دانگی با هر خطی که از نامه میخوند چشماش گرد تر و گرد تر میشد...!
در آخر سر دانگی با این شکلک
به هلگا اشاره میکنه که بیاد دنبالش ...
در داخل حموم هافل!ماندی در حالی که دست هلگا رو گرفته داخل حموم میشه!
هلگا :
چرا منو آوردی اینجا؟
ماندی : دهه! بیا اینجا ببینم ! همه که بورگین نیستن
سپس وقتی دو نفری یک جا جمع شدن هلگا شروع کرد به خوندن نامه :
با احترام باید به عرض برسانیم که شخصی به نام دابی فرزند موبی دیک (
) دارای ارثیه ی هنگفتی می باشد که تنها این ارثیه به همسر قانونی و خود جن خانگی میرسد.
با احترام - وزارت سحر و جادو - صیغه و مهریه
ماندی رو به هلگا : فقط همون دقیقه اول "بله" رو نگی ها! بزار اول بیاد بشینه بعدش! ( خوب آی کیو خواستگاری دیگه!!!)
هلگا :
ها ... بگو امروز عصر برای خواستگاری بیان!
تالار هافلپافتمامی اعضای هافل به جز دابی با لباس های رسمیشون در تالار گرد هم آمده بودن!
هلگا که یک گوشه نشسته بود داشت از لحظات استفاده میکرد و هی کرم پودر میزد به صورتش!
در اون طرف ماندی جلوی آینه نشسته بود و داشت تمرین میکرد : خب آقای جن خانگی بیلیونر ... ها ها! تعجب کردین؟ شناختمتون! می خواستم همون اول برم سر اصل مطلب!شما میدونین که من جای بابای هلگا هستم و و و( دیگه حوصله ندارم این اراجیف رو تو دهن این ماندی فرو کنم
)
کمی بعد در تالار باز میشه و همزمان نوری خیره کننده به داخل تالار میاد...!
دابی در حالی که میدرخشید در آستانه در ظاهر شد...
موهای کوتاه و وزوزیش رو به یک طرف شونه کرده بود و اسپری ماتحت هیپو گریف هم زده بود
همچنین با بزاق تک شاخ ریشاش رو زده بود و لته ی سفیدی رو پوشیده بود که یک چند جاییش ( بلا به دور ) پی پی گاو چسبیده بود بهش
ملت :
هلگا دون دون میره استقبال دابی و میگه : خیلی خوش اومدی خوشگل سبز من!
دابی همون اول دستش رو میکنه تو جیبش و یک انشگتر الماس میزاره تو دست هلگا!
ملت : نههههه نهههههه!