هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۸:۲۰ دوشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۶

ندا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۱ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۷:۵۹ سه شنبه ۶ شهریور ۱۳۸۶
از تهران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
آگوامنتی - نوشدارو - پوزخند - مستقیم - تاریخچه - قضیه - لغزنده - عظیم - محنت - محکوم

پوزخندي بر لب داشت كه قضيه را براي حرف سخت تر مي كرد . چون او با وجود اين پوزخند نمي توانست به راحتي به او نگاه كند . فرياد زد : آگوامنتي ! - آب از درون چوبدستيش به بيرون پاشيد و روي زمين ريخت و حريف بر روي زمين لغزنده ليز خورد و به زمين اصابت كرد . پوزخندش از لبان ظريفش برداشته شده بود . او مرد ! بله , دوئلي كوچك با عظمت محكوم شدن يك فرد . مردم نوشدارويي آوردند تا او را درمان كنند يا حداقل زنده نگه دارند ولي اثري نداشت .

* بايد بگويم كه منظور از عظمت همان عظيم است . طبق قوانين اين كلمه حساب مي شود *

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۵ ۹:۳۴:۲۲


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۹:۲۹ یکشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۶

FARIBA


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۴ پنجشنبه ۹ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۲۴ جمعه ۷ مهر ۱۳۹۱
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 64
آفلاین
هرمیون که کتاب (تاریخچه ی) (آگوانتی) را در دست داشت و آن را مطالعه می کرد. ناگهان بر اثر (لغزنده) بودن زمین لیز خورد و افتاد. مالفوی که کمی دورتر بود و او را زیر نظر داشت (پوزخندی) به او زد و رفت.هری که به طرف هرمیون می آمد با (محنت) و (مستقیم) به چشمهای او نگاه می کرد.هری پرسید: (قضیه) چیه؟ چرا اینجا افتادی؟ هرمیون برایش تعریف کرد که چه شده. سپس هرمیون با کمک هری از زمین بلند شد و کتاب (عظیم) جثه تاریخچه ی آگوامنتی و (نوشدارو) را برداشت و هری در راه رسیدن به سالن هرمیون را برای صدمه رسیدن به دو کتاب (محکوم) می کرد.

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۵ ۹:۳۳:۲۵


Hi EveryBody


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۲۶ شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۶

دابیold3


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۳ شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۹:۱۰ شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۷
از مطبخ!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 18
آفلاین
قلبش تند تند ميزد...
به دنبال چيزي مي گشت كه محكوميت دهشتناكش را خنثی سازد...ديگر نمي خواست علامت جمجمه و مار بر بازويش بماند.
با چشمان نافذش مستقيم به تاريخچه حيوانات عظيم الجثه آگوامنتي خيره شده بود.
ناگهان صدايي همانند شكسته شدن چوب خشك از پشت سرش پديدار شد...وي با شتاب خودش رو عقب كشيد.
هيبتي سياه پوش در آستانه در ظاهر شده بود.پوزخندي وحشيانه بر لبانش نقش بسته بوده بود.
_ نميتوني خيانت كني!اين قضيه هيچ فرقي با خيانت هاي ديگر به لرد سياه نخواهد نداشت!و همينطور نتيجه اش...
و سپس نوري سبز رنگ به سينه مرد برخورد كرد و مرد وحشت زده با بدنی خشک و مرده دمر بر روي زمين افتاد.

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط آل پاچينو در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۳ ۲۲:۳۲:۵۵
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۵ ۹:۳۱:۱۶


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۴۳ شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۶

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
به حبس در آزکابان محکوم شده بود و این محنت عظیمی بود در مقابل کاری که هرگز انجام نداده بود. به جرم مرگخوار بودن اسیر شده بود اما او مطمئن بود که هرگز تا به حال چیزی جز یک کمک راننده نبوده.
کمی در تاریخچه زندگیش جستجو کرد. کودکیش را بیاد آورد و زمانی را که پدرش مستقیم در چشمانش خیره شده بود و به او گفته بود حتما روزی وزیر سحر و جادو خواهد شد. استن شانپایک پوزخندی زد و در دل گفت شاید اسکریمجور این قضیه را فهمیده و فکر میکند که من قرار است جایش را تصاحب کنم.





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۳:۴۶ جمعه ۲ شهریور ۱۳۸۶



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۰ پنجشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۵:۲۷ سه شنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۷
از برج گریفیندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 8
آفلاین
مالفوی انجا بود، چشمان خاکستری بیروحش اینبار به جای اینکه مثل همیشه با نفرت (مستقیم) در چشمان هری زل زده باشند، با (محنت) به جایی پشت دیوارهای قلعه دوخته شده بودند. هری، عاجز از بیان احساساتش، یا حتی عاجز از اینکه بداند واقعا به او چه احساسی دارد قدم پیش گذاشت... دیدن چهره ی مالفوی، خالی از (پوزخند) یا نفرت و سرشار از بدبختی و بیچارگی مثل طلسم (اگوامنتی)، آتش نفرت، خشم و کینه های چند ساله را در هری خاموش کرد. هری روی زمین (لغزنده) قدم برداشت... با صدایی که انگار از داخل لوله درمیامد، شروع کرد:"مالفوی، من متاسفم... مادرت، میدونی ، اونقدر قوی نبود که دوام بیاره...ما نتونستیم..." اما قبل از اینکه حرف هری تمام شود، مالفوی با فریادی از روی مبل پایین افتاد... و با اندک رمقی که در جانش بود شروع به گریه و فریاد کرد. هری با بیچارگی کنار او روی زمین نشست ، غم مالفوی (عظیم تر) از ان بود که هری دلداری برای ان داشته باشد:"نه!دراکو، خواهش میکنم... مادرت.، لااقل درد نکشید. من متاسف..." مالفوی وحشیانه او را کنار زد و به طرف بطری معجون ها را رفت، و قبل از اینکه هری بخواهد کاری کند، او نصف بطری زهر را نوشیده بود... "نه!" هری با وحشت به طرف او دوید و قبل از اینکه تمام بطری را بنوشد او را روی زمین انداخت، به قفسه ی (نوشداروها) چنگ زد و یکی از انها را در دهان مالفوی خالی کرد..ر)

تایید نشد !!!بیشتر از 10 خط هستش(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۵ ۹:۲۸:۰۸


به افتخار هری پاتر، پسری که زنده ماند!


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۵۱ جمعه ۲ شهریور ۱۳۸۶

yegane


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۰ شنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۷:۳۴ سه شنبه ۴ اسفند ۱۳۸۸
از sky
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
آگوامنتی - نوشدارو - پوزخند - مستقیم - تاریخچه - قضیه - لغزنده - عظیم - محنت - محکوم

هرمیون با *محنت* به هری گفت:هری تنها *نوشدارو*یی که می تونه طلسم *آگوامنتی* رو با خوردن ، *مستقیم* اجرا کنه اینه که هر کی بخوره بدون داشتن چوب دستی می تونه این بر زبون بیاره ! بیا اینو بگیر!
هری با *پوزخندی* که بر لب داشت به سمتش حرکت کرد و لیز خورد.
-اوه. مواظب باش زمین *لغزنده* ست!
-هرمیون!*قضیه* چیه؟ تو اینو از کجا پیدا کردی؟
-اینو تو بخش معجون های *عظیم* تو کتاب*تاریخچه* ی معجون سازی پیدا کردم!
-امیوارم واسه ایم کارت به چیزی *محکوم* نشی.مثل یک مجازات!

تایید نشد !!!
یک بار دیگه بنویسی فکر کنم بهتر باشه !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۵ ۹:۲۷:۲۳

تصویر کوچک شده

دوری میان من و تو مانند زمستان است.ویلیام شکسپیر


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۳۸ پنجشنبه ۱ شهریور ۱۳۸۶

دوشیزه هرمس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۱۷ پنجشنبه ۱ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۳۶ پنجشنبه ۱ شهریور ۱۳۸۶
از بغل بقیه بر و بچس حزبی.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1
آفلاین
هرمس به سمت هدی دوید،هدی به سمت هرمس دوید و هردو مستقیم به سمت هم دویدند تا این که یهو یکی داد زد:اگوامنتی! و باعث شد هردو مثل جغد آب کشیده بشن.
هدی:هووووی!واسه چی خیس میکنی؟قضیه چیه ؟
برادر حمید به همراه جمعی از برادران منکرات قزوین نزدیک شد و پوزخندی زد:با توجه به تاریخچه جنسیت شناسی اینی که میخواستی بغلش کنی دختره.تو به جرم انجام اعمال بیناموسی دستگیری!
هدی با محنت تمام نگاهی به هرمس خوشگله(!)انداخت.اعضای منکرات قزوین به هدی نزدیک و نزدیکتر شدن.هرمس دیگه طاقت نیاورد و روی سطح لغزنده همون طبقه شروع به دوییدن کرد تا به قفسه های عظیم نوشدارو شروع به دوییدن کرد و بالاخره تو نست اون نوشدارو رو پیدا کنه...
سیم ثانیه بعد:
هرمس:هوووی!شما به چه حقی اون رو دستگیر میکنین؟کی گفته من دخترم؟
هدی با چشمانی ورفلمبیده پرسید:چی..؟
هرمس آروم گفت:یه ذره نوشداروی پسر بودن...
و حالا اون به احترام عشق،محکوم بود به پسر بودن...
آقا جونم در اومد اینا رو تبدیل به یه پست کردم!خیلی نامردیه اینا!

تایید نشد !!! بیشتر از 10 خط هستش !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط دوشیزه هرمس در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱ ۲۰:۴۳:۳۷
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲ ۱۸:۵۵:۰۹


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۰:۲۳ پنجشنبه ۱ شهریور ۱۳۸۶

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۰ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از این به بعد آواتار فقط مردونه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 621
آفلاین
مالفوي مستقيم به سمت هري مي آمد از دور جورج فرياد زد هري.و هري برگشت و گفت:(آگوامانتي) مالفوي از شدت درد به خود پيچيد و رفت. هري با محنت خود را به طبقه هفتم رساند و قضيه را براي هرميون كه داشت كتاب تاريخه هاگواتز را مي خواند گفت.هروميون پوزخندي زد و گفت:(كارت عالي بود هري اما تو بايد نوشدارو بخوري رنگت مثل گچ شده)وآنها به سمت درمانگاه روانه شدند.


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲ ۱۸:۴۹:۱۱
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۳ ۱۵:۰۶:۵۴

[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۴۶ چهارشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۶

شاهزاده زخمها


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۶ چهارشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲:۱۲ پنجشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۸۶
از معلومه ديگه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 6
آفلاین
جيني در حالي كه جاروي پرنده خودرا به سمت در سر سراميبرد نگاهي به دور و اطراف انداخت او پروفسور دامبلدو و هري را ديد كه كنار شومينه در حال حرف زدن بودند جيني به اندو توجهي نكرد و بخ سمت در سرسرا حركت كرد او كنهدر كنار در ويكتور كرام را ديد او با ژست به هرميون اشاره كرد و گفت : شما اون ماگل رو ميشناسيد جيني چپ جپ به ويكتور نگاه كرد و داخل زمين شد انروز در انجا جشني بر پا بود وقتي همه ديدند جيني به جاي هري به انجا امده بسيار متحير شدند و صداي پچ پچ و هيس هيسشون فضا رو پر كرده بود
ميدونم خيلي ضايست
بخشيد ولي بدون كد رنگ ها از ده خط كمتره

درسته کمتر از 10 خط هستش ولی با کلمات مورد نظر نوشته نشده !!!
تایید نشد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط شاهزاده زخمها در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۳۱ ۱۸:۴۹:۳۷
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲ ۱۸:۴۴:۲۸


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۲۳ چهارشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۶

کارداک دیربون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۰ شنبه ۱۲ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۰:۱۵ جمعه ۶ مهر ۱۳۸۶
از ولايتمون!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 60
آفلاین
رون خود را با عجله به آنجا رسانید .مستقیم به داخل آن دخمه رفت،تند می دوید ناگهان روی سطح لغزند ای لیز خوردو افتاد بلند شدو با خود فکر کرد: قضیه چیست آیا رون محکوم به تنهایی بود؟ ناگهان به تابلو ی عظیمی برخورد پرتره از او پرسید کلمه ی عبور؟تاریخچه ی هاگوارتز! رون فریاد زد و داخل شد. هری و هرمیون به او نگاه می کردن هری پوزخندی زد رون چوبش رو به طرف آن دو گرفت و گفت:هرمیون چرا؟ و اشک از چشمانش جاری شد.. ناگهان چراغ ها روشن شد و همه با هم فریاد زدن تولدت مبارک رون!و رون غش کرد!

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط کارداک دیربون در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۳۱ ۱۲:۲۶:۳۳
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲ ۱۸:۴۳:۲۴

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.