1- نوشتن یک رول در باره مواجه شدن خودتون با یک موجود جاودگر کش و وقایع پیرامون اون.(20 امتیاز)خوب من قبلا توی درس تغییر شکل، با دو تا موجود جادوگرکش مواجه شدم. شرح ملاقاتم با مانتیکور رو مفصلا نوشتم و گویا حالا موقعیتش پیش اومده تا درمورد ملاقات خودم با ابوالهول بنویسم.
این پیش درآمد رول فعلی منه، که برای جلوگیری از خسته کننده شدن ماجرا، از تکرارش پرهیز می کنم.
من از دیدار با مانتیکور بسیار مشعوف شدم (
) و پیش ابوالهول برگشتم، دیدم برگه های پروژه جانورشناسی منو گذاشته جلوش و به شدت مشغول نوشتنه. می دونستم که اگه هشیار نباشم می تونه منو تیکه پاره کنه بنابراین سعی کردم فاصلۀ خودمو باهاش حفظ کنم.
ابوالهول نوشتنش رو به پایان رسوند و با غرور به کاغذا نگاه کرد. منتظر بودم که به من تحویلشون بده و نتیجۀ صحبتام با دوشیزه مانتیکور رو جویا بشه.
نصف انتظارام برآورده شد. ابوالهول سرشو بالا آورد و به من نگاهی انداخت:
- شیمری یا فلوبر؟
لبخند زدم. معلوم بود حالش خوبه که داره باهام شوخی می کنه! پس تا اطلاع ثانوی از معماهای مخوف خبری نبود. جواب دادم:
- شیمر ِ شیمر!
دستم رو دراز کردم تا برگه ها رو ازش بگیرم، ولی با بی خیالی اونا رو زیر پنجولاش پنهون کرد و روشون لم داد. نگاه خمارش رو به من دوخت:
- پس به نظرت اونقدر خوش قیافه شده که باهاش برم گردش؟
حرفی از تحویل پروژه نبود. پس شصتم خبردار شد که این موجود، نقشه ای برام کشیده. تصمیم گرفتم حواسمو جمع کنم. سرعت عمل ابوالهول بهتر از یه مانتیکوره ولی به هرحال به یه خفاش نمی رسه. درنتیجه تصمیم گرفتم در اولین فرصت تغییر شکل بدم. لبخندی زدم و فاصله مو باهاش حفظ کردم:
- البته! بیش از اندازۀ لازم جذابه. می دونی... به من گفته درمورد قابل اعتماد بودن تو براش حرف بزنم و من گفتم که نمی تونم چیزی در این مورد بگم. چون هنوز آزمایشت رو پس ندادی. منتظر بودم ببینم پروژه ای که قرار بود تکمیل کنی، به چه صورتی انجام شده و اگه به قولت عمل کرده باشی، برم و بهش تضمین بدم که موجود قابل اعتمادی هستی.
ابوالهول زیرکانه خندید:
- قابل اعتماد؟ من خوش قول هستم ولی ابله نیستم. این پروژه خیلی خرج داره. من لااقل درمورد پنج موجود بی نظیر از قبیل ابولهول ها، مانتیکورها، شیمرها، آکرومانتیولاها و همچنین یه موجود مرموز که هیچ انسانی تا به حال اونو نشناخته، برات مطلب نوشتم و باید هزینه ای بیشتر از یه ملاقات دوستانه با مانتیکور مورد علاقم به من بپردازی.
- یه موجود ناشناخته؟
نمی تونستم برای خوندن اون پروژه، حتی یه لحظه هم صبر کنم. فورا توی ذهنم تجزیه و تحلیل کردم که اگه قیمت پیشنهادی ابوالهول منصفانه و معقول بود، بلافاصله بپردازمش. لبخندی زدم که امیدوار بودم به اندازۀ کافی اطمینان بخش باشه:
- خوب می تونیم درمورد هزینۀ مورد نظرت مذاکره کنیم.
- بله می تونیم!
منتظر موندم. ابوالهول زیاد طولش نداد و رفت سر اصل مطلب:
- من تا حالا نشده که برای یه خوناشام معما طرح کنم و حالا موقعیت بسیار مناسبیه تا این کارو انجام بدم. الان یه معما طرح می کنم و اگه درست جواب دادی، این پروژه مال تو میشه.
خودم رو بی اعتماد نشون دادم:
- اگه بعد از پاسخی که به معمات میدم، بزنی زیر قولت چی؟
- خوب تو هم به مانتیکور میگی که من ابوالهول قابل اعتمادی نیستم!
- برای تو که مهم نیست. چیزی رو از دست نمیدی! این مانتیکور نشد، یه مانتیکور دیگه. پس نمیشه به این قرار اعتماد کرد. تو باید اون پروژه رو روی نوک هرم وسطی فراعنه بذاری. اگه تونستم درست جواب بدم، میرم و برش میدارم و اگه نتونستم، تو این افتخار رو پیدا می کنی که یه خوناشام رو تکه تکه کنی.
برق وحشیانه ای رو توی چشماش دیدم. بله... همونطور که حدس زده بودم این نهایت آرزوش بود که یه خوناشام رو تکه تکه کنه. پس باید به دقت به معماش گوش می دادم. سرش رو به علامت موافقت تکون داد و شروع کرد:
- اژدري ديدم كه او چارشاخ اندر سر است
برسر هر شاخ او سه دختر افسونگر است
برسر هردختري بنشسته باشد سي پسر
هر پسر را بيست و چار فرزند ديگر درخور است
به فکر فرو رفتم. گویا بی ناموسی حتی در بین اژدهایان هم رواج پیدا کرده. گمونم باید یه مشورتی با پرفسور کوییرل بکنم! یعنی کدوم اژدهاست که چهار شاخ داره و روی هر شاخش سه دختر نشسته که هر دختری هم سی (!!!) پسر رو، روی فرق سر خودش جا داده باشه؟
اونم پسرایی که هرکدومشون 24 تا بچه داره!!!
به نظرم جمعیت دنیای جادوگری کم کم به سمت شناسه های میلیونی کشیده میشه!!!
ولی قضیه نباید به همین سادگی باشه. نگاهی به ابوالهول انداختم که با رضایت و اطمینان از اینکه من جواب رو نمی دونم، با برگه های پروژۀ نازنینم بازی می کرد. پرسید:
- خوب؟
بهش توپیدم:
- مگه قرار نبود اون پروژه رو، روی هرم وسطی بذاری؟
نیشخندی زد:
- هرچند می دونم وقت بیشتری رو می خوای به این بهونه به دست بیاری. ولی باشه. تا برگشتم باید جواب رو حاضر و آماده بهم بگی. وگرنه بلافاصله تکه پاره میشی.
به محض اینکه ابوالهول با پروژه وارد هرم شد تا ازش بالا بره، به خفاش تغییر شکل دادم و تا نوک هرم پرواز کردم و منتظر موندم. همونطور که داشتم به معما فکر می کردم، به ابرهایی که با نوازش باد جا به جا می شدن چشم دوختم. به محض اینکه ابوالهول به بالای هرم رسید، پر زدم و با چنگال های ظریفم برگه های پروژه رو ازش قاپیدم و با سرعت هرچه تمامتر دور شدم. همونطور که ابوالهول پشت سرم فریاد می کشید، جواب معماش رو با چفت شدگی به ذهنش فرستادم که باعث شد غرش هاشو تموم کنه و درعوض، با عصبانیت سرش رو تکون بده.
یعنی واقعا خیال می کرد میتونه یه خوناشام رو شکست بده؟
2- بنویسید چرا سانتور ها و تکشاخ ها در گروه خطرناک قرار دارند.(5 امتیاز)
قرار گرفتن این موجودات در گروه **** نشانۀ وحشی بودن آن ها نیست بلکه به این دلیل است که هنگام برقراری ارتباط با این موجودات باید با احترام فراوانی با آنها رفتار کرد.
منبع: کتاب جانوران شگفت انگیز و زیستگاه آن ها... اثر همیشه جاودان نیوت اسکمندر
3- طبقه بندی موجودات به چه منظور انجام گرفته؟(5 امتیاز)اصولا طبقه بندی علوم به منظور دسترسی سریعتر به آنجه می خواهیم بدانیم، می باشد و طبقه بندی جانوران و موجودات جادویی نیز به شناخت بهتر و سریعتر آنها، و نیز یادگیری سریعتر راه های مقابله با انواع خطرناکتر و روش های تربیت انواع مفیدتر موجودات، کمک می کند.