هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۵۹ جمعه ۲۰ مهر ۱۳۸۶

کالین کریوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۵ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۰۵ چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۷
از لندن-یه عکاسی موگلی نزدیک کوچه دیاگون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 704
آفلاین
مستقیم - جدید - شکلات - دادلی - اشک - علامت شوم - اتاق - پیام امروز - مشنگ - مسخره

داد زد: مستقيم
ماشيني جلوي پايش توقف کرد دادلي به سختي سوار اتاقک ماشين شد و شکلات جديدش را به دهان گذاشت و به راننده گفت:چه روز مسخره اي...اونجا اون علامت سبز رو نيگاه کن...نديده بودم تا حالا از اين چيزاي مسخره درست کنن...
راننده داد زد:اون علامت شومِ نگران نباش مشنگ عزيز من حفظت مي کنم...پيام امروز نوشته بود که امروز اسمشو نبر اينجا ها حمله ميکنه...نگران نباش من يه جادوگرم!
دادلي در حالي که اشکش در آمده بود و آنجايش را گرفته بود داد زد:"مامان بازم جادوگر!"


ویرایش شده توسط کالین کریوی در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۲۰ ۱۵:۰۲:۲۷

هوووم امضاي آفتابه اي بسته!
[b][color=996600]
بينز نامه
بيا يا هم به ريش هم بخنديم...در سايتو واسه خنده ببنديم
بيا تا ريش ها ب


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۲۲ جمعه ۲۰ مهر ۱۳۸۶

کورنلیوس آگریپاold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۴ جمعه ۲۲ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۸:۵۳ یکشنبه ۲۶ آبان ۱۳۸۷
از فکر می کنی از کجا؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 124
آفلاین
هاگرید با چشم ها ی اشک آلود به مجسمه نگهبان مسخره ی اتاق دامبلدور گفت: شکلات. مکان مخفی پشت مجسمه ظاهرشد و هاگرید از پلکان مارپیچ بالا رفت و در زد. دامبلدور گفت: بفرماید. و او مستقیم وارد اتاق شد. دامبلدور گفت: خبرهای جدید رو شنیدی؟ هاگرید گفت: بله آقا. و صدای ناله و شیونش بلند شد.دامبلدور پیام امروزی را که در دست داشت به کناری انداخت و آرام هاگرید را نوازش کرد و گفت: علامت شوم رو بالای خونه شون دیدن. هاگرید تو باید هری رو از اون خونه به خونه ی خاله مشنگش و پسر خاله اش دادلی ببری. این کارو انجام میدی؟ هاگرید با چهره ی اشک آلودش جواب داد: بله.

تایید شد!!!


ویرایش شده توسط کورنلیوس آگریپا در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۲۱ ۱۲:۵۷:۱۶
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۲۲ ۱۰:۱۲:۳۳

به نظر شما چیزی عجیب تر از کتاب وجود داره؟

Only Raven

تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۰:۲۳ پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶

کریسا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۲ دوشنبه ۹ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۳:۴۳ شنبه ۹ مهر ۱۳۹۰
از خانه من دریک باغ باشکوه در داستان هایم است
گروه:
کاربران عضو
پیام: 40
آفلاین
هری تنها گرسنه دراتاق بی خبراز اتفاقات دنیای جادزگران درحال خوردن کیک شکلاتی که ران برای تولدش فرستاد می خورد بی خبر از درلند ن علامت شوم اشکارشده ویاران اسمشنبر 5 ن مشنگ راکشتند هری حوصلش سررفت بودتصمیم گرفت مستقیم بره پاتوق همشگی درببین راه دادلی را درحال مسخره کردن پچه محل جدید[/ ndnب دید یچاره بجه [color=993366]اشک درچشمش جمع شده بودالتماس میکرد دادلی باهش کاری نداشته باشد ولی دادلی دست از بچه برنمی داشت هری چون راه دیگری برای رفتن نبود برگشت هری حوصلش خیلی سر رفته بودناگهان چشمش به روزنامه پیام افتاد ولی ازانجا که تکراری بود انداختش د ور

تایید شد !!!


ویرایش شده توسط کریسا در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۱۹ ۱۰:۲۹:۰۷
ویرایش شده توسط کریسا در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۱۹ ۱۷:۳۶:۵۹
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۲۲ ۱۰:۰۷:۱۸

تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۲۸ دوشنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۶

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
مستقیم - جدید - شکلات - دادلی - اشک - علامت شوم - اتاق - پیام امروز - مشنگ - مسخره

به تیتر پیام امروز نگاه میکردم. نمایی از اتاق دادلی و خود این مشنگ مسخره در حالی که میخندید شکلات جدید خود را که به شکل علامت شوم مرگخواران ولدمورت بود مستقیم به سمت دوربین گرفته بود. با دیدن این عکس از خنده اشک در چشمانم حلقه زد.

کمپانی شکلات سازی دادلی و شرکا




Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۱۹ دوشنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۶

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
هری مانند هر صبح دیگر بر روی تختش نشسته بود و به صفحه اول روزنامه پیام امروز نگاه میکرد. خبر جدیدی از حمله مرخگوارها یا ظهور علامت شوم ذکر نشده بود. روزنامه را به کناری انداخت و شروع به خوردن آخرین شکلات قورباغه ایش کرد. سپس تصمیم گرفت به تماشای اخبار تلویزیون برود شاید در اخبار دنیای مشنگ ها خبرهایی را بطور غیر مستقیم از دنیای خودش بشنود. اما هنوز چند قدمی را برنداشته بود که صدای خنده دادلی از اتاق مجاور شنیده شد. و این به آن معنا بود که با رفتن به بیرون اتاقش باید تمام حرف هایه مسخره دادلی را نادیدده بگیرد. اما او تحملش را نداشت بنابراین به سمت تختش بازگشت تا بار دیگر در افکارش غرق شود.





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۳۷ شنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۶

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
کلمات جدید :

مستقیم - جدید - شکلات - دادلی - اشک - علامت شوم - اتاق - پیام امروز - مشنگ - مسخره


لطفا کلمات بالا را در پست خود رنگی کنید
پست نباید بیشتر از 10 خط باشه !!!
در صورتی که کلمات رنگی نشده باشد بلافاصله پست پاک خواهد شد .


موفق باشید


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۶:۳۶ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
اسمشونبر با بی رحمی به نگهبان پناهگاه چشم دوخت.....
- نه ... نه منو ببخش!
لرد سیاه دستش را به طرف ردای نقره ایش برد و تا چند ثانیه بعد صدای نگهبان که از طلسم شکنجه گر زجر می کشید در آشپز خانه ی پناهگاه پیچید......

جالب بود ... تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۱۳ ۱۷:۳۲:۱۵


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۰:۱۷ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶

فنریرگری بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۴ جمعه ۶ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۴:۴۸ دوشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۶
از هر جا كه دل بره
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 17
آفلاین
زخم هری دوباره شروع به سوزش کرد اسمشو نبر دوباره به ذهن او نفوذ کرده بود هری خود را در پناهگاه می دید که مشغول مطالعه ی کتاب جادوی سیاه است.
صدای اسنیپ از سمت اشپزخانه شنیده می شد که به نگهبان می گفت می خواهد لرد تاریکی را ببیند.
اسنیپ با ردای نقره ایخود وارد اتاق شد و با ترس گفت:سرورم من را ببخش نتوانستم گنجینه ی شما را پیدا کنم انگار کسی قبل از من ان زنجیر را برداشته است.
صدای فریاد غضب لرد تاریکی همه را در پناهگاه به ترس انداخت.

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۱۳ ۱۷:۳۰:۱۲


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۳۵ دوشنبه ۹ مهر ۱۳۸۶

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
ببخش - آشپزخانه - نگهبان - مطالعه اسمشو نبر - نقره ای - ردا - پناهگاه - زنجیر - گنجینه

اسمشو نبر ردايي نقره اي رنگ به تن داشت و در آشپزخانه ي پناهگاه قدم بر مي داشت ! ... به سمت نگهبان در آشپزخانه رفت و با زنجيري سر او را نابود كرد ! با خود گفت " اوه ببخش منو " و خنده اي بلند سر داد !



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۲۱ یکشنبه ۸ مهر ۱۳۸۶

پدرام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۵ جمعه ۲۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۰:۱۴ شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۱
از دفتر دامبلدور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 207
آفلاین
دامبلدور در حالي که رداي سفري مشکيش را به تن داشت با گام هاي بلند در طبقه هفتم هاگوارتز به طرف دفترش مي رفت.به ناودان کله اژدري سنگي که درواقع نگاهبان دفترش بود گفت: ((آبنبات ليمويي))! از پلکان گردان بالا رفت و وارد دفترش شد. قطعه کاغذ پوستيي برداشت و با قلم پر سرخ زيبايي شروع به نوشتن ياد داشتي کرد!
سپس رو به فوکس, ققنوس با شکوهش کرد و گفت: منو ببخش که مزاحمت شدم ولي بايد اينو به پناهگاه برسوني!
در آشپزخانه ي پناهگاه شعله ي آتشي پديدار شد و ياددشت روي ميز افتاد. خانوم ويزلي آن را برداشت و بلا فاصله دست خط مايل آن را شناخت. به سرعت از آشپزخانه خارج شد و به سمت در رفت و زنجير آن را انداخت و براي بيدار کردن هري به سمت اتاق رون از پله ها بالا رفت تا خبر را به او بدهد.
خانوم ويزلي: به هر حال هري دامبلدور نوشته بود که بايد آماده باشي! درضمن اينم نوشته بود که اين قضيه ي مطالعه ي گذشته ي اسمشونبر خيلي مهمه و حکم يک گنجينه رو داره.
هري: ممنونم خانوم ويزلي.
خانوم ويزلي از اتاق بييرون رفت.
هري نگاهي به چهره ي آرام رون کرد که درخواب چيزي مي گفت . بايد او را بيدار مي كرد, اما نگاهش را به ماه نقره اي دوخت..
آن شب بدر کامل بود!
به هر حال او آماده بود............

تایید نشد بیشتر از 10 خط هستش!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۱۰ ۷:۴۳:۴۲

آخرين باري که مي دونستم و گفتم کسي جدي نگرفت پس از اين به بعد


[url=http://www.jadoogaran.org/modules/article/view.article.php/2168]مودونوم او نوموگوم[/u







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.