شفاف سازی در مورد پست قبلی من:جمله آلبوس،میزنه شهیدم میکنه رو که لارتن گفته منظورش این بوده که آلبوس دامبلدور عزیز،اگه من برم با لیلی حرف بزنم اون من رو شهید میکنه.
وبعدش هم آلبوس با ملایمت لارتن رو توجیه میکنه که بره با لیلی حرف بزنه و اون جیغ برا همین ملایمت آلبوسه!
+_+_+_+_+_+_
صحنه اسلوموشن میگردد.آلبوس با ابهت و اقتدار در حالی که شنل سفید رنگش و ایضا ریش نقره فامش در هوا موج میخورد(
)وارد کافه میگردد.سینیسترا که سعی دارد گیس خود را از دست لارتن برهاند یک پس گردنی از لیلی نوش جان میکند.لیلی موهای قرمز خود را افراشته...ببخشید اشتب شد!موهای قرمز خود را...موهای قرمز خود را...هیچ کاری نمیکند!این صحنه برای هری پاتری کردن رول بود به مقدار یک اپسیلون!لارتن نیز به حالت دو نقطه دی به آلبوس مینگرد!
آلبوس با لحن خیلی خفن:ضعیفه ها بیرون...
وقتی با نگاه اینجوری
نگارنده مواجه میشه تصحیح میکنه:منظور این بود که مادموازل های گرامی جهت حفظ فرهنگی آسلامی و عدم نزول اعضای منکرات قزوین تشریف ببرن بیرون.
لیلی با یک تیپا سینیسترا رو میندازه بیرون و چون شیر رودر روی آلبوس می ایستد:من میخوام بمونم.
لارتن در حالی که اشک شوق میریزد میگوید:میدونستم.میدونستم دوستم داری!!
لیلی:برو بابا!من از قدیم این فیلم های بزن بزنی دوست داشتم...
آلبوس هم که به دلیل وجود نیروی عشق یه چیزی شده تو مایه های آرنولد به سمت لارتن میره و صحنه برای این که نکنه کودکان زیر چهل سال دچار یاس فلسفی بشن تاریک میشه و فقط یه سری صدا میاد:
_:امانت در خیانت؟نه چیزه...خیانت در دیانت...نه...دیانت در امانت؟نه...ولش کن.تو به چه حقی اینجا نشسته بودی با این خانوم محترم حرف میزدی؟
صدای سوت و کف ساحره ها و صدای لارتن:آلبوس آخه خودت...
تق...توق...تیق(آلبوس لارتن رو چپ و راست کرد!)و صدای آلبوس:تو خجالت نکشیدی؟بووق بووقی ای بووق بر تو که بوووق بوووقیدی به این سوژه!بوووق.بیق...(بقیه اش دیگه سانسور میشه و فقط صدای کتک کاری میاد تا این که یه صدای جیغ بلند میشه:کشتی نامزدمو!
در این لحظه نگارنده از شدت تعجب بیخیل صحنه تاریک و اینا میشه و وقتی جلو میره میبینه به جز لارتن که شبیه یه...خب شبیه یه موجود کتک خورده اس و لیلی که داره از دماغش بخار میاد بیرون بقیه این شکلین:
آلبوس:چیتو؟
لیلی:نامزدمو!این همین الان از من تقاضای ازدواج کرد(ایول خالی بندی!خب لارتن رو میخواستی از اول میگفتی!
)
آلبوس:
باشه.من میرم ولی یه روزی قدرم رو میدونی...
آلبوس از صحنه خارج میشه و آهنگ:قدرمو میدونی یه روز.یادم میفتی شب و روز...پخش میشه.طفلی!لیلی و لارتن به این حالت به هم نگاه میکنن:
و سینیسترا هم چون خیلی زحمت کشیده به حالت زیر نویس زد میشه!
چند ماه بعد:لیلی و لارتن در جزایر قناری دارن ماه عسل میگذرونن.موبایل لیلی زنگ میزنه:دونه دونه.نگاه تو من رو میخونه...
لیلی:بله؟
اونور خط:
لیلی:برو بابا جیمز چی میگی؟من از بچگی موهای نارنجی دوس داشتم...
موبایل رو پرت میکنه تو آب و به این حالت اون و لارتن همدیگه رو نگاه میکنن:
ادامه اش دیگه به عهده خواننده اس!
+_+_+_+_+
_:این همون آقاهه اس که زد یکی یارو رو شل و پل کرد.
_:قربونش برم چقدر خوشتیپه.
_:تازه به خاطر یه ساحره از دعوا کنار کشید...
آلبوس این پچ پچها رو میشنوه و برمیگرده به یه عده ساحره که دنبالشن نگاه میکنه.ساحره ها همه خوشتیپ.خوشگل دارن این شکلی نگاهش میکنن:
آلبوس:
(تو دلش:چقدر طرفدار خوشگل داشتم نمیدونستم...)
باز هم بقیه داستان به عهده خواننده هاست...
این پست هیچگونه ارزش مادی معنوی نداشته و تنها در جهت تموم کردن این سوژه بوده و رسوندن دو تا عاشق به همدیگه!
این سوژه تموم شد.نفر سعد یه سوژه نو بده ها!
نقد شده در تاپیک نقدستان محفل ققنوس. از سایر اعضا می خواهم که سوژه اصلی(دور ه آموش در پادگان که توسط سارا عزیز زده شده)ادامه دهند.
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲۶ ۰:۴۳:۲۵
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲۷ ۳:۵۲:۴۰