هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۰۰ پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۷

آرنولدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۰ شنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۷:۱۵ پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۱
از روي شونت! باورت نمي شه نگام كن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 353
آفلاین
امروز با یکی از دوستان برای تفریح برفراز هاگوارتز پرواز خواهیم کرد اما نه با جارو مثل نه دفعات قبل که با عجله به سمت اسنیچ طلایی شیرجه بزنیم امروز با پرنده ای زیبا به نام فاوکس (ققنوس دامبلدور) در آسمان آبی پرواز می کنم.
من عاشق پروازم برای همین با فاو کس صحبت کردم تا یک دور در حوالی هاگوارتز بزنیم.
حالا وقتش شده من روی گردن حیوان نشستم و محکم او را چسبیدم و به پرواز در آمدیم.



ممنون...

اممم راستش من خودم وقتی بخوام پستی بخونمT وقتی علایم نگارشی مثل ویرگول، نقطه،.... داشته باشه راحت تر می خونم و کمتر میشه که حوصلم سر بره! شاید بقیه هم اینجوری باشن! واسه همین اگه این ویرگول و اینارو بذاری خیلی خوب میشه! مثلا:

من عاشق پروازم، برای همین با فاوکس صحبت کردم...
اما نه با جارو، نه مثل دفعات قبل که با عجله به سمت اسنیچ شیرجه بزنیم؛ امروز ....

در کل این نظر من بود، اینارو تو کارگاه نمایشنامه نویسی بیشتر می تونن بگن!

مرسی که پست زدی!


تایید شد!


کارگاه نمایشنامه نویسی منتظرته!


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۲۶ ۰:۴۵:۴۸


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۵۴ چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۷

آرنولدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۰ شنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۷:۱۵ پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۱
از روي شونت! باورت نمي شه نگام كن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 353
آفلاین
امروز مسابقه ی کوییدیچ هافل پاف و اسلایتیرینه منم چون عاشق جارو سواری و کوییدیچم به هر دری می زنم تا بتونم جارو سواری بکنم خوب آخه می دونی من نه هافل پافی هستم نه اینکه می تونم جارو سوار شم چون خوب همینطور که می دونید من خیلی کوچکم چاره ی این مشکل یک دوست قدیمیه که هم هافل پافیه هم خوب جارو سواری می کنه.
بالاخره آلبوس سوروس رو راضی کردم که منم باهاش سوار جارو بشم.
آسمان صاف و آبی بود که سوت مسابقه به صدا درآمد و پرواز ما شروع شد من ردای آلبوس رو محکم گرفتم کمی از بازی گذشته بود که من یک نور عجیبی دیدم با عجله آلبوس رو مطلع کردم او خیلی سریع دور زد و با حالت نمایشی و زیبایی اسنیچ طلایی را قاپید ولی آنها خیلی عقب بودند و با این کار او با اختلاف کمی باختند...
ادامه دارد...


سلام...
اول اینکه این ادامه دارد فکر کنم نمی تونه ادامه داشته باشه، چون ما پستهامون اینجا تکی میشه،یعنی داستان های چند خطی و کوتاهن که همونجا تموم میشن و ادامه ندارن!

اما پست...پست نسبتا خوبیه اما من میگم که از این بهتر هم می تونه باشه! پس ازت می خوام که با تمام قوا و همه علاقه، یکی بهتر و قشنگترشو بنویسی، منو اونقدر راضی کنی که بی حرف و حدیث بنویسم تایید!!



فعلا تایید نشد


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۲۴ ۲۲:۲۲:۱۷
ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۲۴ ۲۲:۲۹:۲۸


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۱:۳۵ یکشنبه ۲۱ مهر ۱۳۸۷

مالی ویزلی old45


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۵۹ پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۱
از بارو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 86
آفلاین
چوچانگ عزیز من به دلیل زیر فقط پست دادم

نقل قول:
5) اعضای ایفای نقش هم می تونن اینجا پست بزنن...اینجا یه تاپیک آزاد برای همه ست...برای پستهای ایفای نقشی ها هم جا داره!


پرواز - دوست - زیبا - اسنیچ - آبی - عجله - جارو - طلایی - دور - محکم
------------------------------------------------------------------------------
از نگاه گزارش گر:
امروز روز یه روز صاف و آسمانی آبی بود که جون می ده برای کوییدیچ بچه های گریفی با عجله و دستانی که محکم دور جاروهاشونو گرفتن از چادر بیرون میان و شروع کردند به پرواز ................... انتهای بازی
بله جینی ویزلی اسنیچ طلایی رو رو گرفت و به طرف دوستش رفت برای چهارمین بازی هم گریفی ها برنده بازی شدند


دارنده یه صد آفرین و یه ده آفرین تو انشاء از تدی

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۱۲ جمعه ۱۹ مهر ۱۳۸۷

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
پرواز - دوست - زیبا - اسنیچ - آبی - عجله - جارو - طلایی - دور - محکم

با عجله بر روی جاروی پرنده اش نشست و نگاهی به دوستــش انداخت . به آسمانِ آبی و زیبای آن روز نگریست و به سرعت به پرواز در آمد .
در حالیکه به دور و بر زمین نگاه می کرد ، شئ ای محکم به سرش خورد و چشمش به اسنیچ طلایی افتاد که از او دور و دور تر می شد ...



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۵۲ جمعه ۱۹ مهر ۱۳۸۷

آگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۱ یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۴:۳۳ چهارشنبه ۲۵ دی ۱۳۸۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 24
آفلاین
پرواز - دوست - زیبا - اسنیچ - آبی - عجله - جارو - طلایی - دور - محکم

چرا اینجا هستم ؟ چون دوست دارم پرواز کنم . عجله ای برای گرفتن اسنیچ طلایی ندارم ، چرا که با گرفتن آن پرواز آزادانه در آسمان آبی و بر فراز هاگوارتز به پایان خواهد رسید .

دستانم را دور دسته جارو محکم می کنم که درصورت لزوم ، به سمت اسنیچ شیرجه بزنم . ولی تنها زمانی این کار را خواهم کرد که ناچار باشم .

تنها زمانی که حریف ، اسنیچ را دیده باشد و بخواهد زیبایی پیروزی را از من دریغ بدارد .


خیلی قشنگ بود...! خیلی! با بسی خوشحالی تایید میشه!


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۲۰ ۲۲:۱۳:۱۵

چه باحاله این :


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۳۱ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۸۷

بيدل آوازه خوان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۳ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۳:۴۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۸۷
از پاتيل درز دار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 8
آفلاین
پرواز - دوست - زیبا - اسنیچ - آبی - عجله - جارو - طلایی - دور - محکم

_____________

هري تا جايي كه ميتوانست روي جارو خم شده بود و دستش را براي گرفتن اسنيچ دراز كرده بود ، انگشتانش كمتر از چند سانتيمتر با گوي طلايي رنگ فاصله داشتند كه ناگهان ..
بلاجر قهوه اي رنگي محكم به دستش برخورد كرد و تعادل او را به هم زد ، هري پس از چند بار متوالي چرخيدن به دور خودش روي زمين سقوط كرد.
دوستانش با عجله فرود امدند و دور او حلقه زدند ،در همين لحظه فرياد شادي مالفوي به گوش رسيد معلوم بود كه اسنيچ را گرفته است ، هري نگاه شرمگينانه اي به دوستانش انداخت و بعد از زور درد اسمان آبي و زيبا در سياهي چشمانش گم شد و از هوش رفت.


سلام....تایید شد! کارگاه نمایشنامه نویسی در انتظار شماست!


ویرایش شده توسط hary1234 در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۹ ۱۶:۳۴:۲۳
ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۹ ۲۲:۵۴:۱۰

قصه هاي بيدل آوازه خوان ، نوشته شده توسط رولينگ


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۴۷ چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۸۷

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از کنار مک!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1771
آفلاین

کلمات جدید:

پرواز - دوست - زیبا - اسنیچ - آبی - عجله - جارو - طلایی - دور - محکم





1) از ده کلمه ای که تعیین شده حداقل 7 تا باید در داستان به کار بره!

2) کلماتی که تعیین شدن رو لطفا در نوشته تون رنگی کنید....میتونید هم نکنید اما این به ما کمک می کنه که راحت تر پستتون رو بخونیم و تایید کنیم...

3)میتونید از یه کلمه به شکلهای مختلفش استفاده کنید...مثلا: حرکت: (حرکتی - حرکت کردم - پر حرکت) یا دلم می خواست: (دلت می خواست- دلش خواسته بود)

4) اینجا محلی برای ورود به ایفای نقشه...پست های زیبای شما اینجا خونده می شن و اگه تایید شدید( که زیر پستتون با رنگ سبز نوشته میشه) میرید به مرحله بعد....یعنی کارگاه نمایشنامه نویسی!

5) اعضای ایفای نقش هم می تونن اینجا پست بزنن...اینجا یه تاپیک آزاد برای همه ست...برای پستهای ایفای نقشی ها هم جا داره!

6) لطفا از نوشتن پست غیر اخلاقی یا دارای توهین پرهیز کنید...


[b][font=Arial]«I am not worriedHarry,» 
said Dumbledore
his voice a little stronger despite
the freezing water
«I am with you.»[/font]  [/b]


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۵۱ سه شنبه ۲ مهر ۱۳۸۷

مالی ویزلی old45


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۵۹ پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۱
از بارو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 86
آفلاین
جشن – خوشحالي – اميد – انرژي – استراحت – دوست – چوب جادو – سر و صدا – پيروزي – هاگوارتز

بعد از پیروزی در هاگوارتز از خوشحالی جشن و سر و صدایی راه افتاد که هر کسی می شنید انرژی می گرفت و با امید دوستی با گریفی ها به طرف آنها می آمدند


شما که تو ایفای نقش هستی....


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۲ ۱۶:۰۳:۴۰
ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۲ ۱۶:۱۰:۳۷

دارنده یه صد آفرین و یه ده آفرین تو انشاء از تدی

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۱:۴۷ سه شنبه ۲ مهر ۱۳۸۷

ريچي كوتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۵ دوشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۲۱ جمعه ۳ شهریور ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 8
آفلاین
جشن – خوشحالي – اميد – انرژي – استراحت – دوست – چوب جادو – سر و صدا – پيروزي – هاگوارتز


سر و صدا هاي پيروزي از همه جا به گوش ميرسيد. اين همه اميد و انرژي بعد از جنگ سختي كه داشتند دور از باور بود.
- اين همه خوشحالي رو تا حالا توي هاگوارتز نديده بودم هري! هي! تو چته؟!
- من خسته ام لونا!
- منم اگه جاي تو بودم نياز به يه كم استراحت داشتم؛ اگه بخواي ميتونم حواسشون رو پرت كنم.
- خيلي ممنونم لونا؛ و با لحني پر افسوس گفت: تو دوست خيلي خوبي هستي...
لونا لبخندي زد و رو به جمعيت كرد و گفت:
- گراوپ رو نيگا كنيد، اون كه توي دستشه شبيه چوب جادو ي تاناكودارها نيست؟
هري درحالي كه شنل نامرئي اش رو روي سرش ميكشيد به سمت رون و هرميون رفت و كنارشون نشست و گفت: بهتر نيست جشن رو به عهده ي بقيه بذاريد؟ من نياز دارم كه كنارم باشيد؛ آن دو بي هيچ حرفي بلند شدند و، همراهش رفتند...


خوب و قشنگ بود اما سوژه اش خیلی خیلی شبیه قسمتهای آخر کتاب هفت بود....سوژه های خودساخته ای که سعی کنیم بنویسیم همیشه قشنگترن!

ممنون از پستت...تایید شد!


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۲ ۱۵:۵۶:۵۷



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۰۷ یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۸۷

ریـمـوس لوپـیـنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۶ چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۰:۰۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶
از قلمروی فراموش شدگان !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 395
آفلاین
جشن - خوشحالی - امید - انرژی - استراحت - دوست - چوب جادو - سر و صدا - پیروزی - هاگوارت
هری پس از پایان جشن پایان سال به سمت ورودی خوابگاه گریفندورد در حرکت بود .
بانوی چاق با دوستش که در تابلوی مجاورش زندگی میکرد در حال صحبت در مورد روزی بود که سیریوس تابلوی او رو با شمشیری که 3 متر طول داشت دریده بود .
-زلمبو زیمبو .
بعد از گفتن اسم رمز بانوی چاق گفت اگه یه کم ادب داشتی میونه حرفم نمیپریدی و سپس تابلویش را به سمت داخل چرخاند و هری وارد شد .
سالن در تاریکی بود و فقط نور آتش شومینه بر روی دسته های مبل که روبروی اتش بود سوسو میزد در همین حین بود که ناگهان هری احساس کرد دو دست او را از زمین بلند میکنند .
-سلام هری .
هری که آن صدارو رو شناخته بود گفت :
-اِ...اِ..منو بزار پایین جرج .
-نمیشه .
سپس چراغها روشن شد و هری تمام دانش آموزان خوابگاه رو دید که به سمتش حمله ور شدن و او را به بالای سرشان گرفتن . هرکس چیزی میگفت و چون سروصدا زیاد بود هری صدای انها رو به طور واضح نمیشنید که میگفتند :
-هری چطور باسیلیسکو کشتی ؟
-اونجا چه اتفاقی افتاد ؟
بعد از اینکه دانش آموزان هری را از روی سرشان پایین آوردند او رون رو دید که در گوشه ای از سالن برای دانش اموزان سال اولی تعریف میکرد که چطور با لاکهارت دویل کرده و حافظه او را باچوب جادویش که کمی مشکل داشت پاک کرده .
هری که باعث شده بود گره گریفندور بالاترین امتیاز رو بین چهر گروه هاگوارتز یباورد احساس خوشحالی میکرد .
از خستگی نمیتوانست چشمهایش رو روی هم نگه دارد به سوی تخت نرمش در خوابگاه پیش رفت .

تایید شد! سعی کن کوتاه تر بنویسی


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۱ ۱۷:۴۷:۳۴







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.