wand

روزنامه صدای جادوگر

wand
مشاهده‌کنندگان این تاپیک: 1 کاربر مهمان
Re: مرگ خواران دریایی!
ارسال شده در: چهارشنبه 8 اسفند 1386 20:00
تاریخ عضویت: 1386/07/13
تولد نقش: 1386/07/17
آخرین ورود: یکشنبه 7 خرداد 1396 12:37
از: طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
پست‌ها: 1531
آفلاین
تدی انگشت اشاره اش را به دور سنگ صاف و کوچکی حلقه کرد، سپس دستش را عقب برد و سنگ را پرتاب کرد.

- اوووووهو ! چه ضربدستی پسر ! بلاخره تونستی 2 تا پشت سرهم بپرونی !
تدی برگشت ، نگاهش به نگاه جیمز افتاد.
جیمز نیشش را باز کرد و دوباره گفت :
- اگه سارا بدونه داری با شیرینی هایی که پخته چیکار می کنی؟؟!
سپس به سنگی که در دست تد بود اشاره کرد.

تدی آهی کشید ، شیرینی بعدی را هم به اعماق دریا پرتاب کرد. سپس رو به جیمز کرد و گفت :
- حوصله ام سر رفته ، خیلی کسل شدم...
جیمز شانه هایش را بالا انداخت ، او نیز یکی از شیرینی ها را برداشت و افق دریا را هدف گرفت و گفت :
- می خوای بریم یکی رو گاز بگیری؟
تدی با خونسردی جواب داد :
- من گرگینه نیستم جیمی.

گروه الف.دال برای تعطیلاتی کوتاه ، و همین طور آماده شدن برای ماموریت های بعدی به یکی از جزایر جادوی منطقه ی برمودا آمده بودند و در آن لحظه تنها اعضای دور از گروه، تدی و جیمز بودند.

در همین لحظه ، تدی نگاهی به پشت سرش انداخت : اون !! اون چیه داره میاد این طرف ! مث یه اژدهاست !
جیمز به جایی که تدی اشاره می کرد نگاهی انداخت ، اژدهایی نقره ای و غول پیکر به سمت آن ها پرواز می کرد ، دندان های نقره ایش در نور آفتاب می درخشید و آروارهایش را تکان می داد .
جیمز با خونسردی گازی به یکی از شیرینی ها زد و گفت :
- سپر مدافعه آلبوسه .
-
اژدها به آنها رسید ، آرواره های بزرگش را باز کرد و با صدای زیر آلبوس گفت :
- شما ها کجایین؟ برگردین به کشتی ، می خوایم بریم ماهیگیری !

اژدها ناپدید شد ، جیمز در مقابل چشمان متعجب تدی چوبدستیش را بیرون آورد رو به آسمان فریاد زد : اکسپکتو پاترونوم !
گلوله ی کوچک و پشمالو ی نقره ای رنگی از چوبدستیش پایین افتاد و جست و خیز کنان دور شد .
تدی : فکر نمی کنی توپک برای سپر مدافع بودن یه کمی نامناسب باشه؟
جیمز با لحن سردی گفت :
- این دفعه رو نشنیده می گیرم ! بعدشم مگه دست خودمه؟!

چند ساعت بعد :

- بادبان ها را بکشید !
داد و فریاد های سارا تمام کشتی را گرفته بود ، به اعضای تیمش نگاه می کرد و با عصبانیت دستهایش را تکان می داد .
آلبوس نیز در کنار او حرکت می کرد و حرفهایش را تکرار می کرد.

- جیمز ! بهت گفته بودم که از چوب ماهیگیری استفاده کنی !
- جیمز ! خاله بهت گفته بود که از چوب ماهیگیری استفاده کنی !
جیمز با بی حوصلگی یویوی خیسش را از آب بیرون کشید و رو به آل زبانش را بیرون آورد.
در همین لحظه ، الیور از روی برج دیدبانی فریاد کشید : یه کشتی می بینم !
سارا با عجله به بالا نگاه کرد و پرسید :
- مسافربریه؟ تجاریه؟ تفریحیه؟
آلبوس نیز پرسید :
- مسافربریه؟ تجاریه؟ تایتانیکه؟ ()

الیور فریاد زد :
- جنگیه ! دارم لوله های توپخونه اش رو می بینم.
سارا فریاد زد :
- آلبوس ! زودباش دوربینم رو بیار !
آلبوس فریاد زد :
- دامبل ! زودباش دوربین خاله سارا رو بیار !
سارا:
آل:

پوفشیون !

گلوله ی جنگی ای نزدیک کشتی به دریا افتاد و آب را بر سر و روی ملت الف.دال پاشید.
و سپس صدایی که با کمک جادو چند برابر شده بود به گوش رسید:
- بچه سیفید ها ! تسلیم شین ! شما وارد محدوده ی مرگخواران ارباب تاریکی شدین !

سارا مکثی کرد ، سپس رو به الف دالیان کرد و گفت : مجهز شین !

بلافاصله چوبدستی ها بیرون کشیده شدند ، رداهای دست و پاگیر جای خود را به لباس های چسب جنگی دادند، لوله های توپخانه به بیرون سربرآوردند و جنگ آغاز شد...

گوفشیونگ !
دنگ دونگ !
بیگ بنگ !
آواداکداورا !
اکسپلیارموس
شپلخ !


هر دو کشتی در حال پرتاب توپ به یکدیگر نزدیک می شدند. دیگر به راحتی می شد چهره ی مرگخواران را تشخیص داد .
پرسی ویزلی بر روی عرشه ی کشتی ، با پای چوبی و چشم بندی بر روی چشمانش کورکورانه چوبدستیش را به اطراف تکان می داد :
- آواداکداورا ! آواداکداورا ! آواداکداورا ! آوادا...
- وای پرسی ...
پرسی مشتاقانه چشم بندش را بالا زد و از بلیز پرسید :
- چی شد؟ سارا رو زدم؟ دیدی گفتم با چشم بسته هم می تونم ؟؟
- شانس آوردی شیش تا جون دیگه دارم ویزلی !
این صدای سرد لرد ولدمورت بود که پرسی را به خود آورد.
- ارباب جونم !

کشتی الف.دال :
در همین لحظه صدای فریاد کروشیوی لرد و فریاد های پرسی در کشتی الف.دالیان پیچید.

سارا با تعجب پرسید :
- ما که با اونا خیلی فاصله داریم... پس چطوری صداشون میاد؟ معلومه با خودشون درگیرند !

کشتی مرگخواران :
- کروشیو ! کروشیو ! کروشیـــو !
- ارباب جونم بس کن قلوه اش دراومد !
- برو کنار بلیز ! نمیری؟ کروشیو !

بارتی نزدیک شد ، با ملایمت در گوش ولدمورت چیزی گفت ، ولدمورت دست نگه داشت. با تعجب به بارتی نگاه کرد :
- راس می گی؟
بارتی سرش را به نشانه ی تایید تکان داد.
لرد آب دهانش را قورت داد ، سپس گفت :
- نباید بفهمن ما با خودمون هم درگیریم !

آنگاه لرد به سوی پرسی رفت ، بلندگوی کوچک جاسازی شده ای را که از آن برای چند برابر شدن صدایش استفاده کرده بود از روی یقه ی پرسی برداشت و آن را به اعماق دریا پرتاب کرد.
آنگاه دوباره چوبدستیش را به سمت پرسی گرفت :
- کروشیو !

کشتی الف.دالیان :

- صدا قطع شد سارا .
- خودم می تونم بشنوم جیمز !
- صدا قطع شد خاله .
- ممنون که گفتی آلبوس جونم !

بالاخره دو کشتی به هم رسیدند، مرگخوار ها مانند قوم مغول از روی کشتیشان بر روی کشتی ملت الف.دال پریدند.
آخرین نفر که کله ای کچل داشت و بر روی چوبدستیش شعار « کروشیو برای همه »
حک شده بود هنگام پریدن موفق به حفظ تعادل خود نشد و در دریای برمودا سقوط کرد.
( این از اولیش )

عده ای از مرگخواران به خاطر علاقه ای که به این شخص کچل داشتند و همین طور به خاطر این که مانند اردک پلاستیکی ها به او وصل بودند تصمیم گرفتند به او وفادار بمانند و در آبهای سیاه برمودا شیرجه زدند.
( 10 تا هم اینجا )

ملت الف.دال به مرگخواران باقی مانده زل زدند.
پرسی :

ملت بیشتر زل زدند ، زل زدند و زل زدند و زل زدند ...
تا اینکه پرسی ویزلی از رو رفت و خودش را به آبهای آرام برمودا ، کنار تمامی قربانیان قبلی انداخت.
( اینم آخریش)

------------------------------

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
Re: مرگ خواران دریایی!
ارسال شده در: چهارشنبه 10 بهمن 1386 16:34
تاریخ عضویت: 1386/08/09
آخرین ورود: شنبه 16 تیر 1403 12:33
پست‌ها: 85
آفلاین
لرد ولدمورت هم چوبش را بالا مي آورد و با يك حركت سريع آلبوس و سيريوس را ميكشد...حالا ديگر هيچ رقيبي نداشت.
-هورررررررررررا( لرد با خوشحالي و اندكي حركات موزون)
-ارباب, ارباب بيدار شين...اي بابا , ارباب الان دامبلي فرار ميكنه ها...
-چي؟ من كجام؟... من نجينيمو ميخوام...
-ارباب زود باشين, بلند شين...
و بالا خره بعد از چند دقيه مرگخواران همراه لرد ولدمورت بيدار به سمت كشتي دامبلدور يورش ميبرند...
در كابين كشتي...
آلبوس كه توجهش به سر و صداي ورود مرگخواران به كشتي جلب شده بود:اين صداي چيه اسي؟ مثل اينكه بالا مجلس رقص بندريه! ايول من رفتم بالا. و دامبلي در حالي كه شانه ها و شكم و ساير اعضا و جوارحش به صورت كاملا بي ناموسانه مي لرزيدند به سمت طبقه بالا ميرود.
سيريوس:نه آلبوس نرو خطرناكه... سيريوس هم به دنبال آلبوس ميرود.
سيريوس خود را به آلبوس ميرساند و قبل از او از شكاف در بيرون را نگاه ميكنه.
سيريوس:اوه..اوه...جو خفنگز خيته! جم بخوري شپلخخخخ...!
آلبوس:
سيريوس :همي اوضاع بيرون از اتاق بسي آشفته و مغشوش است و خروج مساويست با صدمات جدي(رحمه الله علي شيخنا)!
آلبوس:آهان...پس چرا منتظري؟ بزن جيم شيم ديگه. و آلبوس طي يك حركت انتحاري دست سيريوس رو ميگيره و از اتاق بيرون ميبره و از رو عرشه شيرجه ميزنه به سمت دريا...
پرسي:ارباب... اونجان دارن فرار ميكنن...
و ملت غيور مرگخوار به سمت آلبوس و اسي حمله ميبرن و پيشاپيش همه لرد ولدمورت شيرجه ميزنه تو آب:sigh :...
همه مرگخوارا دارن به سمت آلبوس و اسي شنا ميكنن كه جيغ و داد يك نفر ميره هوا همه به اطراف نگاه ميكنن كه ميبينن ولدي مثل بچه شيش ماهه داره ونگ و دست و پا ميزنه. كم كم حركات ولدي داشت شبيه منصور وقتي كه شنيد داييش مرده ميشد كه همه بيخيال آلبوس ميشن و ميرن ولدي رو از آب بيرون ميكشن و ميبرن داخل اتاقي كه همين چند لحظه پيش آلبوس توش بود.
چند ساعت بعد...
ملت مرگخوار:
بليز: آخه ارباب شما كه شنا بلد نبودين چرا رفتين تو آب خوب اجازه ميدادين ما بريم دنبال آلبوس البته شنا كنان جاي دوري نميتونن برن.
ولدي كه توي سه پتو پيچيده شده بود به سختي ميگويد: در حقيقت من خودم سه سال قهرمان شنا بودم اما ييهو جو گرفتم... البته يه ذره هم خواب آلود بودم...
آني موني: بفرمايين ارباب اين سوپ مقوي رو براي شما درست كردم.
و لرد سوپ را ميگيرد و شروع ميكند به خوردن:خرچ...فررچ...ملچ ملوچ...خرررررر...شلوپ تلق ... (صداي سوپ خوردنه ولديه گلاب به روتون)
ولدي بعد از اينكه لقمه اش را قورت ميدهد : ببينم اين سوپو از چي درست كردي؟
-از وسايل همين اتاق قربان!
ولدي:بووع! و همه چيز را بالا ميآورد.
مرگخواران:
ايگور: اون چيه كه اونجا توي غذاي بالا آورده شده تون شناوره قربان؟
پرسي: مثل يه نامه اس.
و بليز نامه را ميخواند:
آلبوس, ما توي بندرگاه غربي براي رفتن و پيدا كردن گنج منتظرت هستيم , كشتي رو بردار و بيار. در ضمن من تونستم يه نقشه كه حاوي نكات جادوهاي حفاظتي جزيره گنج و راههاي ميانبر هست رو پيدا كنم. قربونت لوپن....

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
تصویر تغییر اندازه داده شده
تصویر تغییر اندازه داده شده
Re: مرگ خواران دریایی!
ارسال شده در: جمعه 28 دی 1386 22:50
تاریخ عضویت: 1383/06/07
تولد نقش: 1385/12/02
آخرین ورود: یکشنبه 15 فروردین 1400 14:58
از: 127.0.0.1
پست‌ها: 1391
آفلاین
در درون کشتی !!!!!! دقیقا زیر پای لرد اینا که اومدن تو کشتی !!!!! یعنی توی کابین ناخدا ی کشتی !!!!!!
دامبلدور: فرزندم سیریش ! چیز سیریوس یکم بیا جلوتر و برام دقیق توضیح بده که داره بالا چه اتفاقی میافته !

سیریوس بلک که داره به شدت!!! از دامبلدور دور میشه و همچنان سعی میکنه عادی به نظر برسه و همینطور همچنان سعی میکنه تصمیم بگیره که اینجا پیش دامبلدور بمونه خطرش کمتره یا بره بالا جلوی لرد و مرگخوارهاش رو بگیره . بعد از اندکی تفکر به این نتیجه میرسه که ای خدا من چقدر بدبختم :دی

همچنان که سیروس تو فکر دامبلدور و ودلمورته و دامبلدور هم تو فکر سیروسه و به ولدمورت فکر نمیکنه و لرد هم تو فکر گنجشه و مرگخوار ها هم تو فکر تصرف کشتین و محفلی ها هم بین دفتر دامبلدور و لرد و مرگخوئارهاش محاصره شدن و غیره و غیره و غیره هیچ اتفاقی خاصی نمیافته همچنان همه افراد حاضر در صحنه به همون ترتیب بالا سر جای خودشون هستن !

لرد و مرگخوار هاش به ترتیب تمام محفلی های اسکلی رو که سر راهشون وامیسن از سر راه به اون دنیا هدایت میفرماییند و بعد از اندکی تلاش موفق میشن به پشت درب دفتر کاپیتان دامبلدور پیشروی بکنن

دامبلدور که همچنان بدون توجه به اتفاقات بیرون دفترش یعنی کابینش داره سعی میکنه به سیروس نزدیک بشه تا بتونه به دقت صحبت هاش رو در مورد حمله لرد به کشتی بشنوه باز تکرار میکنه :
- سیریوس فرزندم . اندکی بیا جلوتر . یکمی نزدیک تر بلکه بتونم صدات رو بشنوم

سیروس بلاک در حالی که داره به پنجره کوچک کابین کاپیتان که باز هم هست نگاه میکنه و به این نکته فکر میکنه که ای کاشک من هم یه پرنده بودم ( از نوع ماده سفیدش البته) با صدای پر از آه زمزمه میکنه :
-مامان : گریه:

در همین لحظه در دقتر ناخدا کشتی یعنی در همون کابین باز میشه و لرد و مرگخوار هاش میریزن تو کابین . همین باعث میشه حواس دامبلدور از سیروس پرت بشه و سیریوس هم از فرصت استفاده میکنه میره به امنترین مکان در دسترس . یعنی میپره توی بقل لرد جامعه :دی

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
Re: مرگ خواران دریایی!
ارسال شده در: چهارشنبه 19 دی 1386 13:36
تاریخ عضویت: 1384/10/10
تولد نقش: 1396/11/23
آخرین ورود: چهارشنبه 21 تیر 1396 04:35
از: بالای سر جسد ولدی!
پست‌ها: 993
آفلاین
اين داستان به پست قبلي ارتباطي ندارد و تك پستي است.....


ايگور در حالي كه بروي عرشه كشتي قدم مي زد بروي يكي از بشكه هاي وسط عرشه نشست و روزنامه در دستش را باز كرد. با ديدن تيتر بزرگ بروي آن كمي جا خورد :

پرسي ويزلي خودكشي كرد!

و سپس تند تند شروع به خواندن كرد :

... پرسي ويزلي به دليل علاقه شديد به ولدمورت خود را كشت. اين حادثه در ميان دو خيابان رخ داده است. كارشناسان پس از تحقيق و بررسي به اين نتيجه رسيده اند كه اين دو خيابان يكي به خانه شماره 12 گريمولد و يكي به مقر ارتش الف دال منتهي مي شده است.
آنها معتقدند كه پرسي به دليل اينكه ديگر خود را براي خدمت به ولدمورت بي مصرف مي دانست و مي دانست كه زورش نيز به هيچ كدام از اين دو ارتش نمي رسيد دست به اي فاجعه هولناك زده است!
ولدمورت نيز بعد از شنيدن اين خبر اظهار تأسف كرده و گفت :
" پرسي به عنوان كاكتوس خانه ريدل بسيار خوب عمل مي كرد و هر روز من با ديدن او به ياد غم و غصه هايم مي افتادم... حيف شد كه او را از دست داديم! "

پرسي ويزلي بعد از چند سال خدمت نيمه صادقانه دار فاني را وداع گفت و جامعه جادوگري را از شر خود خلاص كرد.
اين واقعه را به همه دوستان و اقوامش تسليت عرض مي كنيم!

ايگور روزنامه را به شدت بست و آن را به گوشه اي پرت كرد و گفت :
_ بخور همين آش به همين خيال باش كه پرسي خودكشي ميكنه! اون جونشو بيشتر از هركسي دوست داره...
و سپس شروع به بو كشيدن كرد :
_ يه احساسي بهم ميگه همين طرفاست!

و چند ثانيه بعد صداي آشنايي به گوش مي رسيد كه فرياد مي زد :
_ كمــــــك... كمكم كنيد ! دارم غرق مي شم!

و ايگور رو به دوربين لبخند شيطاني زد!


دوستان ادامه دهنده از پست قبل ادامه بدهند!

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
Re: مرگ خواران دریایی!
ارسال شده در: شنبه 8 دی 1386 23:05
تاریخ عضویت: 1386/05/20
تولد نقش: 1396/11/23
آخرین ورود: پنجشنبه 18 خرداد 1396 21:41
از: اليا
پست‌ها: 367
آفلاین
بعد لحظاتی چند ، بلیز وارد کشتی می شه و با سرعت هر چه تمام تر میره پیش لرد .
بلیز: رودولف این چه بخیه ای بود کلم داره کنده می شه که ، خب از این بحث ها بگذریم ، لرد کبیر این آلبوس
بوقی تو کشتی دزداست و ادامه ماجرا...
لرد : این آلبوسم دیگه شورش رو در آورده ها میخواد ادای ملوان زبل و برام در بیاره، خیلی خب به همه بگو
آماده بشن با یه فست راش میریزیم تو کشتی بابای هر دوشونو میاریم جلو چشاشون .
بلیز هم اطاعت میکنه اما کلش دیگه داشت مشکل ساز میشد براش دوباره رفت پیش رودولف و بعد یه بخیه ی کو تاه دیگه رفت رو عرشه و با کمک چوب جادوش صدا شو بلند کرد تا همه بشنون...
بلیز: ما باید آماده بشیم برای مبارزه ،توی اون کشتی دو تا از دشمنای لرد پنهان شدن ،پس همه گله ای میریزم تو کشتش و پدر شونو در میاریم . مفهوم شد؟
از اون شلوغی مر گخوارا آمیکوس میپرسه: چجوری می خواییم بریم تو اون کشتشی؟
سوال خوبی بود. اونو دیگه کاریت نباشه لرد کبیر خودش میدونه چیکار باید بکنه، نکنه اونو دست کم گرفتی.
_ به هیچ وج من لرد می شناسم. :hammer :
بالا خره همه(از جمله پرسی ،رودولف ، آنی مونی ، بارتی و آمیک و ...) آماده می شن تا بریزن تو کشتی.
لرد یه طلسم ناشناخته اجرا میکنه و ملت مرگخوار بعد یه سازماندهی کوچیک از روی پلی که لرد ساخته بود می ریزن تو کشتی.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
تصویر تغییر اندازه داده شده

خاطرات جادوگران...روز هاي اشتياق،ترس،فداكاري ها و ...
Re: مرگ خواران دریایی!
ارسال شده در: چهارشنبه 28 آذر 1386 02:20
تاریخ عضویت: 1386/08/08
تولد نقش: 1387/08/11
آخرین ورود: یکشنبه 18 آبان 1404 15:18
از: ما گفتن...
پست‌ها: 6961
آفلاین
در عرض چند ثانیه از کشتی دزدان دریایی حدود صد طناب بطرف کشتی مرگخواران پرتاب شد.
-ارباب...دزدا دارن میان.چیکار باید بکنیم؟

لردبا نگرانی به دزدهایی که در حال سوار شدن به کشتی مرگخوارها بودند نگاه کرد.
-خوب باید از کشتیمون دفاع کنیم.شمشیرهاتونو بکشین.حمله...

رودولف در حالیکه سر جدا شده بلیز را به گردنش میدوخت:
-ارباب ببخشیدا....شمشیر؟

-بله.شمشیر.طبق قوانین دریا یک جنگجوی دریانورد همیشه باید با شمشیر بجنگه.ما هرگز نباید این قوانین رو زیر پا بذاریم.

بلیزبه سختی از جا بلند شد و گردنش را کمی مالش داد.
-ای رودولف بوقی...سرمو برعکس دوختی.ارباب ببخشید که پشتم به شماست ولی ما اینجا جز کارد آشپزخونه چیزی نداریم.اونم دست آنی مونیه و به کسی نمیدتش.

حدود شصت دزد دریایی وارد کشتی مرگخوارها شده و بطرف مرگخوارها حمله ور شدند.صدای فریاد لرد از میان دزدان دریایی به سختی شنیده میشد.
-خب بابا.بیخیال روحیه جوانمردی و دریانوردی.بزنین همشونو بکشین.

صدای برخورد شمشیر ها و فریاد آواداکداورای مرگخواران درهم پیچید.لرد به بالای دکل کشتی رفت و با لذت مشغول تماشای جنگ شد.ده دقیقه بعد کوهی ازاجساد دزدان دریایی روی عرشه بوجود آمد.

-خوب ارباب.حالا چیکار کنیم؟رییسشونم که فرار کرد.چقدرم قیافش آشنا بود ها.

-اوهوم...هووووم...من چیزی نمیبینم.دستور میدم برین تو کشتی و دستگیرش کنین.جمع آوری غنائم هم فراموش نشه.

مرگخواران مثل ماگلهای ماقبل تاریخ با سرو صدابطرف کشتی هجوم بردند.
.......................
درون کشتی دزدان دریایی:
سیریوس با عجله خود را به کابین کاپیتان رساند.
-آلبوس.دارن میان.مرگخوارا دارن میان.من دستور دادم طنابا رو قطع کنن که همشون بریزن توی آب.بهتره تا ما رو ندیدن حرکت کنیم.
آلبوس با دیدن سیریوس گنج و مرگخواران را فراموش کرد.
-آخی..سیریوس تویی؟نمیشنوم چی میگی.کمی بیا جلوتر.

-بابا میگم مرگخوارا دارن میان.همه ماگلهایی رو که برای هدایت کشتی طلسم کرده بودیم کشتن.الان میفهمن که کوییریل جای گنجو به ما گفته و ماهم دنبال گنج هستیم.اونجوری زل نزن به من.زود باش یه کاری بکن.

ولی دیگر خیلی دیر شده بود.بلیزکه از ترس کوسه شناکنان به کشتی رقیب رسیده بود و همه حرفهای سیریوس را شنیده بودبا عجله به طرف کشتی اربابش برگشت که به او گزارش بدهد.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
Re: مرگ خواران دریایی!
ارسال شده در: سه‌شنبه 27 آذر 1386 12:09
تاریخ عضویت: 1385/07/29
آخرین ورود: دوشنبه 24 دی 1386 20:16
از: اولين پله!
پست‌ها: 173
آفلاین
- حمله!!! حمله!!! به ما حمله شده!!! حمله شده...حمله شده...حمله شده...حمله شده...(صدا آروم تر میشه و طرف به نفس نفس می افته)..حمله شده...حمله...حمل...حححححح

لرد و پرسی و آنی مونی(!) با تعجب به یارو ملوانِ که صورتش کبود شده نگاه می کنن. بعد از چند لحظه ای ,که برای به کار افتادن مغرزشون لازم بوده, به جهتی که ملوان نشون داده نگاه می کنن.
یک کشتیه غول پیکر! که پرچم دزد های دریاییاش رو چسبونده جلوش به طرف کشتیه لرد نزدیک می شد.
لرد و سایرین همچنان در حال نگاه کردن بودن که یک توپ بزرگ و مشکی و سنگین می افته رو کشتی و کله ی بلیز رو جدا می کنه!

- سرورم...قربان...فکر کنم دزد های دریایی ِ ( به علت آنکه اسم به یک فیلم غربی تعلق داره از آودنش معذوریم) بهمون حمله کردن! باید جادوشون کنیم!

سکوت

- سرورم؟

سکوت

- قربان!؟

لرد ولدمورت: من کاپیتان کشتی رو می خوام! زنده و سالم!!

پرسی بهت زده به کاپیتان وحشی ِ کشتی نگاه می کنه. صدای جیغ مانندش نفسش رو بند میاره!

- همرو بکشین!

اون یک زن بود!!

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
Re: مرگ خواران دریایی!
ارسال شده در: جمعه 23 آذر 1386 15:50
تاریخ عضویت: 1384/05/18
تولد نقش: 1383/11/19
آخرین ورود: پنجشنبه 7 فروردین 1404 02:12
از: تو میپرسند !!
پست‌ها: 3737
آفلاین
آناکین که از نجاتش توسط لرد بینهایت خوشحال بود و سرگرم ، چلاندن آب ردایش بود ، با شنیدن این حرف لرد لبخندش محو ، رنگش مانند گچ و دهانش خشک شد ! تصویر تغییر اندازه داده شده ؛ در حالی که سعی داشت خودش را از چنگ یاکسلی و پرسی که او را با زور به سمت دایو میکشیدند رها کند ، خطاب به لرد سیاه گفت : ای ارباب ، ای قربونه اون کله تخم مرغیه بی موت برم ، ای تو که اگه وزیر بشی دیگه نیازی به اسموت شدن نداری ... تو رو مرلین دیگه نزار منو بندازن تو آب !

لرد که توجهش به ناخن بلند شصت پای چپش جلب شده بود ، بدون آنکه نگاهش را از او بردارد ، گفت : بوقی ، من خودم گفتم بندازنت تو آب ، ولی خوب از اینکه به واقعیت در مورد من پرداختی خوشم اومد . و باری دیگر ، بدون آنکه ذره ای از توجهش را از پایش معطوف کند ، خطاب به یکی از وفادارانش گفت : هی پرسی ، بچه ی خوبیه و لرد از این تعریفاتش خوشش اومد . برای نشون دادن ابراز لطف لرد کبیر ، 1 پیکومتر از طول طنابی که قرار هست باهاش پرت بشه توی آب کم کن .

پرسی که نگاهش بین لرد و آناکین در نوسان بود ، با چرپ زبانی گفت : باشد تا لطف بی انتهای لرد برای همگان عبرت شود !

آناکین با تمنا گفت : خواهش میکنم لرد ... تو رو به چیزه مرلین !

لرد آشکارا تعجبش را بروز داد و با سردرگمی گفت : احمق ، این واژه بیناموسی برای اربابت ارزشمند و دوست داشتنی هست ؛ و در پی آن فریاد زد : کروشیو و با ناراحتی آکنده از رضایت ادامه داد : تو تونستی رگ خواب اربابت رو پیدا کنی . از پرت کردنت توی آب منصرف شدم و فی البداهه زمزمه کرد : مگه کوسه ها چه گناهی کردن که تو رو طعمشون کنم ! تصویر تغییر اندازه داده شده

بوی بدی به مشام میرسه و در پی آن صدای سهمگین بی بو ، با بو ، بی بو ، با بو شنیده میشه ؛ آژیر خطر !

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری
Re: مرگ خواران دریایی!
ارسال شده در: جمعه 23 آذر 1386 13:19
تاریخ عضویت: 1386/02/20
آخرین ورود: یکشنبه 5 آبان 1392 21:32
از: مرلینگاه شوری خانه ریدل
پست‌ها: 1540
آفلاین
شب بود و ماه انوار خود را به سر روي لرد و مرگخواراني كه در انتظار برگذاري مراسم پرتابيوس كوييرل به درون آب بود مي تابيد و همگي دست به سينه منتظر دستور لرد بودند ...

- كوييرلو بيارين .

به محض اينكه اين سخنان گرانبها از دهان لرد خارج گرديد دو مرگخوار در حالي كه بازوان كوييرل را در دست داشتند به سمت لرد كه در كنار دايو بود مي رفتند .
به لرد رسيدند و كوييرل را در حالي كه دائما به لرد نگاه مي كرد نگه داشتند و منتظر دستورات لرد بودند .

- بارتي امتحان كن ببين دايو درست كار مي كنه يا نه .
- من ؟ چرا من ؟
- كارتو انجام بده . اين دستور اربابته

بارتي به سمت دايو رفت و ابتدا روي آن پريد و به هوا رفت و روي عرشه فرود آمد , سپس كه از محكم بودن آن اطمينان پيدا كرد به سمت لرد رفت و گزارش كار را خدمت لرد داد .
لرد دستور داد تا آني موني را نيز از آب بيرون كشيده تا با اين تصوير كه لرد با خائنين و جاسوسين چه اعمالي انجام مي دهد را مشاهده كند تا ديگر از آن غلطها نكند ...

... بالاخره زمان موعود رسيد و لرد دستور داد تا كوييرل را با دستان بسته و پاهاي بسته كه طنابي از آن به كشتي متصل است روي دايو قرار دهند .
ياكسلي و پرسي گوييرل را به سمت دايو بردند و او را روي دايو به صورت ايستاده قرار دادند تا لرد او را به اعماق آب بفرستاد .

- يا لرد چرا او را به كشتي متصل مي كنيد ؟ اينكارو به آني موني هم كرديد ولي غرق نشد . اگه اينكارو با اون بكنين اونم غرق نمي شه .
- بدان اي بليز كه اين طناب بسي بلند تر از آنيست كه به آني موني متصل بود و آن طناب آني موني را روي آب نگاه مي داشت ولي اينيكي راه را براي پايين رفتن كوييرل باز مي كند و ما مي خواهيم تا آخرين لحظه اولين گرگان جنگي خود را به همراه داشته باشيم . چه مرده چه زنده . حال تماشا كنيد كه با اين جاسوس چه مي كنيم . رودلف اون ميكروفون رو بده من .

رودلف ميكروفون رو به لرد تقديم مي كنه و لرد آن را درون دستار كوييرل نهاده و او را با يك اردنگي به درون آب مي فرستد .
با اين حركت مرگخواران به وجد مي آيند و براي لرد هورايي مي كشند و به كوييرل درون آب كه هر لحظه پايين پايين تر مي رود نگاه مي كنند .
سپس لرد دستور داد تا آني موني را براي بار دگر به درون آب بيندازند با طنابي بلند تر تا كمي براي زنده ماندن تقلا كند .

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
Re: مرگ خواران دریایی!
ارسال شده در: جمعه 23 آذر 1386 12:28
تاریخ عضویت: 1384/06/25
تولد نقش: 1383/08/04
آخرین ورود: یکشنبه 20 آبان 1403 09:08
از: یخچال خانه ریدل
پست‌ها: 1709
آفلاین
همون لحظه بلیز از انتهای کشتی به لرد نزدیک میشه.
بلیز: ارباب الان دو ساعت شده که آنی مونی در آب با پاهای بسته به دنبال کشتی شناوره چه دستور می فرمایید؟
لرد: اون بوقی .. باید به مدت سه روز و سه شب در آب به دنبال کشتی کشیده شه .. تا بفهمه شکستن اولین دندون اصلی ای که ارباب در سن هفت سالگی دراورده یعنی چه!

لرد و معاون ارشدش بلیز و همچنین کوییرل(؟) در حالی که گرم گفتگو در مورد سرنوشت شوم آنی مونی بودند قدم زنان به انتهای کشتی میرن ... در اونجا عده ای از مرگخواران جمع شده اند و دارند چیزی رو تو دریا به هم نشون میدند. درست کمی عقب تر از کشتی در آب پاهای آنی مونی با طناب به یکی از دکل های کشتی بسته شده و در حالی که به مرز خفگی رسیده داره دست و پا زنان خود را به دنبال کشتی میکشه یا به عبارتی بس جالبتر کشیده میشه!
آنی مونی: ارباب ... من مقصر نیستم! ... کمک ... قلپ قلپ ... دارم خفه میشم .. ارباب یه چیز بی ناموسی پاهامو گرفته ... ارباب اینجا کوسه داره ... کمک خفه شدم!

لرد رو به بلیز: نفهمیدید اون شی عجیب چی بود ..
بلیز: قربان مرگخواران ما در طبقه پایین دارند روی این شیء عجیب کار میکنند... گویا نوعی وسیله مشنگی تحت عنوان میکروفون هست که دشمن ازش برای جاسوسی استفاده میکنه!
لرد: یعنی کی میتونه جاسوس باشه؟

لرد همونطور که به فکر فرو رفته به چهره مظلوم مرگخوارانش خیره میشه .. دوربین داره چهره تک تک مرگخوارانو نشون میده .. همه دارای چهره هایی مظلوم و سوت زنان و خوشگل و مامانی هستند .. اما نه همشون .. این یکی چرا انقدر کج کوله و مشکوک و بی ریخت و ناآشنا میزنه!!! .. ناگهان لرد متوجه نکته ای بس حیاتی میشه ...

لرد: این دیگه چه توهمیه .. من چرا این مرگخوار رو به یاد ندارم! فرزندم بیا اینجا ببینم!
کوییرل با اعتماد به نفسی مثال زدنی میره جلو و لرد با دقت دهن کوییرل رو باز میکنه و پس از اطمینان از سالم بودن دندوناش آنها رو میشماره سپس چونشو میگیره و دوبار میچرخونه که در طی این عملیات به هر دو طرف صورتش خیره میشه .. سپس دستارشو باز میکنه و میزان پوکی نوک کلشو آزمایش میکنه ... بعد زیر چشمشو میکشه و به درون چشمهاش با دقت خیره میشه!

لرد: نه من مرگخواری با چنین مشخصاتی نداشتم .. تا ندادم کوسه ها بخورنت خودتو معرفی کن!
کوییرل: ارباب من پرسی ویزلی هستم مرگخوار وفادار شما!
در همون لحظه صدایی از کف عرشه میاد ... شخصی مجهز به یک جارو و یک سطل در کنارش مشغول تمیز کردن عرشه هست!
پرسی: ارباب من پرسی ویزلیم!
کوییرل: نه ارباب ... من گراوپ برادر ناتنی هاگرید هستم خادم وفادار شما!
اینبار صدایی از سکاندار کشتی بلند میشه!
گراوپ: ارباب گراوپ من است!

کوییرل: بابا ارباب من رودلفم دیگه نشناختی منو!
رودلف: پس من کیم؟
لرد: جاسوس پیدا شد ... بگیریدش!

بلافاصله کوییرل میاد فرار کنه اما پاش به طناب متصل به دکل و آنی مونی گیر میکنه و میخوره زمین و در اون میان همه مرگخواران حاضر در صحنه از فرصت استفاده کرده زیر یه خم کوییرل رو میگیرند و نقش بر زمینش میکنند و سپس با اجرای یک فن فیتیله پیچ زیبا اونو میپیچونن و گراوپم با یک پرش انتحاری بر روی کوییرل وی را ضربه فنی میکنه که در طی این جریان کف عرشه کشتی سوراخ شده و کوییرل به طبقه زیرین منتقل میشود!
داور بین المللی آقای حسن مصطفی : این مبارزه با حساب 10-صفر به پایان میرسد!

لرد: دایو را آماده کنید .. امشب این شیاد متقلب خوراک کوسه ها میشود!

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در 1386/9/23 12:41:37
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در 1386/9/23 12:54:13
Do You Think You Are A Wizard?
جادوگری؟