هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۰:۱۵ پنجشنبه ۱ اسفند ۱۳۸۷

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از کنار مک!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1771
آفلاین
تکلیف اول

آدم خوارهای قبیله گالاباما تازگیا یه جایی پیدا کردن که پر از سیره، و اونا چون آدمخوار بودن تا حالا سیر نخورده بودن! بعد که سیر می خورن خیلی باهاش حال می کنن! روز بازی، از قضا کوییرل با دستارش رو جارو از کنار اینا می گذره و اینا بوی دلنواز سیر رو از دستار کوییرل استشمام می کنن و همه جای ورزشگاه بوی سیر می پیچیه و ملت آدمخوار رو از خود بیخود می کنه! این وسط همه تلاش آدمخوارا تو بازی فقط این میشه که کوییرلو بدست بیارن و خودش و دستارشو جمیعا کباب کنن تا برای اولین بار، مزه کبابی با طعم سیر رو تجربه کنن!! و مدیران هم از فرصت استفاده می کنن و تا می تونن گل می زنن! ولی چه میشه کرد که جستجوگر بازی،کوییرله و یه گله آدمخوار افتادن پشتش و فرصتی واسه گرفتن اسنیچ نداره!!



تکلیف دوم

پشت دفترش بود. درست بود، می دانست. بارها به اینجا آمده بود. هنوز روز اول یادش می آمد، هنوز یادش بود که چطور او نگاه می کرد...چطور می خندید، چطور او را به طرف یک نوشیدنی دعوت می کرد.
هنوز یادش می آمد. قلبش محکم در گلو می تپید. احساس می کرد درست مثل آن روز، همه نوشیدنی های جهان در گلویش گیر کرده و همه راه نفسش را بسته است. قلبش می خواست از گلو بیرون بجهد. نفسش را در سینه حبس کرده بود. آرام می شمرد...یک...دو...سه...

در دفتر باز شد. باز شد، و او وارد شد. ردای سبزش در هوا پرواز می کرد، موهای تاب دارش در پشت او موج می خورد...بلیز چشمش را تنگ کرد و از دریچه کوچک جای کلید، به بیرون کمد نگاه کرد. صورتش برافروخته بود. درست مثل اولین روز...

هنوز می شمرد. سه...دو...یک....می خواست همه چیز تمام شود. همه چیز به پایان رسیده بود، دیگر او را نمی خواست. فکر می کرد...فکر می کرد...فکر می کرد...تقصیر او نبود! معلوم بود که تقصیر او نبود! تقصیر خود آن دختر سبزپوش بیرون کمد بود، تقصیر او بود که همه اینها اتفاق می افتاد...خودش اینطور می خواست...باشد، حالا که می خواست...

آنیتا به طرف میزش رفت. موهای مواج پشت سرش تاب می خورد، ردای سبزش در هوا پرواز می کرد. بلیز دلش می خواست بیرون بجهد، بپرد و با تمام وجود او را از نزدیک شدن به آنجا باز دارد....گلویش خشک شده بود. قلبش به هشدار محکم می تپید.

آنیتا آرام کشوی میز را باز کرد. بلیز چشمانش را بست. دود سیاه از کشوی آنیتا بیرون پرید. دود، آرام آرام، شوم و خوفناک جلوی آنیتا ایستاد. لحظه لحظه بیشتر شکل می گرفت، بزرگ می شد، جان می گرفت.....آنیتا یک قدم عقب رفت. پیکر بی سر آلبوس دامبلدور جلوی رویش ایستاده بود.
- پـــــدر!
بلیز گوشهایش را گرفت. جیغ آنیتا در همه ذره های بدنش نفوذ می کرد...تنش می لرزید، همه بدنش با جیغ آنیتا فریاد می زد...
ناگهان در باز شد. ایگور سراسیمه وارد اتاق شد و در جستجوی منبع صدا به دنبال آنیتا گشت. آنیتا وحشت زده مقابل جسد بی سر پدر ایستاده بود.
- ریدیکیولس!
دود سیاه آرام به سوی ایگور رفت. اندامش به هم خورد، به هم پیچید و باز شد و ناگاه به ماری تبدیل شد که از جمجمه ای خارج می شد.

درون کمد، پشت درهای باز شده دفتر، چهره بلیز در تاریکی فرو رفته بود. هر چه که بود، لولوخورخوره کار خود را کرده بود.


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱ ۰:۱۶:۳۳
ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱ ۰:۱۸:۵۸
ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱ ۰:۱۹:۱۸

[b][font=Arial]«I am not worriedHarry,» 
said Dumbledore
his voice a little stronger despite
the freezing water
«I am with you.»[/font]  [/b]


Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۳:۰۳ چهارشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۷

گلگوماتold2


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۵ شنبه ۷ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۴۳ سه شنبه ۲۵ فروردین ۱۳۸۸
از مامان اینا چه خبر؟
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 74
آفلاین
سوژه ي كلي بازي بين دو تيم" مديريت معظم سايت " و" آدمخوارهاي قبيله ي گالاباما " ؟

آدمخوارای گالاباما طی یک اقدام نیکوکارانه تصمیم می گیرن به محتاجان قبیله شون احسان بدن!! و چون خودشونم پول نداشتن تصمیم می گیرن مدیران معصوم سایت رو فریب بدن و از اونا به عنوان غذای قبیله استفاده کنن! مدیرا یه جوری از قضیه باخبر می شن و اونا هم که زوپس رو آپدیت کرده بودن و هنوز از قابلیت های بلاکی جدید زوپس استفاده نکرده بودن!! تصمیم می گیرن از آدمخوارا به عنوان موش آزمایشگاهی استفاده کرده و تلافی هم دربیارن! در نتیجه آدمخوارا مدیرارو و مدیرا آدمخوارارو به یه کوییدیچ دعوت می کنن که تو کل کوییدیچ فقط فکر و ذکر هر کدوم رسیدن به نقشه های شومشونه! و سعی می کنن نقشه هاشونو عملی کنن! در این بین یه دسته آدمخوار گدا گشنه هم در انتظار احسان از جایگاه تماشاچیا واسه مدیرا هوو می کشن!!

با توجه به ابتداي پست، پرفسور زابيني بعد از اخراج شدنشون، چه بلائي سر خودشون مي ياد؟ يا چه بلائي سر شما مي يارن؟ يا چه بلائي سر مدير معظم سايت، آنيتاي كبير میاره؟


[spoiler=پستیوس!]
- گلگو بود بزرگ! گلگو بود خیلی شاخ! گلگو تونست همه رو شکست داد!
گلگو داره دوان دوان از جنگل ممنوعه به کلبه هاگرید میره و با هر قدمش هم زمین دچار تب و لرزه میشه! گلگو همینجوری داره میره که ناگهان در قلعه باز میشه!

یه سری اجسام گوناگون شامل دو عدد بقچه گل منگولی و یه چمدون سفری و یه ساک صورتی! از قلعه پرت میشن بیرون! و به دنبال اونا یک عدد پروفسور به بیرون پرتاب میشه!

بلیز تمام تلاششو می کنه که از رو سیل چمدوناش بتونه بلند شه!

بلیز: آنیت! تو حق نداری این کارو بکنی! من یه عمر اینجا بودم! من یه عمر اینجا بحث هری پاتری کردم! من کاشف همه اسرار کاورها بودم! من مشاور لرد سیاه بودم! تو حق نداری این کارو بکنی!!

آنیت از جلو در باز، یه لبخند ملیح به بلیز می زنه!
- خدافظ، پروفسور!

در این لحظه گلگو که از دور شاهد ماجرا بود حس انسان دوستانه و پرفسور دوستانه اش گل می کنه و تصمیم می گیره بره وسط!

گلگو: بلیز بود خوب! آنیت بود خوب! گلگو بود خوب! آنیت و بلیز دعوا نباید کرد! گلگو بود خوب...بلیز نباید از هاگوارتز رفت! گلگو بود خوب...آنیت نباید این همه عصبانی بود!!

بلیز که هیکل تنومند گلگو رو می بینه از فرصت استفاده می کنه و پشت گلگو قایم میشه!

آنیت: کجا رفتید پروفسور! گلگو شما نباید از یک پروفسور اخراج شده دفاع کنید! ده امتیاز از ریونکلاو....پروفسور زابینی شما حق ندارید پشت یه غول مخفی بشید! ده امتیاز از اسلیترین...
بلیز: من که اخراجم!
آنیت: ده امتیاز دیگه از اسلیترین چون پروفسور زابینی توی حرفم پرید...بیست امتیاز از گلگو چون ردا نپوشیده!! ده امتیاز از...
بلیز: ولی گلگو که غوله چجوری ردا بپوشه!

آنیت که کم کم داره از دست بلیز کفری میشه چوبدستیشو درمیاره!

- بلاکیوس پروفسور زابینی...چون شما با پریدن وسط حرف یه خانم متشخص بهش توهین کردید!!!

بلاکیوس آنیت به هیکل عظیم گلگوی بخت برگشته که جلوی بلیزه برخورد میکنه...گلگو بلاک میشه!!
آنیت: چی..؟ ده امتیاز چون گلگو بلاک شد....بیست امتیاز از اسلی چون وردم به بلیز نخورد!!

در همین حین در دوباره باز میشه و ایگور میاد بیرون!
آنیت: بیست امتیاز از هافل چون هنوز ازش امتیاز کم نکردم...بیست امتیاز دیگه از اسلی چون با مدیر اسلیترینیمون حال نمی کنم...
ایگور:
آنیت: هن...پروفسور؟
ایگور: شما اخراجید پروفسور دامبلدور!

بدین گونه آنیت به سزای کارهای بدفرجام خود دچار شد تا مردمان بدانند که تو نیکی می کن و در دجله انداز...که ایزد در بیابانت دهد باز!
[/spoiler]



Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۲:۳۴ چهارشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۷

تایبریوس مک لاگنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ سه شنبه ۱ تیر ۱۳۹۵
از پیاده روی با لردسیاه برمیگردم
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 314
آفلاین
تكليف جلسه ي دوم

(1) سوژه ي كلي بازي بين دو تيم مديريت معظم سايت و آدمخوارهاي قبيله ي گالاباما؟

آدمخواراي قبيله ي گالاباما، در پي يه افسانه ي قديمي، متوجه ميشن كه قراره همزمان با برخورد شهاب سنگ بزرگي به سطح آبهاي اقيانوس گالام ، هفت تا آدم با گوشتهايي با پروتئين هاي پيشرفته، در قبيله ي اونا پيدا بشه!
روز مسابقه، روزي هستش كه شب قبلش شهاب سنگ برخورد كرده و اونا منتظر و چشم به راه اون هفت تا آدم اند البته با اين حالت ( )

از اون طرف مديريت معظم سايت، با سركردگي هري پاتر، بي خبر از همه جا وارد ورزشگاه ميشن و هري پاتر كه هميشه چشمش دنبال وسايل تزييني و عتيقه است شيفته ي مجسمه ي بزرگ و زيبايي ميشه كه توي ورزشگاه ديده! و خبر نداره كه اون مجسمه، همون دختر خشك شده ي رئيس قبيله است كه در اثر اتفاقي كه قبلا افتاده خشك شده و يه غيبگو گفته بود در صورتي دوباره زنده ميشه كه با مردي كه اونو دوست داره برخورد كنه و صد در صد اين مرد هري پاتره!

(2) رول كوتاهي كه بايد بنويسيد:

با توجه به ابتداي پست، پروفسور زابيني بعد از اخراج شدنشون چه بلايي سر خودشون مياد؟ يا چه بلايي سر شما ميارن؟ يا چه بلايي سر مديريت معظم سايت آنيتاي كبير ( ) در ميارن؟


- تو اخراجي!

-

- مك لاگن! تو كه داري ميري يقه اينم بگير با خودت ببر! مك برميگرده تا يقه ي بليز رو بگيره ه با اين قيافه ي بليز رو به رو ميشه و نوك چوب دستي بليز كه از زير شنلش به شكمش فشار مياره، اونو از زندگي هم منصرف ميكنه!

بليز و مك از كلاس خارج ميشن. بليز زير لب الفاظ عجيب و غريبي رو نثار افراد ناشناسي ميكرده كه توش كلمات هم خانواده ي اعظم، معظم، تعظيم و ... به گوش ميخورده!

بليز: هي گِرده! تو بايد براي من يه كاري انجام بدي وگرنه پخ پخ! و دستش رو زير گلوش حركت ميده!

صدايي در فضا موج ميزنه: پخ مال منه! سندم دارم!

بليز يه پس گردني به صدا ميزنه و پرتش ميكنه يه گوشه! مك هم از فرصت استفاده ميكنه و غيب ميشه! بليز كه هم عصبانيه و هم نميدونه چطور ميتونه يه بلايي سر آنيتا بياره كه لرد خيلي عصباني نشه، هر چي فكر ميكنه راه به جايي نميبره! و از خير كروشيوهاي اربابش ميگذره!

ناچار راهش رو به طرف كافه تفريحات سياه كج ميكنه!

كافه تفريحات سياه

بليز بدون اينكه به پيشخدمت نگاه كنه ميگه:

- يه خون گلاسه! و ناسزايي زير لب ميگه!

لرد كه امروز هوس كرده بود، خودش نقش پيشخدمت رو بازي كنه واكنش نشون ميده:

- و پس از چند لحظه و در نهايت يه كروشيو به بليز ميزنه!

بليز:

لرد: من اربابم بليز! ارباب! من سياه ترين جادوگر تمام جهان! من كسي ام كه بيش از همه جاويدانم! به من فحش ميدي؟

و بليز از اينكه چرا حالا كه كروشيو شده، يه بلايي سر آنيتا نياورده پشيمونه، خيلي ژانگولرانه يه آواداكداورا به خودش ميزنه و ميمره!


در كنار درياچه ي نقره ايي قدم ميزنم
و با بغضي که مدتهاست گلويم را ميفشارد، رو به امواج خروشانش مي ايستم
و در افق،
طرح غم انگيز نگاهش را ميبينم،
كه هنوز هم اثر جادويي اش را به قلب رنجورم نشانه ميرود..
كه هنوز نتوانستم مرگ نا به هنگام و تلخش را باور كنم..
كه هنوز بند بند اين تن نا استوار به نيروي خاطره ي لبخند اوست كه پابرجاست..
با يأس يقه ي ردايم را چنگ ميزنم و در برابر وزش تند نسيم،
وجودِ ويرانم را از هر چه برودت و نيستي حفظ ميكنم..
از سمت جنگل ممنوعه، طوفاني به راهست
و حجم نامشخصي از برگ و شاخه ي درختان مختلف را به اين سو ميآورد..
اخم ميكنم تا مژگانم دربرابر اين طوفان،
از چشمان اشكبارم محافظت كند..
شايد يك طوفان همه ي آن خاطره ي تلخ را از وجودم بزدايد..


Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۰:۲۱ چهارشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۷

مورگانا لی‌فای


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۰۳ جمعه ۲۶ دی ۱۳۹۹
از یه دنیای دیگه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 516 | خلاصه ها: 1
آفلاین
نقل قول:
1- سوژه ي كلي بازي بين دو تيم" مديريت معظم سايت " و" آدمخوارهاي قبيله ي گالاباما " ؟
توضيح: مثل من يك خطي ننويسيد؛ با كمي توضيح لطفا! ( نبينم 10 خط نوشته باشينا! )


تیم مدیریت که گولاخ ترین عضو خودش، اعظم خانوم (مونالیزا) رو از دست داده، به دنبال یه بازیکن جانشین می گرده و در راه پیدا کردن بازیکن جایگزین، سر از دخمه های خانۀ ریدل درمیاره و آنتونین که به تازگی از ماموریت برگشته و می خواد استراحت کنه، توی یه دخمه که درحال چرت زدن بوده با تیم مدیریت برخورد پیدا می کنه و کمکشون می کنه از دخمه ها خارج بشن.

از طرفی آدمخوارهای قبیلۀ گالاباما، برای اینکه بتونن درطول بازی، تعداد بازیکن های خودشون رو هفت نفر نگه دارن و دچار خطر خودخوری نشن، تصمیم می گیرن برای بازیشون تبلیغات پیش از موعد بکنن و تماشاچیان رو زودتر به ورزشگاه بکشن و از بین اونا ناهار و شام چن روز آینده (شایدم گوشت مورد نیاز برای شله رو!!!) فراهم کنن.
نقل قول:

2- رول كوتاهي كه بايد بنويسيد: 1- با توجه به ابتداي پست، پرفسور زابيني بعد از اخراج شدنشون، چه بلائي سر خودشون مي ياد؟ يا چه بلائي سر شما مي يارن؟ يا چه بلائي سر مدير معظم سايت، آنيتاي كبير( ) در مي يارن؟
توضيح: برندارين 10 كيلومتر پست بنويسيد( )! كوتاه باشه!


بلیز از کلاس میاد بیرون. ابدا براش قابل تحمل نبود که معشوقۀ مو وزوزی لرد سیاه اونو از کلاس قدرتش بیرون بندازه. همونطور که زیر لب زمزمه میکرد: خیال کرده گلشیفته ست! خیال کرده منم مث اون دی کاپریوی بوق، خرش میشم و ... (سانسور!!!) خلاصه همونطور که این چیزا رو زمزمه می کنه از یه محوطۀ وسیع سر درمیاره که با نگاهی به دور و برش، متوجه میشه اینجا یه زمین کوییدیچه.

با خودش فکر می کنه: پس چرا تا حالا این زمین کوییدیچ رو ندیده بوده؟


که ناگهان با تابلوی مدیران مواجه میشه و می فهمه که اینجا ورزشگاه اختصاصی ریش سفیدانه و اون حواسش نبوده و بی اجازه وارد اونجا شده. بروبکس ریش سفید، ریش های سفید مصنوعیشون رو کنار گذاشته بودن و داشتن تمرین کوییدیچ می کردن. گراوپی و آرشام و تدی جوک های +18 تعریف می کردن و هرهر می خندیدن. مورگانا و جیمزی نون بیار کباب ببر بازی می کردن. تارزان داشت آواز جنگلی می خوند و جرج با تاسف به بقیه نگاه می کرد و سرشو تکون میداد. هرازگاهی یه نوچ نوچ مطبوعی هم از مابین لبانش به گوش می رسید.

بلیز نگاهی به هیکل گراوپی و موهای پشت گردن آرشام و تدی و پوشش خفنز تارزان میندازه و متوجه میشه هوا بدجوری پسه. درنتیجه تا ملت متوجۀ حضورش نشدن، آهسته و آروم از همون راهی که اومده، بر می گرده.

منتهاش چون موقع اومدن حواسش نبوده و راه رو یاد نگرفته بوده، موقع برگشتن دوباره گم میشه و یهو زیر پاش خالی میشه و سر از دخمه های خانۀ ریدل درمیاره و تیم مدیریت معظم سایت رو می بینه که درمورد بازیکن جدید با هم بحث می کنن.

عقب عقب میره که مبادا ببیننش ولی استرجس متوجهش میشه:
- اوناهاش! این یه جاسوسه! قبلا با هم هم تیمی بودیم ولی الان اومده جاسوسی ما رو بکنه!

آنیت جیغ می کشه:
- راس میگه! راس میگه! منم یادم میاد که خودش بود! همونی بود که گفت بابا دامبلمو کتک بزنیم!

بلیز با بیشترین سرعت ممکن، آپارات می کنه و خودش رو به خوابگاه اسلیترین می رسونه. فورا لباس خواب می پوشه و می پره توی تخت، تا کسی نتونه بگه این شخص، تمام مدت بیرون از خوابگاه به سر برده.


ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۳۰ ۰:۲۴:۱۰
ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۳۰ ۰:۲۶:۰۱
ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۳۰ ۲۱:۳۰:۴۸


Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۲:۴۳ سه شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۸۷

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1014
آفلاین
1- سوژه ي كلي بازي بين دو تيم" مديريت معظم سايت " و" آدمخوارهاي قبيله ي گالاباما " ؟



در چندین سال قبل و اندی گروهی بود به نام حزب که بر علیه مدیران سایت که خود را اعضایی از ما بهتران می‌دانستند کودتا کرد
در زمانی که لیگ دوم کوییدیچ فکر میکنم در حال تشکیل بود در حالی که مدیران تیمی تشکیل داده بودند ، تیمی به نام حزم تارکبود شکل گرفت که در واقع همان اعضای حزب بودنداما در قالبی درهم ریخته از کلمات !
اما مدیران پاتک خفنزی زده و در لیگ شرکت نکردند و برهمین اثنا کلیه حزبیان شناخته دستگیر و به جزیره گالاباما تبعید شدند و قبیله ای تشکیل دادند ...
اما سالها بعد نوادگان این افراد تصمیم بر آن گرفتند تا مدیریت را تسخیر کنند ، مدیریتی که اکنون تازوه واردین و بیخبرانی را در خود گنجانده بود


2- رول كوتاهي كه بايد بنويسيد: 1- با توجه به ابتداي پست، پرفسور زابيني بعد از اخراج شدنشون، چه بلائي سر خودشون مي ياد؟ يا چه بلائي سر شما مي يارن؟ يا چه بلائي سر مدير معظم سايت، آنيتاي كبير( ) در مي يارن؟


اعضای کلاس همراه با استاد خود پروفسور آنیتا دامبلدور در حالی که بار معنایی وسیعی از کوییدیچ دریافت کرده اند و در سطح بالاتری از پست زدن بسر می‌برند در حال خروج از کلاس می‌باشند .

آنیت دستی برای تام ریدل باهوشترین شاگرد کلاسش تکان می‌دهد و به او یادآور می‌شود که بعد از کلاسها او را توی زمین کوییدیچ خواهد دید تا کلاسی خصوصی برای او ترتیب دهد .

چند ساعت بعد زمین کوییدیچ در جوار دامبلدور ِ دختر


تام ریدل در حالی که یک جعبه بزرگ از وسایل کوییدیچ را همراه خود دارد به داخل زمین می‌رود ، در حالی که در کنار زمین آنیت بال بال زنان بالا و پایین می‌پرد و سعی در نشان دادن خود به تام ریدل فقید دارد ... اما او که فقط برای تمرین به آنجا امده است هیچ گنه توجهی به آنیت نمی‌کند و جادویش را بلند می‌کند تا پروازی را بر اساس گفته های صبح کلاس پروفسور انجام دهد .

آنیت : اوه نه عزیزم چوب رو اینطوری توی دستت نباید بگیری !
تام : عزیزم ؟

افکار آنیت

الان بهترین موقعیته که خودم رو بهش ثابت کنم ، میدونم که فقط برای دیدن من اینجا اومده و داره بازی درمیاره ... باید خودم رو نشون بدم ، بهتره یه پرواز افتخاری براش انجام بدم .

پایان افکار


سپس جارو را از دستان او کشیده و در حالی که بر پشت آن می‌نشست لبخندی برلبانش نقش بسته بود که حاکی از پیروزی گهربار بود ، زیرا این تنهاکاری بود که او بلد بود تام نیز بی صبرانه در حالی که دستان خود را بر سینه اش قرار داده بود تا نکات دیگری را برای تسخیر یاد بگیرد به تماشای استادش پرداخت .

آنیت : خوب دقت کن اینطوری میشینی ، باید دقیقاً این برآمدگی ...

ویییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییژژژژژژژ


و او با سرعت تمام به طرف کره ماه در حال حرکت بود تا یک انوشه انصاری دیگر را در تاریخ رقم بزند . از اینجا بود که تام ریدل هیچگاه دیگر پای خود را در زمین کوییدیچ قرار نداد ...

در همین حین بلیز زابینی در گوشه ای از زمین کوییدیچ در حالی که دو جادوگر را از دور از نظر می‌گذراند ، قهقهه ای سر می‌داد .


ویرایش شده توسط مری باود در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۲۹ ۲۲:۴۴:۴۳
ویرایش شده توسط مری باود در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۳۰ ۲۱:۰۶:۰۰

خداحافظی در اوج یا خروج فوج فوج... مسئله این است!


Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۳:۲۲ دوشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۷

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
سوژه ي كلي بازي بين دو تيم" مديريت معظم سايت " و" آدمخوارهاي قبيله ي گالاباما " ؟

طی یک جادوی خفن و گولاخ! جای بازیکن های دو تیم تغییر کرده.
در نتیجه مدیران معظم سایت(!) به تازگی عادت زشت کاربرخوری! پیدا کرده و افراد قبیله ی گالاباما هم ، ریش سفیدان و بزرگان قبیله را برای اینکه همه ریش دارند و همه شبیه هم هستن و کلا آی پیشون یکیه ، تک به تک بلاک میکنن.

با توجه به ابتداي پست، پرفسور زابيني بعد از اخراج شدنشون، چه بلائي سر خودشون مي ياد؟ يا چه بلائي سر شما مي يارن؟ يا چه بلائي سر مدير معظم سايت، آنيتاي كبير میاره؟

[spoiler=کوتاهه ننجون! به شرافتم قسم!]بلیز، خودش خودشو با اردنگی از کلاس پرت کرد بیرون!
زابینی پس از آنکه بر روی زمین فرود آمد، با چشم هایی سرخ فکر خفن و مرگخواری ای به سرش زد.

همان لحظه – زیر سایه ی علامت شوم :

ملت سیاهی لشکر و نقاب زده ، در زیر سایه ی علامت شوم بزرگی تجمع کرده اند که به صورت دو نخطه دی رو به دوربین لبخند می زند.
یکی از مرگخوارا : ارباب؟ ما چرا اینجا وایسادیم؟
صدای لرد ولدمورت به گوش رسید : زیرا چون که اینجا زیر سایه ی علامت شومیم!
مرگخوار دوم : ارباب من پام شیکست! میشه برم خونه ریدل استراحت؟
ولدی: نهههههه احمق! خونه ریدلو همه ملت میتونن ببینن... ولی اینجا خصوصیه فقط مال مرگخواراس!
مرگخوار سوم : خو ارباب ما که اینجا کاری نمیکنیم! وایسادیم زل زدیم به این علامته! چرا؟
ولدی: زیرا چون که اینجا زیر سایه ی علامت شومیـ....

دیریدیریییییینگ!

صدای علامت شوم ولدی،حرفش را قطع کرد. آستین ردایش را بال داد و ساعدش را فشرد. تصویر سه بعدی بلیز زابینی در مقابلش ظاهر شد:
- ارباب! آنیتا منو اخراج کرد. ایگور هم با شروع عملیات موافقه...وقتشه حمله کنید!
- تو حق نداری به من بگی چیکار کنم بلیز! من میگم! بلیز! آنیتا تو رو اخراج کرده، ایگور هم با شروع عملیات موافقه...وقتشه حمله کنید! ممد ها و کورممد ها و در مورد بلا، فاطی های مرگخوار! حملهههههه به سمت هاگوارتز![/spoiler]


ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۲۱ ۱۳:۲۷:۴۵


Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۱:۵۹ پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۷

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
جلسه ي دوم


_
_ پاتر! 10 جلسه مجازات براي تو! ويزلي، 5 جلسه هم واسه ي تو، چون تنهائي خانومتم بيار! .... تو مك لاگن، چون اصيل زادگيت معلوم نيست، تو هم اخراجي! ... ديگه كي؟!
_ پروفسور زابيني؟!
_ تو هم كه اصيل زاده نيستي، تو هم .... ئه!! توئي آنيت؟!... خب گويا من ديگه اينجا كاري ندارم! با اجازه رفع زحمت ميكنم!
_ تو اخراجي!

-*--*--*--*--*--*--*--*--*--*-

بازي كوئيديچ! يك سوژه ي تكراري و در عين حال جالب كه شخصا يكي از طرفداران پروپا قرص اون هستم.
اگه 7 بازيكن، 3 دروازه، 2 بلاجر، 1 كوافل و 1 اسنيچ وجود داره، آيا گزارش بازي براي جذاب بودن يه پست كوئيديچ كافيه؟
مسلما نه!
اگر شما يك پستي كه بر مبناي گزارش بازي نوشته شده رو بخونين، مطمئنا خيلي خسته ميشيد!
پس...؟!
در مسابقات ليگ كوئيديچ كه پستهاي اعضا دنباله دار هستند و خوندن هر كودوم از بازيها لطف و صفاي خاص خودشو داره، اصولا موارد زير رو مد نظر قرار ميدن:

1- 1- سوژه ي كلي
2- 1- استفاده از ويژگي هاي شخصيت ها و ورزشگاه محل مسابقه
3- 1- اتفاقات فرعي و فضا سازي و البته ديالوگ ها

كه موضوع جلسات باقي مونده همين سه مورد خواهند بود!

سوژه ي كلي:
پايه و اساس پست ها كه بايد خيلي روش كار بشه. بهترين گزينه اينه كه يك موضوع كاملا دور از كوئيديچ و در عين حال كمي مرتبط به بازي باشه.

اين سوژه ي كلي ميتونه در حين بازي باشه؛ مثلا وقتي كه داور بازي رشوه گرفته! مسلما در جريان بازي اتفاقاتي خواهند افتاد كه خوندنشون لذت بخشه.

سوژه كلي ميتونه مربوط به يكي از اعضاي بازيكنان دو تيم باشه؛ مثلا وقتي كه يكي از بازيكنان تيم شما دزديده شده! پيدا كردن اون، و شايد پيدا كردن يه جايگزين براي اون، سوژه هائي رو پديد مي ياره كه واقعا خوندني ميشن.

ممكنه سوژه مربوط به يك اتفاق كاملا خارجي باشه( الهام گرفتن از اتفاقات ماگلي هم خيلي جالب ميكنه ماجرا رو!) ؛ مثلا ممكنه تيم شما بر ضد مديريت معظم( ) توطئه چيده باشه و بخواد خرابكاري بكنه!

و ... .

يادتون باشه، سوژه ي كلي واقعا بخش مهمي از برد يا باخت شما رو تعيين ميكنه! و بايد تا حداقل 6 پست دوام بياره!

-*--*--*--*--*--*--*--*--*--*-

تكاليف:

1- سوژه ي كلي بازي بين دو تيم" مديريت معظم سايت " و" آدمخوارهاي قبيله ي گالاباما " ؟
توضيح: مثل من يك خطي ننويسيد؛ با كمي توضيح لطفا! ( نبينم 10 خط نوشته باشينا! )

2- رول كوتاهي كه بايد بنويسيد: 1- با توجه به ابتداي پست، پرفسور زابيني بعد از اخراج شدنشون، چه بلائي سر خودشون مي ياد؟ يا چه بلائي سر شما مي يارن؟ يا چه بلائي سر مدير معظم سايت، آنيتاي كبير( ) در مي يارن؟
توضيح: برندارين 10 كيلومتر پست بنويسيد( )! كوتاه باشه!

-*--*--*--*--*--*--*--*--*--*-

//// سعي كنيد هميشه پست هاي نسبتا كوتاه بنويسيد، حتي در مسابقات كوئيديچ! \\\\


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۲:۰۲ دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۷

فرانك  لانگ باتم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۳ دوشنبه ۹ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۷:۴۶ شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۸
از ریش مرلین آویزون نشو!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 79
آفلاین
1- چه نوع شاخه هایی برای سر جاروهای کوییدیچ مناسب تره؟ (منظور همون قسمتیه که باهاش جارو میزنن شاید دُمش میشه!)
دم جارو باید از شاخه های صاف و نرم تر باشند و شکستگی نداشته باشند.
چوب اکثر درختان میوه برای دم جارو مناسب است مخصوصا شاخه های مرکبات یا درختانی مثل آلبالو


2- راههای تشخیص جاروی معمولی از جاروی جادویی را نام ببرید.
اول: جاروی جادویی مارک داره ولی مشنگیاش مارک نداره


3- نحوه صحیح نشستن روی جارو به طوری که فرد در حین پرواز کاملا احساس راحتی کند را توضیح دهید.
هر کس ممکنه یک جوری راحت باشه، این کاملا شخصیه!


من رفتم.

خیلی زوق زده نشید چون از دستم راحت نشدید، شناسه ی جدید من : نیمفادورا تانکس.


Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۹:۲۳ یکشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۷

سدریک ديگوریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۷ جمعه ۲۴ آبان ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۰۸ شنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 21
آفلاین
1- چه نوع شاخه هایی برای دُم جاروهای کوییدیچ مناسب تره؟


شاخه‌ها باید صاف،بلند،نوک تیز و ظریف باشند،

شاخه‌ها بایستی طبقه اصول جارو سازی به دقت صیقل خورده باشند تا جارو تعادل استوار و دقت لازم را داشته باشد.

هیچکدام از شاخه‌ها نباید خم یا کج شده باشند وگرنه تعادل جارو در حین پرواز به هم میخورد.

فاصله ی شاخه‌ها از هم نیز باید نسبت معینی داشته باشد.

همچنین برای جلوگیری از انحراف و از بین رفتن شاخه‌ها باید همه ی آنها رو در نقطه‌ای با طناب یا سیم نازکی بست.


2- راههای تشخیص جاروی معمولی از جاروی جادویی را نام ببرید.


۱.جارو‌های جادویی معمولا صیقل خورده و براق هستند ،اما جارو‌های معمولی خیر.

۲جارو‌های جادویی دارای شاخه‌های صاف و نوک تیز و مرتب هستند ،اما جارو‌های معمولی شاخه‌های نا مرتب و نا منظم و خمیده دارند.

۳.در صورتی‌ که سوار یک جارو ی معمولی بشوید آن جارو بی‌ حرکت میماند،اما جاروی جادویی به پرواز در میاید.

۴.اگر دست خود را به سوئ جاروی جادویی دراز کنید و از بخواهید که بالا بیاد ،به سرعت در دست شما قرار می‌گیرد،اما جاروی معمولی خیر.


3- نحوه صحیح نشستن روی جارو به طوری که فرد در حین پرواز کاملا احساس راحتی کند را توضیح دهید.


ر روی نشیمن گاه جاروها افسونی قرار دادهاند که نشستن را راحت میسازد.

تنها کاری که باید انجام دهید این است،که جارو را میان دو پای خود قرار دهید و روی قسمت میانی جارو بنشینید تا تعادل جارو حفظ شود.

هنگام سرعت گرفتن نیز با جارو زاویهٔ ۳۰ درجه بسازید و روی آن خم شوید.


من همون خوشتیپه ام ...


Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۸:۰۶ یکشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۷

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
1- چه نوع شاخه هایی برای دُم جاروهای کوییدیچ مناسب تره؟


خصوصیات مختلفی برای این نوع شاخه ذکر شده و جاروساز های مختلف هریک از شیوه خاصی استفاده میکنند ، اما پنج مورد که در همه آنها مشترک است را در اینجا ذکر میکنم :

1- انعطاف پذیر باشند : قابلیت انعطاف به حرکت راحت جارو در جریان باد و باران های شدید کمک میکند.

2- سبک باشند : باعث سنگینی جارو های پرنده نشوند و از سرعت جارو کم نکنند.

3- تو خالی نباشد : شاخه ها پر باشد و داخل انها فضای خالی وجود نداشته باشد چون توده پر جرمی که در انتهای جارو قرار دارد به حرکت بهتر آن کمک میکند.

4- در مقابل رطوبت مقاوم باشند : چوب هایی که در باران و مه سریع رطوبت را جذب کرده و وزن جارو را بالا ببرند یا رطوبت باعث پوسیدگی آنها باشد برای جارو مناسب نیستند.

5- از قدرت جادویی برخوردار باشند : قدرت جادویی که قابلیت پرواز به چوب میدهد یکی از مهمترین عناصری است که این شاخه ها باید داشته باشند.


2- راههای تشخیص جاروی معمولی از جاروی جادویی را نام ببرید.


اصلی ترین راهها دو مورده که اینجا ذکر میکنم :

استفاده از لغت «بالا» (up) که باعث بالا آمدن جارو آمدن آن در دست ما میشود که فقط در مورد جارو های جادویی صدق میکند.

وقتی جارو های غیرجادویی رو به هوا پرتاب کنید ممکنه به هر شکلی به زمین سقوط کنند و احتمالا هم با بخش سنگین ترشون سقوط خواهند کرد. اما جارو های جادویی به خاطر خاصیت جادویی حفظ تعادل در هوا که در دمشون هست ، اگر به بالا پرتاب شوند با سر به زمین میخورند و دمشان در واقع به صورت یک چتر نجات آنها را از آسیب جدی دور میکنه ! مگر اینکه ارتفاع خیلی زیاد بشه !




3- نحوه صحیح نشستن روی جارو به طوری که فرد در حین پرواز کاملا احساس راحتی کند را توضیح دهید.


کافی طوری بشینه که وقتی بدنش در زاویه چهل و پنج درجه نسبت به جارو قرار میگیره ، دستاش بتونه حدود بیست سانتی متر پائین تر از قسمت فوقانی جارو رو بگیره و پاهاش هم به دُم جارو اصابت نکنه ... این بهترین استیل نشستن روی جاروئه !


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.