بررسي تاپيک شکنجه گاه جادوگران سفيد ( قسمت اول ):
نظر کلي من راجع به اين تاپيک اينه که پستهاي خوب و متوسط در اون زده شده ولي پست عالي و شاهکاري نداره و فقط براي اين معروف شده که متاسفانه يک سري از افراد گيرفيندور بي جنبه بودن و توش پست زدن الكي
ابتدا ايده رو بگم كه اولين پست رو گيليدي زده البته ممكنه با همانگي هم بوده باشه
در مورد هماهنگي بايد بگم چيز خوبيه ولي خلاقيتهاي فردي كم ميشه و كارا كند ميشه اگه براي هر كاري هماهنگي صورت بگيره به نظر من تازه كار ها در فروم بايد هماهنگ كنن با بقيه ولي قديمي ها خودشون ميدونن چي كار كنن
تو اين تاپيك شكنجه گاه اولين ايده از شكنجه كردن مرلين شروع شده نوشته ها عالي نيست ولي خوبه ايده كندن ريش يا دستشويي رفتنش قبلا هم بوده و جديد نيست. روش مانور زيادي داده شده.
بعد از دو سه پست يكي از گريفين ها لونا لاوگود به جاي جواب حسابي به خواب متوصل ميشه
اول بايد بگم اين به اين خاطره كه افراد جديد با فروم اشنا نيستن و نميدونن نبايد اينطوري به 4 نوشته جواب بدن و با دو خط همه رو هيچ كنن نوشته اينه:
نقل قول:
بلا قهقهه می زنه و از ته دل می خنده...انگار صدا از توی رادیو میاد...یه صدای دیگه میاد
: بلا جون...بیدارشو بلا...وای چه ت شده؟
بلا می بینه یه ضرباتی به صورتش نواخته میشه...چشماشو واز می کنه میبینه روی تخت خوابه...
رودی: چی شده خواب بد می دیدی؟
بلا: ام...نمی دونم...خواب بود؟...
بعدش شروع کرد به تعریف کردن خوابش
و بعضي افراد هم مثل هيپو با مسخره کردن جواب دادن که بازم به دليل نا آشنايي هستش:
نقل قول:
لونا جان بذار کارشون رو بکنن چون حداقل با این شعرها دلشون رو گرم میکنن .!!
پس کارتون رو ادامه بدید ...
لونا به تدريج بهتر شده و پستهاي خوبي زده دو نمونه در يک جا ببينيد:
نقل قول:
هووووم...گیلدی, حافظه ات درست شده؟؟؟نکنه می خوای دوباره فراموشی بگیری؟!
حالا خودمونیم استاد هیپو, شما چه جوری می خواین در مقابلشون مقاومی کنین؟ آخه چوبدستی رو هم که نمی تونین بگیرین!
در صحنه بعد کرام هيپو رو در نوشتش ميکشه در حالي که کشتن بر خلاف قوانينه که متاسفانه کسي توجه نميکنه در حالي که يک اخطار لازمه البته کرام هم اون موقع اولاي کارش در فروم بوده وآشنا نبوده
يک مورد بسيار مهم در نوشته هاي افرادي که شکنجه ميکنن اينه که هر کسي رو آوردن به شکنجه گاه بدون اينکه بگن چجوري آوردنش مثلا مرلين رو چه طوري آوردن يا مک گونگال رو
واقعا در مورد بستن يکي و شکنجه کردنش نوشتن اصلا کاري نداره مهم اينه که بگي چطوري کشيديش به اونجا کل کتاباي هري پاتر روي اين ميچرخه که ولدمورت چطور ملت رو به دام مياندازه وقتي به دام افتاد که ديگه نوشتن کاري نداره
مرلين ايده جالبي در مورد شکنجه کردن سوسک توسط اسليتريني ها داده جواب خيلي خوبي بوده
در جواب گيليدي نوشته مرلين رو به يک کارتون ربط داده که در واقع همون از خواب بيدار شدن يا قرص خوردن و ايناس فقط يه کم پيشرفته تره
نقل قول:
گیلدروی: مرلین یعنی تو واقعا هنوز نفهمیدی که شکنجه گاه ما تو زیرزمینه و طبقه چهارم قصر مخصوص کودکانه؟ ما اونجا برای بچه ها کارتون میذاریم، نیگا کنن، سر گرم بشن!
و کرام هم به همون روش قديمي و منسوخ شده رويا متوصل شده اينا همش نشونه قوي بودن نوشته مرلينه
نقل قول:
واقعا مورد تاثیر قرار میگیرم وقتی میبینم که یه پیرمرد دوست داشتنی اینطور برای خودش خیال بافی می کنه
مرلین جان مواظب باش تخیل زیادی هم خوب نیست
بعدش بقيه از جمله بيل زيادي به اين سوسک گير دادن دوستان توجه کنيد ايده هاي خودتون رو تکرار نکنيد يا ايده هاي بقيه رو کش نريد
کرام به شدت در مورد خيال بافي مرلين نوشته کلا در اين تاپيک از اين جور نوشته ها زياده از هر دو طرف که همشون بي ارزش هستن
بعدش اموس نوشته که چرا هري يعني من چيزي ننوشتم تو اين تاپيک
به اين خاطر ننوشتم که چير جالبي نديدم تا بنويسم
حالا من يه پست زدم يکمي به چيزاي ديگه گير دادم از جمله ريشهاي مرلين و خاصيت جادويي اونها و شوهر بلا:
نقل قول:
ریشای مرلین میچسبن به همه جای بلا و سر و صورت و همه جاش مو در میاره
گیلدی: خب چیزه من باید چند تا امضا بدم کار مهمی دارم.
بلا: نه شوورم کو من شوورم رو میخوام بیا این گیلدی رو ببین منو چی کار کرده من که مثل ماه بودم چجوری شدم
رودلوفس: تو مثل ماه بودی !!!! آقا جون ما از اول که ازدواج کردیم تو قیافت زشت و بد ترکیب بود. حالا مدرک رو میکنم من از عکسهای مسافرتمون من باید همون نارسیسیا رو میگرفتم ببین این مالفوی چه پیشرفتی کرده ولی ما چی همش بد بختی
پست بعديش رو هم گير دادم به دراکو اون موقع و نارسيساي فعلي هميشه بدونيد که نقطه ضعف کجاست و به اونجا فشار بياريد
بعدش بلا من رو شکنجه کرده و در آخر سوروس رو وارد کرده تا معجون راستي به من بده در پست بعدي کاملا در ادامه پست بلا قضيه رو کاملا به نفع خودم عوض کردم همون استفاده از نقطه ضعف رو در نوشته ببينيد.
من و بلا قضيه تنفس مصنوعي رو گفته بوديم و کرام و يه عده ديگه اومدن از روي همون رفتن جلو
بعد از اون آموس ديگوري جنگ رواني رو با نوشتن اينکه فلان درصد پيروز تر شدم يا حرص شما دراومده ادامه داده که واقعا معلوم نيست چرا اينا رو پاک نکرده ناظر فروم من بودم که پاکشون ميکردم
بعدش بلا و گيليدي پستهاي ضعيفي زدن نمونه هاش رو ببينيد:
نقل قول:
بلا از پشت در میاد بیرون..گیلدی رو می بینه که داره با رداش چوب دستیشو پاک می کنه...
بلا:هی سلام گیلدی..شنیدم اینجا جنگ روانیه؟!...
کروشیوووووو
بلا روی زمین میفته...
گیلدی با یه حرکت نمایشی بلا رو میزاره رو کولش میره پشت میز...
یه نفر سفید با ریش:حالت جا اومد بلا!؟
گیلدی که بلا رو سفت بغل کرده بود: خیلی نامردی...مردی سفید با ریش...از پشت هدف میگری؟
بلا دست و پا می زنه
گیلدی:چیه...نمی خاد تشکر کنی...نجاتت دادم..تنفس مصنوعی می خای؟نفس نمی تونی بکشی؟
بلا:اه..بابا خفه شدم..دهنمو بسته بودی نفس نمی تونستم بکشم...
گیلدی: می دونستم عزیزم..تشکر لازم نیست...
بلا: کی بود منو طلسم کرد؟
بلا از پشت سنگر می پره بیرون...مثه منگنه شروع می کنه به گاز گاز کردن می ره جلو...
مردی سفید با ریش:
بنگگگگگگگ
گراپ:هاگر...هاگر کو؟
گیلدی: منم گراپ جون..مهمات می خام...گراپ خم میشه..گیلدی چوب دستیو میکنه تو دماغ گراپ می چرخونه...در میاره( عجب کشی میاد!)
گیلدی: مرسی گراپ جان همین جا باش..
گیلدی چوب دستیشو دور سرش می چرخونه و از سنگر می پره بیرون...
مردی سفید با ریش می بینه که بلا و گیلدی به طرفش حمله ور شد
بقيه در ادامه
Sunny, yesterday my life was filled with rain.
Sunny, you smiled at me and really eased the pain.
The dark days are gone, and the bright days are here,
My sunny one shines so sincere.
Sunny one so true, i love you.
Sunny, thank you for the sunshine bouquet.
Sunny, thank you for the love you brought my way.
You gave to me your all and all.
Now i feel ten feet tall.
Sunny one so true, i love you.
Sunny, thank you for the truth you let me see.
Sunny, thank you for the facts from a to c.
My life was torn like a windblown sand,
And the rock was formed when you held my hand.
Sunny one so true, i love you.