مراسم تدفین هوریس اسلاگهورن!آسمون به سیاهی همیشه است. جیرجیرک ها صدا میدن از دور صدای غررره یه ماشین میاد و حتی صدای زوزه فنریر گری بک هم میاد. فقط همه جا خلوت و خالیه. البته فک نکن که قرار اتفاق عجیبی بیفته. آخه کدوم بنی بشری ساعت ده شب شنبه میاد قبرستون که تو انتظار داری خلوت نباشه؟
آها. ظاهرا بنی بشر مذکور پیداش شد. جوونکی که ته ریش گذاشته و پشت مویی مستعد جوات شدن داره، در حالی که یه گونی رو کولشه، داره بین قبر ها راه میره.
- اه. این چقدر سنگینه. از کت و کول افتادم!
جوونک کنار یه قبر خالی می ایسته و گونی رو میندازه زمین. نگاهی به آسمون میندازه که نه ابریه و نه تاریک. کلی هم ستاره توش چشمک می زنن. جوونک دست می کنه تو جیبش تا شماره شو بنویسه ولی یادش میاد که ستاره ها خیلی بالان و دستش نمیرسه
یه دفعه متوجه جغد سیفیدی میشه که به طرفش پرواز می کنه و روی سنگ یکی از قبر ها میشینه.
- اِ... هدویگ وسط پست من چی کار می کنی؟ مگه شناسه تو بسته نشده؟
هدویگ به سیریوس تغییر شکل میده و میگه:
- نه داش. اون شکل آنیماگوسمه. مراسم تدفین کی هست؟
- یه نیم ساعت دیگه. میگم تو این جا باش هر کی اومد نگهش دار نگرخه من به کارا برسم.
سیریوس با سر تایید می کنه و درک هم مشغول کار میشه. یه دستمال اسکاور نشان در میاره که تبدیل میشه به یه چادر، دور خودش و گونی مذکور تا نامحرما نبینن و بعد در گونی رو باز می کنه.
- اهه اهه... اه، لعنت به تو درک! گونی قحط بود؟ این بوی پیاز میده آدم یاد کوییریل میفته!
- خیلی خب حالا گیزر نده. این وسط من گونی باید از کجام میوردم؟
- خب بیخیل کیا اومدن؟
- سیریوس اومده. صدای زوه فنریر هم بود. صدای یه پیکان گوجه ای هم اومد که احتمالا مال جواتاس. بقیه هم میان.
درک اینا رو میگه و بعد دوباره با چوبدستش به گونی اشاره می کنه که تبدیل میشه به تابوت. هوریس میره توی تابوت دراز می کشه و درک هم درو تابوتو می بنده ولی چون شکم هوریس بزرگه، در بسته نمیشه.
- د مردک یه کم کمتر می خوردی! در تابوت هم بسته نمیشه.
- خب یه سایر بزرگ تر می گرفتی. این قدر خسیسی؟
از بیرون یه صدایی میاد مبنی بر اینکه چقدر لفتش میدن و اینا که باعث میشه.
- خیلی خب. نفستو بده تو تا شکمت بره داخل و در بسته شه.
هوریس به نصیحت درک گوش میده درک هم در تابوتو می بنده و دوباره تابوت رو میذاره رو کولش و از چادر میره بیرون. جمعیت زیادی پشت در چادر ایستادن و با دیدن صحنه، یه
دست جمعی به هوریس میندازن چون سیبیلش از لای در تابوت زده بیرون! ایگور که سوار یه سی جیه، میاد از زیر تابوت رد شه ولی با سر می خوره به تابوت و میفته. صدای هوریس میاد که میگه:
- ایگور بوقی*، چند بار بهت گفتم که وقتی اوسات هست، با سی جی کلاس نمیذاری؟
ملت یه
دیگه نثار می کنن و راه رو برای درک باز می کنن تا تابوت هوریس رو بذاره توی قبر. سیریوس بلک،ادوارد جک،سالازاراسلیترین،پرسی ویزلی،ماندانگاس فلچر،ایگور کارکاروف،کالین کریوی،فنریر گری بک،لی جردن،سینیسترا،لیلی اوانز،جولیا تراورز،دراکو مالفوی،آناکین مونتاگ،رودولف لسترنج،بلیز زابینی،بلاتریکس لسترنج،لوییس لاوگود،استرجس پادمور،مرلین کبیر،گراپ،بارتی کرواچ،لودو بگمن،پرفسور اسپراوت،لارتن کرپسلی،جرج ویزلی،اسکاور،ویولت،ادوارد بونز،خون آشام،درک،نیکلاس استنبرگ،بادراد ریشو،بلرویچ به طرف قبر هجوم می برن و به بقیه راه نمیدن که برای آخرین خداحافظی با هوریس جلو بیان. (من که همه رو گفتم مگه کس دیگه ای هم موند؟ حالا اگه مونده فرض کنه جزو اوناییه که راه ندادن بیاد جلو.)
و بعد درک شروع می کنه به سخنرانی:
- خب حضار عزیز هوریس از همتون ممنونه که اومدید. اون مرد خوبی بود. من از زمانی که یه پاترونوس بود می شناختمش. وقتی هم آرشام شد می شناختمش. وقتی اش ویندر هم شد و مثل یه کرم خاکی رو زمین می خزید می شناختمش...
یه دفعه در تابوت باز میشه. درک که فک می کنه هوریس از دستش عصبانی شده و می خواد حالشو بگیره، میاد فرار کنه ولی هوریس یهو میگه:
- ببخشید درک جون. نفس کم آوردم. دیگه نمی تونستم نفسم رو نگه دارم.
- ماااااااااااااااااا! تو تا الآن نفست رو نگه داشته بودی؟
- جواتان را به یاد داشته باش! نفس نگه داشتنیست!
- خیلی خب حالا در اون تابوتو ببند بذار من سخنرانیمو بکنم.
در این حین یه جن خاکی به اسم ادوارد جک سعی می کنه راهشو به طرف تابوت باز کنه ولی ملت بهش راه نمیدن. ادی داد می زنه:
- هوی مرتیکه های بیناموس. برید کنار. این جوری بهم نگاه نکنین من خودم لرد سایتم!
یکی از وسط جمعیت یکی می زنه پس کله ادی به این منظور که "زر زیادی موقوف!" که این ضربه اش باعث میشه ادی پرت شه توی تابوت هوریس.
- هوریس منو با خودت ببر! دوبی دوبی!
جمعیت جوات حاضر با آواز ادی شروع می کنن به بندری و باباکرم و ... جمعیت ناجوات هم شروع می کنن به تکنو و گاها باله و ... . با این اتفاق، جمعیت پراکنده میشن اما در این بین عده ای هم پراکنده نمیشن.
دانگ همچنان بالای تابوت ایستاده و به هوریس و ادی نگاه می کنه، آب از لب و لوچه اش آویزونه و با حرص خاصی میگه:
- هوریس منم می بری؟ منم وپرم تو بغلت؟
-
و دانگ هم می پره توی تابوت. فنریر هم ایستاده و به تابوت نگه می کنه.
- هوریس درو که می بندن اون تو تاریک میشه؟
- آره.
- آخ که دلم چقد هوای اون کوچه تاریکه توی قزوینو کرده که تو محل زندگی نوشته بودم!
و در نتیجه فنریر هم شیرجه می زنه توی تابوت. درک داد می زنه:
- کس دیگه ای نبود؟ بدو بیا حراجش کردم به شناسه خودم! (ورژن جدید به جون خودم!) دیگه کسی نیست؟ ببندم درو؟
هوریس از داخل تابوت داد می زنه:
- ایگور بوقی تو نمیای؟
و بلافاصله یه سی جی به سرنشینیه ایگور میره تو کلما، نه ببخشید میره تو تابوت.
درک دیگه داره درو می بنده که یهو ایگور میگه:
- نه صب کن. من نمی خوام برم. من می خوام بر گردم.
صدای یه پس گردنی میاد و بعد صدای هوریس میاد که میگه:
- دِ نشد بوقی. به همین زودی جا زدی؟ می خوای برگردی؟
ایگور که میبینه اوضاع پسه، از رگ اسلایترینیش استفاده می کنه تا یه حقه سر هم کنه و میگه:
- هوریس جون باید برم این سی جی رو برگردونم. اگه اینو با خودم بیارم که نسل جواتا از تو سایت برداشته میشه.
و ایگور سعی می کنه با سی جی از تابوت بیاد بیرون ولی درک سی جی رو ازش می گیره و میگه:
- من خودم مواظب جواتای سایت هستم.
و بدون مهلت دادن به ایگور، در تابوتو می بنده ولی با این حال نصفی از ایگور از تابوت بیرون می مونه و دسترسی ایفای نقش و تالار اسلایترینش می مونه
درک هم میره تا وسط جمع ارزشی باقی مونده، بندری بزنه!
---------------------------
شایان ذکره که بنا به آخرین اخبار، اکثر افراد یاد شده از این ماجرا جان سالم بدر برده اند و از تابوت مذکور خارج شده اند. البته اونایی که زنده بودن، اونایی که مرده بودن خب مرده بودن دیگه.