هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۸:۳۰ یکشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۷

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
جشن - خوشحالی - امید - انرژی - استراحت - دوست - چوب جادو - سر و صدا - پیروزی - هاگوارتز

جشنی در هاگوارتز برگزار بود . سر و صدای بچه ها در داخل هاگوارتز از خوشحالی بود .
این جشن به دلیل پیدا شدن چوب جادو هری پاتر بود . پیدا شدن این چوب انرژی و امید را در همه چندین برابر کرده بود زیرا این چوب نوید پیروزی را در برابر ولدمورت میداد .


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۱۶ شنبه ۹ شهریور ۱۳۸۷

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۷ جمعه ۹ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۵:۰۶ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 615 | خلاصه ها: 1
آفلاین
بازي با كلمات نوع ديگري از داستان نويسيست براي كساني كه به نوشتن علاقه دارند.
با بكار بردن 10 كلمه يه داستان كوتاه و زيبا بنويسيد.

مقررات:
1-از 10 كلمه تعيين شده حتما بايد حداقل 7 كلمه در داستان بكار برده شود.
2-از يك كلمه چندين بار و به شكلهاي گوناگون ميتونيد استفاده كنيد ولي يك كلمه به حساب مياد(حركت => حركتي-حركت كردم...).
3-كلمات تعيين شده بايد با رنگي غير از رنگ متن مشخص شود.
4-برداشتن و يا اضافه كردن پسوند به كلمات همچنين تغيير در نحوه گفتن آنها بلامانع است (چطور=> چطوري---دلم ميخواست=> دلت ميخواست).
5- داستانها نباید بیش از ده خط شود.

كلمات جدید:

جشن - خوشحالی - امید - انرژی - استراحت - دوست - چوب جادو - سر و صدا - پیروزی - هاگوارتز




Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۵۲ شنبه ۹ شهریور ۱۳۸۷

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۰ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از این به بعد آواتار فقط مردونه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 621
آفلاین
خطرناک - مرگخوار - دوئل - چوب دستی - ورد - کمک - خسته - فرار - غرور - سیاه

بعد از يك دوئل خسته كننده و طاقت فرسا در حال فرار كردن از دست مرگخواراني بود كه او را دنبال مي كردند با آخرين توانش مي دويد تا جايي را براي پنهان شدن بيابد اما همه جا سياه و سرد بود غرورش اجازه نمي داد تا فرياد كمك سر دهد.بالاخره به كلبه اي خرابه رسيد چوبدستي اش را به طرف كلبه گرفت و ورد لوموس را خواند.
_ كسي اونجاست؟آهاي ي ي؟
جوابي نيامد و آرام آرام به طرف كلبه حركت كرد صدايي شنيد مثل ظاهر شدن كسي بود آنجا براي جنگ و دعوا خيلي خطر ناك بود.اما كاري از او بر نمي آمد چوب دستي اش را پايين آورد.اما صداي پاي فرد نا آشنا به او نزديك مي شد.پير مردي بلند قد با ريش هاي نقره فام و عينكي نيم دايره ناگهان فرياد زد:
_ آلبوس؟
_ بله خودمم تعداد زيادي مرگخوار تو راهند بايد زودتر بريم.
از خوشحالي نمي دانست چه بكند كه ناگهان خود را در هاگوارتز يافت.

تایید شد.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۹ ۲۱:۱۱:۰۸

[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۳۰ جمعه ۱ شهریور ۱۳۸۷

مرينا كراوكر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۶ جمعه ۱ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۵:۴۹ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۳
از خونمون...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 8
آفلاین
- بابا مرگخوار يعني چي؟
هري همون طور كه گذشته ها رو به خاطر مي آورد،رو به پسر كوچكش كرد و گفت:
- مرگخوارا يه گروه خطرناک و قدرتمند بودن كه هر جور وردی را با چوب دستی های خودشون و براي رسيدن به هدفشون به اجرا در می‌آورند.به طوري كه دوئل كردن با اونها نياز به مهارت خاصي داشت.و اونها اين قدرتشون رو مديون اربابشون ولدمورت بودند.
- بابا چه بلايي سر مرگخوارا اومد؟
لبخندي بر روي لب هاي هري نقش بست.
- نوزده سال پيش سه تا دوست تصميم گرفتند سياهي رو براي هميشه از بين ببرند.البته خيلي ها تو اين راه قدم گذاشته بودند.اما تفاوت اونها اين بود كه هيچ وقت خسته نشدند تا اينكه بالاخره به يك پيروزي عظيم و غرور آفرين دست پيدا كردند.البته افرادي هم تو اين راه بهشون كمك كردند كه قوي ترينشون آلبوس دامبلدور مدير مدرسه هاگوارتز بود.كسي كه جون خودش رو براي شكست ولدمورت فدا كرد...

تایید شد!
اگه یکم فضا سازی در نمایشنامت رو بیشتر خونی داستانت جذاب تر هم میشه. موفق باشی


ویرایش شده توسط setareie sobh در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱ ۲۲:۳۳:۵۹
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲ ۱۱:۲۴:۵۲

چی میگی ؟ ریون داره همه رو لوله میکنه ؟ باورم نمیــــــــــــــشه! واو !


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲:۰۴ چهارشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۷

نیمفادورا تانکسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۸ سه شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۱:۲۹ جمعه ۲۲ آذر ۱۳۸۷
از خانه گريمالد
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 55
آفلاین
خطرناک - مرگخوار - دوئل - چوب دستی - ورد - کمک - خسته - فرار - غرور - سیاه
.......................
هري خسته و كوفته در ميان 10 مرگ خوار ايستاده بود.هيچ كسي نبود تا از او كمك بخواهد . همه مرده بودن .هيچ راه فراري نداشت .
صداي پايي از پشت سرش شنيد . مرگ خوارها راه رو براي فردي كه صداي پا رو ايجاد كرده بود باز كردن .
هري گفت متظرت بودم .
ولدمورت گفت : پدر و مادرت رو كشتم .حالا نوبت توست .
غرور هري اجازه نميداد همونطور واسته و ولدمورت رو نگاه كنه .
هري چوب دستيشو كشيد و زماني كه ميخواست وردي رو به زبون بياره ولدمورت چوب دستي هري رو با حركت عادي دستش به زمين انداخت .
ولدمورت گفت : جادوي سياه خيلي خطرناكه ؟‌ نه ؟
سپس ولدمورت چوب دستيشو به سمت هري گرفت .
آواداکداورا......!
سپس دنيا به جاي اينكه به روي هري سياه شه قرمز شد !‌
هري در دنيايي ديگر جيني را ديد كه روي شكمش نشسته و روي صورت او خم شده است طوري كه هري فقط موهاي قرمز زيباي جيني رامي ديد !
جيني در همين حين گفت : بازم خواب بد ديدي ؟
بيدار شو بايد بري سركار !‌

تایید شد!
مجبور نبودی از هر ده تا کلمه استفاده کنی که داستانت طولانی بشه از الان سعی کن کوتاه نویسی رو یاد بگیری. موفق باشی


ویرایش شده توسط رونالد بیلیوس ویزلی در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۳۰ ۲:۱۵:۵۶
ویرایش شده توسط رونالد بیلیوس ویزلی در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۳۰ ۱۵:۴۵:۱۷
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۳۱ ۱۱:۲۸:۲۳


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۹:۰۴ سه شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۷

فرد ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۳ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۷:۰۸ یکشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۵
از مغازه ویزلی ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 106
آفلاین
خطرناک - مرگخوار - دوئل - چوب دستی - ورد - کمک - خسته - فرار - غرور - سیاه

چند مرگخوار با رداهای سیاه رنگ در حالی که چوبدستیشان در دستشان بود،آماده دوئل بودند.
هری فکری به ذهنش نمی رسید.نمی دانست چه طور می تواند از دست آن مرگخواران خطرناک فرار کند.خستگی تمام وجودش را فراگرفته بود.هیچ کس در آن اطراف نبود تا کمکش کند.


ّّFor What I've Done
I Start Again
And Whatever Pain May Come
Today This Ends
I'm Forgiving What I've Done



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۵۹ دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۷

hanieh


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۹ جمعه ۱۸ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۲۴ جمعه ۱ آذر ۱۳۸۷
از هاگزمید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
(مرگخوار )(خطرناک )به سمت او امد.او (خسته )بود اما( دویل) کرد(.غرور )او اجازه نمیداد تسلیم شود او با ردای (سیاه )دور او چرخید و( ورد )میخواند اما( چوبدستی )او شکست میخواست (فرار) کند (کمک) میخواست اما با نفرین مرگخوار کشته شد.

---------------
پستت نا مفهوم بود.تایید نشد.
در ضمن نیاز نیست هزار بار یه پست رو بفرستی.من هشت تا پست ازت پاک کردم.یه بار دگمه ارسال رو بزنی پست فرستاده میشه.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۲۸ ۲۳:۲۶:۱۱



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۰۸ یکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۷



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ پنجشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۱:۰۶ پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 6
آفلاین
نوری در دلش روشن بود نوری که مانند سایه ای سیاه سرگردان بود.بار ها احساس کرد که به کمک احتیاج دارد اما غرورش اجازه این کار را به او نمی داد. خسته از تمام رویداد ها بر روی تخت دراز کشیده بود.غرق در افکارش به سقف چشم دوخته بود در حالی که اصلا ان را نمی دید ... مرگ خواران نابود شده بودند.دویل های خطرناک پایان یافته بود.حال خسته اما اسوده بود. چوبدستی خود را تکان داد و وردی بر زبان راند همه جا تاریک شد واو خوابید. اسوده تر از همیشه...

تایید شد.


ویرایش شده توسط فرشته تاریکی در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۲۷ ۱۷:۱۱:۱۵
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۲۷ ۱۸:۰۱:۲۹
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۲۷ ۱۸:۰۵:۳۷


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۲۱ شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۷

امـــــِر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۰۸ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۷
از تهران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
خطرناک - مرگخوار - دوئل - چوب دستی - ورد - کمک - خسته - فرار - غرور - سیاه

درست دو روز بعد از فرار هری از دست لرد سیاه بود که دابی برای کمک هری که خسته از دوئل بود ، رسید!
هری با چوب دستی خود،ورد همیشگی را بر زبان آورد و همه جا روشن شد در حالی که مرگ خوار تشنه خونی به دنبال او بود!

جمله هات پراکنده بود با این حال تایید شد.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۲۶ ۲۳:۳۶:۵۷

زنده باد هری پاتر


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۰۹ جمعه ۲۵ مرداد ۱۳۸۷

امـــــِر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۰۸ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۷
از تهران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
پست من چرا پاک شده؟
من شونصد خط نوشته بودم و همه کلمات توش بود!
اه!

باید کلماتی که استفاده میکنی رو به صورتی جدا از متنت بکنی و گرنه پستت پاک میشه.موفق باشی.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۲۵ ۲۳:۳۳:۵۲

زنده باد هری پاتر







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.