نبود و فکر می کردم گمش کردم ولی نگو اینجا بود و با منقارش یه نوک زد به چوبدستیش.
ادامه دارد......
-------------------------------------------------------------------------
خیلی وقت بود به دلیل مسائل کاری و شلوغی سرم پست نزده بودم ولی جبران می کنم
چطور بود ؟ خوب ادامش دادم؟؟؟
نوشته هاي قرمز رنگ توسط من تغيير داده شد ...(پادمور)
[b][size=large][color=3300FF][font=Georgia] Life is the