هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۱۲ جمعه ۱۹ مهر ۱۳۸۷

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
پرواز - دوست - زیبا - اسنیچ - آبی - عجله - جارو - طلایی - دور - محکم

با عجله بر روی جاروی پرنده اش نشست و نگاهی به دوستــش انداخت . به آسمانِ آبی و زیبای آن روز نگریست و به سرعت به پرواز در آمد .
در حالیکه به دور و بر زمین نگاه می کرد ، شئ ای محکم به سرش خورد و چشمش به اسنیچ طلایی افتاد که از او دور و دور تر می شد ...



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۵۲ جمعه ۱۹ مهر ۱۳۸۷

آگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۱ یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۴:۳۳ چهارشنبه ۲۵ دی ۱۳۸۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 24
آفلاین
پرواز - دوست - زیبا - اسنیچ - آبی - عجله - جارو - طلایی - دور - محکم

چرا اینجا هستم ؟ چون دوست دارم پرواز کنم . عجله ای برای گرفتن اسنیچ طلایی ندارم ، چرا که با گرفتن آن پرواز آزادانه در آسمان آبی و بر فراز هاگوارتز به پایان خواهد رسید .

دستانم را دور دسته جارو محکم می کنم که درصورت لزوم ، به سمت اسنیچ شیرجه بزنم . ولی تنها زمانی این کار را خواهم کرد که ناچار باشم .

تنها زمانی که حریف ، اسنیچ را دیده باشد و بخواهد زیبایی پیروزی را از من دریغ بدارد .


خیلی قشنگ بود...! خیلی! با بسی خوشحالی تایید میشه!


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۲۰ ۲۲:۱۳:۱۵

چه باحاله این :


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۳۱ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۸۷

بيدل آوازه خوان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۳ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۳:۴۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۸۷
از پاتيل درز دار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 8
آفلاین
پرواز - دوست - زیبا - اسنیچ - آبی - عجله - جارو - طلایی - دور - محکم

_____________

هري تا جايي كه ميتوانست روي جارو خم شده بود و دستش را براي گرفتن اسنيچ دراز كرده بود ، انگشتانش كمتر از چند سانتيمتر با گوي طلايي رنگ فاصله داشتند كه ناگهان ..
بلاجر قهوه اي رنگي محكم به دستش برخورد كرد و تعادل او را به هم زد ، هري پس از چند بار متوالي چرخيدن به دور خودش روي زمين سقوط كرد.
دوستانش با عجله فرود امدند و دور او حلقه زدند ،در همين لحظه فرياد شادي مالفوي به گوش رسيد معلوم بود كه اسنيچ را گرفته است ، هري نگاه شرمگينانه اي به دوستانش انداخت و بعد از زور درد اسمان آبي و زيبا در سياهي چشمانش گم شد و از هوش رفت.


سلام....تایید شد! کارگاه نمایشنامه نویسی در انتظار شماست!


ویرایش شده توسط hary1234 در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۹ ۱۶:۳۴:۲۳
ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۹ ۲۲:۵۴:۱۰

قصه هاي بيدل آوازه خوان ، نوشته شده توسط رولينگ


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۴۷ چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۸۷

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از کنار مک!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1771
آفلاین

کلمات جدید:

پرواز - دوست - زیبا - اسنیچ - آبی - عجله - جارو - طلایی - دور - محکم





1) از ده کلمه ای که تعیین شده حداقل 7 تا باید در داستان به کار بره!

2) کلماتی که تعیین شدن رو لطفا در نوشته تون رنگی کنید....میتونید هم نکنید اما این به ما کمک می کنه که راحت تر پستتون رو بخونیم و تایید کنیم...

3)میتونید از یه کلمه به شکلهای مختلفش استفاده کنید...مثلا: حرکت: (حرکتی - حرکت کردم - پر حرکت) یا دلم می خواست: (دلت می خواست- دلش خواسته بود)

4) اینجا محلی برای ورود به ایفای نقشه...پست های زیبای شما اینجا خونده می شن و اگه تایید شدید( که زیر پستتون با رنگ سبز نوشته میشه) میرید به مرحله بعد....یعنی کارگاه نمایشنامه نویسی!

5) اعضای ایفای نقش هم می تونن اینجا پست بزنن...اینجا یه تاپیک آزاد برای همه ست...برای پستهای ایفای نقشی ها هم جا داره!

6) لطفا از نوشتن پست غیر اخلاقی یا دارای توهین پرهیز کنید...


[b][font=Arial]«I am not worriedHarry,» 
said Dumbledore
his voice a little stronger despite
the freezing water
«I am with you.»[/font]  [/b]


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۵۱ سه شنبه ۲ مهر ۱۳۸۷

مالی ویزلی old45


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۵۹ پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۱
از بارو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 86
آفلاین
جشن – خوشحالي – اميد – انرژي – استراحت – دوست – چوب جادو – سر و صدا – پيروزي – هاگوارتز

بعد از پیروزی در هاگوارتز از خوشحالی جشن و سر و صدایی راه افتاد که هر کسی می شنید انرژی می گرفت و با امید دوستی با گریفی ها به طرف آنها می آمدند


شما که تو ایفای نقش هستی....


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۲ ۱۶:۰۳:۴۰
ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۲ ۱۶:۱۰:۳۷

دارنده یه صد آفرین و یه ده آفرین تو انشاء از تدی

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۱:۴۷ سه شنبه ۲ مهر ۱۳۸۷

ريچي كوتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۵ دوشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۲۱ جمعه ۳ شهریور ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 8
آفلاین
جشن – خوشحالي – اميد – انرژي – استراحت – دوست – چوب جادو – سر و صدا – پيروزي – هاگوارتز


سر و صدا هاي پيروزي از همه جا به گوش ميرسيد. اين همه اميد و انرژي بعد از جنگ سختي كه داشتند دور از باور بود.
- اين همه خوشحالي رو تا حالا توي هاگوارتز نديده بودم هري! هي! تو چته؟!
- من خسته ام لونا!
- منم اگه جاي تو بودم نياز به يه كم استراحت داشتم؛ اگه بخواي ميتونم حواسشون رو پرت كنم.
- خيلي ممنونم لونا؛ و با لحني پر افسوس گفت: تو دوست خيلي خوبي هستي...
لونا لبخندي زد و رو به جمعيت كرد و گفت:
- گراوپ رو نيگا كنيد، اون كه توي دستشه شبيه چوب جادو ي تاناكودارها نيست؟
هري درحالي كه شنل نامرئي اش رو روي سرش ميكشيد به سمت رون و هرميون رفت و كنارشون نشست و گفت: بهتر نيست جشن رو به عهده ي بقيه بذاريد؟ من نياز دارم كه كنارم باشيد؛ آن دو بي هيچ حرفي بلند شدند و، همراهش رفتند...


خوب و قشنگ بود اما سوژه اش خیلی خیلی شبیه قسمتهای آخر کتاب هفت بود....سوژه های خودساخته ای که سعی کنیم بنویسیم همیشه قشنگترن!

ممنون از پستت...تایید شد!


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۲ ۱۵:۵۶:۵۷



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۰۷ یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۸۷

ریـمـوس لوپـیـنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۶ چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۰:۰۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶
از قلمروی فراموش شدگان !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 395
آفلاین
جشن - خوشحالی - امید - انرژی - استراحت - دوست - چوب جادو - سر و صدا - پیروزی - هاگوارت
هری پس از پایان جشن پایان سال به سمت ورودی خوابگاه گریفندورد در حرکت بود .
بانوی چاق با دوستش که در تابلوی مجاورش زندگی میکرد در حال صحبت در مورد روزی بود که سیریوس تابلوی او رو با شمشیری که 3 متر طول داشت دریده بود .
-زلمبو زیمبو .
بعد از گفتن اسم رمز بانوی چاق گفت اگه یه کم ادب داشتی میونه حرفم نمیپریدی و سپس تابلویش را به سمت داخل چرخاند و هری وارد شد .
سالن در تاریکی بود و فقط نور آتش شومینه بر روی دسته های مبل که روبروی اتش بود سوسو میزد در همین حین بود که ناگهان هری احساس کرد دو دست او را از زمین بلند میکنند .
-سلام هری .
هری که آن صدارو رو شناخته بود گفت :
-اِ...اِ..منو بزار پایین جرج .
-نمیشه .
سپس چراغها روشن شد و هری تمام دانش آموزان خوابگاه رو دید که به سمتش حمله ور شدن و او را به بالای سرشان گرفتن . هرکس چیزی میگفت و چون سروصدا زیاد بود هری صدای انها رو به طور واضح نمیشنید که میگفتند :
-هری چطور باسیلیسکو کشتی ؟
-اونجا چه اتفاقی افتاد ؟
بعد از اینکه دانش آموزان هری را از روی سرشان پایین آوردند او رون رو دید که در گوشه ای از سالن برای دانش اموزان سال اولی تعریف میکرد که چطور با لاکهارت دویل کرده و حافظه او را باچوب جادویش که کمی مشکل داشت پاک کرده .
هری که باعث شده بود گره گریفندور بالاترین امتیاز رو بین چهر گروه هاگوارتز یباورد احساس خوشحالی میکرد .
از خستگی نمیتوانست چشمهایش رو روی هم نگه دارد به سوی تخت نرمش در خوابگاه پیش رفت .

تایید شد! سعی کن کوتاه تر بنویسی


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۱ ۱۷:۴۷:۳۴


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۵۳ یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۸۷

ریموس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۴۰ یکشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۸:۱۳ یکشنبه ۲۹ آذر ۱۳۸۸
از گرگینستان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 11
آفلاین
جشن - خوشحالی - امید - انرژی - استراحت - دوست - چوب جادو - سر و صدا - پیروزی - هاگوارتز

در سرسرای اصلی هاگوارتز ،جشن هالوین برگزار بود و همه دانش آموزان پر انرژی و امید بودند و خوشحالی سرسرا را در بر گرفته بود و من که شب گذشته به خاطر شکسته شدن چوب جادویم به خواب نرفته بود حوصله تحمل این سروصدا ها رو نداشتم.
برای استراحت به خوابگاهم در تالار گریفندور رفتم که کادویی بر روی تختم بود.اون یک چوب جادو از طرف دوستم بود.خوشحالی من را فرا گرفت و این یک پیروزی برای من بود.

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۳۱ ۱۷:۳۷:۱۴


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۳۶ شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۷

فلورنس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۳۴ جمعه ۱۶ آذر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۰
از قلب هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 63
آفلاین
کلمات:جشن - خوشحالی - امید - انرژی - استراحت - دوست - چوب جادو - سر و صدا - پیروزی - هاگوارتز متن:.سر و صدای زیادی تمام دهکده ی اوتری سنت کچپل را فراگرفته بود.در پناهگاه جشنی به پا بود.همه ی اعضای خانواده ی ویزلی به همراه دوستانشان در انجا حضور داشتند تا بتوانند در کنار هم در شادی ان پیروزی چشمگیر سهیم باشند.در چهره ی تک تک میهمانان برق امید به چشم می خورد.موج انرژی در میان حضار روان بود.همه با خوشحالی پای کوبی می کردند.گاه بی گاه افرادی با چوب جادویشان حباب هایی زرین درست می کردند که در میان ان نمایی از هاگوارتز می درخشید.
اری...دیگر اکثر مردم این باور را پیدا کرده بودند که اکنون وقت ارامش و استراحت از جنگ های خونینی است که صدها سال احساس امنیت را از جامعه ی جادوگری گرفته بود.

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۳۰ ۱۷:۱۸:۴۰

*FLORENCE*~~~~~ ~~~~~
Any Thing Is Possible If you Just Believe That تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۹:۰۲ شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۷

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۸ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
از لرد سیاه اطاعت میکنم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 388
آفلاین
جشن - خوشحالی - امید - انرژی - استراحت - دوست - چوب جادو - سر و صدا - پیروزی - هاگوارتز

به آرامی راه میرفتم. سر و صدای مرگخواران که به خاطر کشتن وزیر خوشحالی میکردند را میشنیدم. اما نباید حواسم پرت میشد.من نیز مأموریتی داشتم. هم اکنون وقت استراحت نبود.
به مکان مورد نظرم رسیدم. چوب جادویم را در آوردم و به سمت در نشانه رفتم.
در به آرامی چرخید. ورد آواداکداورا را برزبان راندم و سپس آپارات کردم. هم اکنون زمان آن بود که من نیز پیروزیم را جشن بگیرم.
با انرژی برروی صندلی های خانه نشستم و با دوستم که منتظرم بود درباره‏ی موفقیتم صحبت کردم


تایید شد!


ویرایش شده توسط پشـمالو در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۳۰ ۹:۱۵:۳۵
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۳۰ ۱۱:۴۰:۴۷







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.