هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۹:۰۸ یکشنبه ۲ اسفند ۱۳۸۳

هرمون گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۸ دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۴۳ شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 259
آفلاین
بینندگان عزیز با شما هستیم در برنامه ی جادوگر نیوز ,گزیده ی خبرها:
- افشاگری ها خانوم گرنجر و فاش شدن هویت واقعی کرام
- به زندان رفتن مرلین و خانوم گرنجر
- پیوستن عضو جدیدی به نام اختر به حزب گری
-گران شدن آواتار در بازارهای جهانی
- افتتاح کارخانه ی روغن سوروس

و اکنون مشروح خبر ها :
همکاران من مصاحبه ای با خانوم گرنجر ترتیب دادند که به اتفاق میبینیم .سلام عرض میکنم آقای گزارشگریان.
گ: من هم سلام دارم خدمت بینندگان عزیز با ما باشید با گزارش مطبوعاتی .
گ: سلام خانوم گرنجر
گرنجر : من تا وقتی وکیلم نیاد با کسی صحبت نمیکنم
گ: ببخشید .. ولی ما از جادوگر تی وی مزاحم میشویم ..
گرنجر: اوه .. چیزه .. خوب .. آقا من نسبت به محیط زندان اعتراض دارم این جا به ما رسیدگی نمیشه .. تختاش کک داره.. بوی نم میده .. غذای سالم به ما نمیدن .. بخاری نداره .. سقفش چکه میکنه ..
گ : اهم .. از هلال احمر که نیومدیم ..
گرنجر :
گ: خوب خانوم گرنجر میشه بگید به چه جرمی زندانی شدید ..؟
گرنجر : من بدون حضور وکیلم یک کلمه هم حرف نمیزنم .
-صدا میپره- گزارشگر داره یک چیزایی به گرنجر میگه بعد هم دوربین را نشون میده -صدا دوباره وصل میشه-
گرنجر : خوب از اول میگفین .. من اصلا" کاری نکردم !! این کرام معلوم الحال منو به دلیل خصومت های شخصی و مسائل خانوادگی انداخته زندان .. اونم بدون دادگاه!!
گ: خوب این کار بسیار ناشایستی هستش که از مقام بزرگی مثل معاونت بعیده.. من از جناب وزیر استدعا دارم روی انتخاب معاونشون تجدید نظر کنند. گویا آقای کرام موارد دیگری هم داشتند .
هرمیون: بله .. گفتم چند فقره قتل انجام دادند؟
گ: بله فکر میکنم ..
هرمیون: گفتم کلاه گیس میگذاره ؟
گ:
هرمیون: گفتم لنز جادویی میگذاره که تو مسابقه ی کویدیچ اسنچ رو زود تر ببینه؟ گفتم شبا آشغالا را ساعت 12 میبره پایین ؟ گفتم مسواک نمیزنه؟ گفتم جایزه ی اسکار را با ارفاق صد و بیست و پنج هزارم گرفته؟ گفتم شبا با اسم مستعار میومده به خودش رای میداده؟ گفتم ...
گ: بله .. مرسی خانوم گرنجر ما صدای مظلوم شما را به گوش ملت جادوگر میرسانیم .. در آخر مصاحبه اگه میخواهید پیامی به هم میهنان خود بدید ..
گرنجر: :lash:بله و من در این جا ,جا دارد از معلم دبستانم خانوم مک گونگال و همه ی کادر آموزشی مدرسه ی اللساحره تشکر کنم . به بچه ها هم توصیه میکنم درسشون را بخونند .. به هر کسی اعتماد نکنن .. با غریبه ها حرف نزنند و خلاصه اینکه ما بزرگ میشویم و باید چهارخانه هایی را پر کنیم و بیرون نزنیم و کامل پر کنیم تا بتوانیم به دانشگاه برویم . تا همه از بهاری سبز و شیرین لذت ببریم . از مسئولان این برنامه گروه تدارکات ..نویسنده .. نورپرداز و همه ی عوامل هم تشکر میکنم . برنامتون واقعا" عالیه . فقط اگه ممکنه وقت برنامه را بیشتر کنید . حرف های ما رو هم به گوش مسئولان برسونید .. این دستشویی اینجا واقعا" بو میده ...
گ: بله گویا همکاران من در استدیو اشاره میکنند که وقت برنامه تموم شده ..
گزارشگر واحد مرکز , گزارشگریان .


world has changed...I feel it in the water...I feel it in the earth...I smell it in the air... much that once was is lost... for none now live to remember it


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۷:۲۶ سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۳

هرمون گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۸ دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۴۳ شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 259
آفلاین
با ما هستید در برنامه ی نیوز (news) من الناز پاتر هستم .
ارتباط مستقیم داریم با گرازشگر برنامه در خیابان کینگزلی .. ایشون دارند صحنه های تظاهرات مردمی را گزارش میکنند . آقای رضا پاتر سلام عرض میکنم .
ر: من هم سلام عرض میکنم خدمت بینندگان عزیز برنامه .. همانطور که میبینید خیابان کاملا" اشغال شده .. یک طرف خیابان سربازان نوشابه ای و طرف دیگر فاج و فاج خواهان قرار دارند . در قسمت میانه هم یک عده کفن خاکستری پوشیدند . و شعار : گری همیشه هر جا , ما کینگ و فاج نمیخواهیم .. را سر میدهند .. در طرف دیگه که نیروهای فاج هستند شعار : ما اهل هاگزمید نیستم فاجو تنها بگذارند .. میدهند
دوربین میچرخه طرف نیروهای فاج : فاجی ها دست های خونیشون را به دوربین نشون میدهند ..
رضا پاتر : اوه در شمال غرب خیابان تراکم جمعیت فاجی زیاده گویا کسی مرده ... دوربین بیا
دوربین حرکت میکنه به اون سمت ..
یکی از مردم میاد طرفشون : بیا برادر بیا از این سس ها بمال به دستت .. فاج گفته هر کی این کارو بکنه بهش پول ...
بعد دور بین را میبینه : چیزه .. این نیروهای فاسد اون اسموت {..} زدند جوونای ما رو کشتند ... اوهو اوهو .. جوون مردم ناکار شده .. جلو نرید .. خیلی دلخراشه ..
رضا پاتر : خوب حالا به سمت دیگر خیابون میریم جایی که نیروهای کینگ قرار دارند ...
نیروهای وزیر: وای اگر شکلبولت حکم جهادم دهد ...
نیروهای فاج: طلسم ..افسون و نفرین .. دیگه فایده نداره ..
نیروهای وزیر : تا اصالت در رگ ماست ..کینگزلی رهبر ماست .
رضا پاتر: با یکی از این نیروها صحبت میکنیم ,سلام پدر ..
یک پیرمرد : سلام جوون خیر از جونیت ببینی .. منو از این خیابون رد کن ... مرلین خیرت بده ...
رضا پاتر: بله بینندگان عزیز به پایان این بخش از اخبار بعد از ظهرآنگاهی رسیدیم تا دیدار بعد مرلین یارتان باد .


world has changed...I feel it in the water...I feel it in the earth...I smell it in the air... much that once was is lost... for none now live to remember it


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۷:۴۰ شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۳

استار


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۱۸ چهارشنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۰:۰۶ سه شنبه ۲۲ شهریور ۱۳۸۴
از nowhereland
گروه:
کاربران عضو
پیام: 55
آفلاین
من يه پست شاهكاز زدم و همه دارن من دارم از بالا دسن تكون ميدم
..........خواهش ميكن......خواهش ميكن تشويق نكنين
همه:
من:مرسي...مرسي
از ماشين شخصيم(شيشيه هاشم دوديه كسي ترورم نكنه)پياده ميشم
يه خبرنگار مياد جلو
ـ شما احساستون چيه كه بامزه ترين عضو يا بهتر بگم بامزه ترين ستاره ي دنيا هستيد
من:
خبرنگاره:بله متوجه شدم
گيلدي از دور مياد:استار امضا ميدي؟
اسنيپ:كوكو پست بامزه
ـــ استار!استار!پاشو ديگه رو انتني تو باز سر ضبط خوابيدي؟
من رو آنتن بلندترين برج لندن وايسادم و دارم سخنراني ميكنم
يه دفه يه پارچ اب خالي ميشه رو سرم
من:ها؟من كجام؟سفينه ي مادر كو؟تو كدوم كهكشونم؟
ــ شاو ديگه برنامست،جادوگر تي وي،چگونه همه با هم مهربان باشيم ه
من:تو خواب هم نميزارين راحت باشم؟ تازه جاهاي خوبش بود رو انتن بلندترين برج لندن بودم
كارگردان:آ’ كيو....انتن هوايي نه كه اين انتن
من:آها
كارگردان:پس صدا! دوربين.......
من:وايسا وايسا نگي اكشنا
كارگردان :(مدل بامشاد)خودم ميدونم.......حركت!
سلام سلامي چو بوي خوش ارسالهاي بانمك،سلامي چو وقتي كه همه شدن......آآآآآآآآآآآآآه سلام سلام
امروز بازم با همون سري برنامه هاي ×ة× در خدمتتون هستم........هوممممم اين چند وقته مثل اينكه خيلي دعوا شده بود زنگ زدم سفينه ي مادر از كهكشونمون نيروي كمكي بفرستن .......... حيف كه وقتي برسن بايد فسيل اونايي ك دعوا كردنو اشتي بدن بگذريم ميخواستم بگم با شروع شدن ماه مهر،ماه محبت ،ماهي كه تو تنگ روي سفره ي هفت سين.........ببخشيد اشتب شد ماهي كه توش همه بايد اشتي كنن فرا رسيده و ديگه...........
ـــ پاشو!پاشو!
(من كه فكر ميكردم هنوز خوابم ):بزارين راحت باشم ديگه دارم رويا ميبينم
ــ رويا چيه؟پاشو الان سه ساعته پاي كامپيوتري،از چند روز ديگه هم كه مدرسه شروع ميشه و ديگه بايد كامپيوترو بي خيال شي!پاشو!
مامان گيزر نده ديگهاصلا باشه بابا
خب بينندگان عزيز ديدي كه بازم فرصت نشد كسيو آشتي بديم پس تا دفه ي بعد درود و صد بدرود


انقدر از دست جمله های قشنگ خسته ام که نخوام توی امضام ازشون استفاده کنم!


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۳:۰۸ پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۸۳

lona lovegood


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ مهر ۱۳۸۶
از قطار سریع السیر هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 100
آفلاین
تصویر کوچک شده


lona


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۳:۳۶ پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۸۳

مرلین (پیر دانا)old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۲۲:۲۰:۵۴ یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
از شیون آوارگان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1286 | خلاصه ها: 1
آفلاین
در دفاع از خود نسبت به حلاجي كردن تاپيك شكنجه‌گاه:
من پلك زدن رو توي نوشتم مدل اين كه فلاني مي‌گه خواب بود بيدار شد يا بوگارت ديده بود يا كروشيو زده بود ننوشتم... در واقع ديدم حساس شدن گفتم كه واسه خنده بگم كه مرلين پلك زد و بقيه با خاك يكسان شدند(اين دفاعيه مربوط به نمايشنامه بيده)
و اما در مورد اوناييي كه تك پسته زدم در مورد پلك زدن و با خاك يكسان شدن... اين كار تقليد مستقيم از ايده‌ي بلاتريكس در سر كلاس كوييديچ(يا يه كلاس ديگه) بود كه مدام اين پست رو با كمي تغيير تكرار مي‌كرد: يه بسته كود حيواني جلوي پاي مرلين مي‌خوره...
يه كاميون كود حيواني ميفته جلوي پاي مرلين...
كلاس با كود حيواني پر ميشه...


هرگز نمی‌توانی از کسی که تو را رقیب خود نمی‌داند ببری


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۰:۱۳ سه شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۳

Irmtfan


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۴ شنبه ۱۳ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۹:۵۷ چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵
از پریوت درایو - شماره 4
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3125
آفلاین
بررسي تاپيک شکنجه گاه جادوگران سفيد ( قسمت دوم ):
جنگهاي لفظي ادامه پيدا کرده و به خصوص آموس ديگوري و بلا بد جوري به هم پريدن
در ادامه هيپو و ارتور ويزلي شکنجه شدن که چيز جالبي از کار در نيومده
اسنيپ پست جالبي زده و به مغز مرلين نفوذ کرده ايده جالب بوده و با شخصيت اسنيپ هم جور در ميومده اين پست نشون ميده که يه پست هم ميشه زد ولي درست و حسابي:
نقل قول:

اما در سوى ديگر اتفاق عجيبى در حال رخ دادن بود اسنيپ كه هنوز به مرلين خيره شده بود احساس كرد به درون مغز مرلين نفوذ كرده (گويى مغز مرلين به قدرى ساده و احمقانه بود كه بدون چوب دستى نيز مىشد به آن رسوخ كرد).
صحنه اى در مغز سوروس شكل گرفت: كرام با تيغ ريش مرلين را مىزد و مرلين فرياد مىكشيد ,
بلا شلنگ آب را در دهان مرلين مىگذارد ,
مثانه مرلين در حال انفجار است او به گيلدى التماس مىكند اما گيلدى محتويات دماغش را روى سر مرلين خالى مىكند ,
مرلين لابه كنان از آنها مىخواهد اين كار را نكنند اما در برابر چشمان او بى جامه يارتى برگزار مىشود

در ادامه ايده استفاده از اسلحه رو ارتور مطرح کرده ولي اصلا خوب ننوشته گيليدي ايده رو گرفته و خوب ادامه داده
بازم آموس چيزاي بيخودي نوشته و مرلين هم استفاده از پلک رو شروع کرده واقعا اين کار مرلين جالب نيست اصلا

مک گونگال تريپ جالبي از تبديل گربه به پلنگ اومده و کرام هم جالب دنبالش رو گرفته و دوباره برش گردونده به شکنجه گاه:
نقل قول:

تا مگ گونگال در باز میکنه با مرلین میفته تو یه استخر!!!!
مک گونگال: همچین چیزی اینجا نبود
کرام: حالا هستش
مگ گونگال که دوباره به یک گربه مامانی تبدیل شده بوده رو از آب میگره و میبندتش و بلا مرلینو از آب میکشه بیرون
بلا:حالا با این گربه نازنازی چیکار کنیم
کرام: الان میگم
کرام میره و یه قیچی بر میداره و میاد
مگ گونگالکه از اب متنفر بوده با قیافه ای در هم میگه:چیکار میخوای کنی؟
کرام :الان میبینی
و یه طرف سبیلهای مگ گونگالو میچینه و مگ گونگال نمیتونه تعادلشو حفظ کنه میخوره زمین
کرام :پروفسور راه رفتن یادتون رفته؟الان درستش میکنم
و میاد دستو پای اونو میکنه تو پوست گردو
مگ گونگال با هر قدم که بر میداره صدای تق تقی میاد از پاهاش
همه میخندند

بقيشو خلاصه ميگم ديگه زياد نمينويسم دارکي يه پست جالب در مورد فاج داره
بعدش گيليدي يه پست بي پي جي ۱۰۰۰ زده !!!
پست هرمايني هم خوبه:
نقل قول:

امروز داشتم این کلاه ها را ...
ران : باز هم همون تهوع مس..
من: ران میذاری حرفمو تموم کنم یا نه ؟
خیله خوب حالا گوش کنید . امروز یک جغد از طرف کرام داشتم ...
ران :
من: اون نوشته بود که سیاه ها موفق شدند چند تا اعضای سفید را به شکنجه گاه ببرند
هری : و ...؟
من: خوب ... اون گفت پروفسور مک گونگال , مرلین , سیریوس و کریچر را گرفتند ...
ران: هرمیون تو چطور میتونی به کرام اعتماد کنی ؟در ضمن تو هیچ مدرکی نداری که بگه پروفسور مک گونگال را گرفتند .
من: اما همه چیز به هم میخونه پروفسور از اول ترم نیومده ...
هری: هرمیون چون اون الان توی سنت مانگو است ..
من: غیر ممکنه ! اون یک ماه پیش مرخص شده !!!
هری: هرمیون اگر پروفسور مک گونگال در خطر بود دامبلدور حتما" میفهمید
ران: هرمیون کرام بهت دروغ گفته
من: الان معلوم میشه ..(بعد یک انگشتر را در میارم ) یک خورده بعد از اینکه اون گالیون ها را برای ارتش درست کنم به ذهنم رسید که ممکنه برای حمایت از اجنه هم از اون افسون استفاده کرد . این طوری میتونستم با جن ها ارتباط بر قرار کنم بدون این که اربابشون بفهمه . من یکی از این ها را به کرچر داده بودم . خوبی این نگین ها اینه که تصویر طرف را هم منتقل میکنند . اگر کرام درست گفته باشه م میتونیم با اعضای محفل ارتباط برقرار کنیم .
بعر چوب جادوم را بر میدارم میگم : اپیردیم پارا کی
تصویر کریچر روی نگین میفته ...
با زبان اشاره از کریچر میرسم کجاست
برام توضیح میده که همراه سیریوس زندانیه و بعد سیریوس و میله های شکنجه گاه را نشانم میده
مندر حالی که روی پنجه پام میپرم : دیدید , دیدید درست میگفتم .
با زبان اشاره به کریچر میگم طبیعی برخورد کنه و موضوع انگشتر را به سیریوس بگه .

يه پست از گيليدي که از مرگشم استفاده کرده دست از سر ملت ورنداشته:
نقل قول:
گیلدروی که خیلی خوش تیپه نشسته تو بهشت ( در سایه درختان باغ انگور و در کنار رودخانه ) داره فکر میکنه!
گیلدی: هووووم... بهشت هم زیاد حال نمیده ها... هر جا میری هیشکی غش نمیکنه! هیشکی تو بی جامه پارتی ها شرکت نمیکنه! همه زناشم چادرین، تازه اهل تنفس مصنوعی هم نیستن! ای کاش رفته بودم جهنم!
یه ربع فکر میکنه که چه جوری میتونه بره جهنم، ولی چیزی به ذهنش نمیرسه... موبایلشو درمیاره زنگ میزنه به شیکم!
- مشترک مورد نظر در بهشت نمیباشد

در کل تاپيک خوبي بوده
آقا اين بررسي اين تاپيک سه ساعت وقت بردش پدرم درومد ديگه بررسي مررسي در کار نيست


Sunny, yesterday my life was filled with rain.
Sunny, you smiled at me and really eased the pain.
The dark days are gone, and the bright days are here,
My sunny one shines so sincere.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the sunshine bouquet.
Sunny, thank you for the love you brought my way.
You gave to me your all and all.
Now i feel ten feet tall.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the truth you let me see.
Sunny, thank you for the facts from a to c.
My life was torn like a windblown sand,
And the rock was formed when you held my hand.
Sunny one so true, i love you.


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۹:۱۵ سه شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۳

Irmtfan


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۴ شنبه ۱۳ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۹:۵۷ چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵
از پریوت درایو - شماره 4
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3125
آفلاین
بررسي تاپيک شکنجه گاه جادوگران سفيد ( قسمت اول ):
نظر کلي من راجع به اين تاپيک اينه که پستهاي خوب و متوسط در اون زده شده ولي پست عالي و شاهکاري نداره و فقط براي اين معروف شده که متاسفانه يک سري از افراد گيرفيندور بي جنبه بودن و توش پست زدن الكي

ابتدا ايده رو بگم كه اولين پست رو گيليدي زده البته ممكنه با همانگي هم بوده باشه
در مورد هماهنگي بايد بگم چيز خوبيه ولي خلاقيتهاي فردي كم ميشه و كارا كند ميشه اگه براي هر كاري هماهنگي صورت بگيره به نظر من تازه كار ها در فروم بايد هماهنگ كنن با بقيه ولي قديمي ها خودشون ميدونن چي كار كنن
تو اين تاپيك شكنجه گاه اولين ايده از شكنجه كردن مرلين شروع شده نوشته ها عالي نيست ولي خوبه ايده كندن ريش يا دستشويي رفتنش قبلا هم بوده و جديد نيست. روش مانور زيادي داده شده.
بعد از دو سه پست يكي از گريفين ها لونا لاوگود به جاي جواب حسابي به خواب متوصل ميشه
اول بايد بگم اين به اين خاطره كه افراد جديد با فروم اشنا نيستن و نميدونن نبايد اينطوري به 4 نوشته جواب بدن و با دو خط همه رو هيچ كنن نوشته اينه:

نقل قول:

بلا قهقهه می زنه و از ته دل می خنده...انگار صدا از توی رادیو میاد...یه صدای دیگه میاد
: بلا جون...بیدارشو بلا...وای چه ت شده؟
بلا می بینه یه ضرباتی به صورتش نواخته میشه...چشماشو واز می کنه میبینه روی تخت خوابه...
رودی: چی شده خواب بد می دیدی؟
بلا: ام...نمی دونم...خواب بود؟...
بعدش شروع کرد به تعریف کردن خوابش

و بعضي افراد هم مثل هيپو با مسخره کردن جواب دادن که بازم به دليل نا آشنايي هستش:
نقل قول:

لونا جان بذار کارشون رو بکنن چون حداقل با این شعرها دلشون رو گرم میکنن .!!
پس کارتون رو ادامه بدید ...

لونا به تدريج بهتر شده و پستهاي خوبي زده دو نمونه در يک جا ببينيد:
نقل قول:

هووووم...گیلدی, حافظه ات درست شده؟؟؟نکنه می خوای دوباره فراموشی بگیری؟!

حالا خودمونیم استاد هیپو, شما چه جوری می خواین در مقابلشون مقاومی کنین؟ آخه چوبدستی رو هم که نمی تونین بگیرین!

در صحنه بعد کرام هيپو رو در نوشتش ميکشه در حالي که کشتن بر خلاف قوانينه که متاسفانه کسي توجه نميکنه در حالي که يک اخطار لازمه البته کرام هم اون موقع اولاي کارش در فروم بوده وآشنا نبوده


يک مورد بسيار مهم در نوشته هاي افرادي که شکنجه ميکنن اينه که هر کسي رو آوردن به شکنجه گاه بدون اينکه بگن چجوري آوردنش مثلا مرلين رو چه طوري آوردن يا مک گونگال رو
واقعا در مورد بستن يکي و شکنجه کردنش نوشتن اصلا کاري نداره مهم اينه که بگي چطوري کشيديش به اونجا کل کتاباي هري پاتر روي اين ميچرخه که ولدمورت چطور ملت رو به دام مياندازه وقتي به دام افتاد که ديگه نوشتن کاري نداره


مرلين ايده جالبي در مورد شکنجه کردن سوسک توسط اسليتريني ها داده جواب خيلي خوبي بوده
در جواب گيليدي نوشته مرلين رو به يک کارتون ربط داده که در واقع همون از خواب بيدار شدن يا قرص خوردن و ايناس فقط يه کم پيشرفته تره
نقل قول:

گیلدروی: مرلین یعنی تو واقعا هنوز نفهمیدی که شکنجه گاه ما تو زیرزمینه و طبقه چهارم قصر مخصوص کودکانه؟ ما اونجا برای بچه ها کارتون میذاریم، نیگا کنن، سر گرم بشن!


و کرام هم به همون روش قديمي و منسوخ شده رويا متوصل شده اينا همش نشونه قوي بودن نوشته مرلينه
نقل قول:

واقعا مورد تاثیر قرار میگیرم وقتی میبینم که یه پیرمرد دوست داشتنی اینطور برای خودش خیال بافی می کنه
مرلین جان مواظب باش تخیل زیادی هم خوب نیست

بعدش بقيه از جمله بيل زيادي به اين سوسک گير دادن دوستان توجه کنيد ايده هاي خودتون رو تکرار نکنيد يا ايده هاي بقيه رو کش نريد
کرام به شدت در مورد خيال بافي مرلين نوشته کلا در اين تاپيک از اين جور نوشته ها زياده از هر دو طرف که همشون بي ارزش هستن
بعدش اموس نوشته که چرا هري يعني من چيزي ننوشتم تو اين تاپيک
به اين خاطر ننوشتم که چير جالبي نديدم تا بنويسم
حالا من يه پست زدم يکمي به چيزاي ديگه گير دادم از جمله ريشهاي مرلين و خاصيت جادويي اونها و شوهر بلا:
نقل قول:


ریشای مرلین میچسبن به همه جای بلا و سر و صورت و همه جاش مو در میاره
گیلدی: خب چیزه من باید چند تا امضا بدم کار مهمی دارم.
بلا: نه شوورم کو من شوورم رو میخوام بیا این گیلدی رو ببین منو چی کار کرده من که مثل ماه بودم چجوری شدم

رودلوفس: تو مثل ماه بودی ‍!!!! آقا جون ما از اول که ازدواج کردیم تو قیافت زشت و بد ترکیب بود. حالا مدرک رو میکنم من از عکسهای مسافرتمون من باید همون نارسیسیا رو میگرفتم ببین این مالفوی چه پیشرفتی کرده ولی ما چی همش بد بختی

پست بعديش رو هم گير دادم به دراکو اون موقع و نارسيساي فعلي هميشه بدونيد که نقطه ضعف کجاست و به اونجا فشار بياريد
بعدش بلا من رو شکنجه کرده و در آخر سوروس رو وارد کرده تا معجون راستي به من بده در پست بعدي کاملا در ادامه پست بلا قضيه رو کاملا به نفع خودم عوض کردم همون استفاده از نقطه ضعف رو در نوشته ببينيد.
من و بلا قضيه تنفس مصنوعي رو گفته بوديم و کرام و يه عده ديگه اومدن از روي همون رفتن جلو
بعد از اون آموس ديگوري جنگ رواني رو با نوشتن اينکه فلان درصد پيروز تر شدم يا حرص شما دراومده ادامه داده که واقعا معلوم نيست چرا اينا رو پاک نکرده ناظر فروم من بودم که پاکشون ميکردم
بعدش بلا و گيليدي پستهاي ضعيفي زدن نمونه هاش رو ببينيد:

نقل قول:
بلا از پشت در میاد بیرون..گیلدی رو می بینه که داره با رداش چوب دستیشو پاک می کنه...
بلا:هی سلام گیلدی..شنیدم اینجا جنگ روانیه؟!...
کروشیوووووو
بلا روی زمین میفته...
گیلدی با یه حرکت نمایشی بلا رو میزاره رو کولش میره پشت میز...
یه نفر سفید با ریش:حالت جا اومد بلا!؟
گیلدی که بلا رو سفت بغل کرده بود: خیلی نامردی...مردی سفید با ریش...از پشت هدف میگری؟
بلا دست و پا می زنه
گیلدی:چیه...نمی خاد تشکر کنی...نجاتت دادم..تنفس مصنوعی می خای؟نفس نمی تونی بکشی؟

بلا:اه..بابا خفه شدم..دهنمو بسته بودی نفس نمی تونستم بکشم...
گیلدی: می دونستم عزیزم..تشکر لازم نیست...
بلا: کی بود منو طلسم کرد؟
بلا از پشت سنگر می پره بیرون...مثه منگنه شروع می کنه به گاز گاز کردن می ره جلو...
مردی سفید با ریش:
بنگگگگگگگ
گراپ:هاگر...هاگر کو؟
گیلدی: منم گراپ جون..مهمات می خام...گراپ خم میشه..گیلدی چوب دستیو میکنه تو دماغ گراپ می چرخونه...در میاره( عجب کشی میاد!)
گیلدی: مرسی گراپ جان همین جا باش..
گیلدی چوب دستیشو دور سرش می چرخونه و از سنگر می پره بیرون...
مردی سفید با ریش می بینه که بلا و گیلدی به طرفش حمله ور شد

بقيه در ادامه


Sunny, yesterday my life was filled with rain.
Sunny, you smiled at me and really eased the pain.
The dark days are gone, and the bright days are here,
My sunny one shines so sincere.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the sunshine bouquet.
Sunny, thank you for the love you brought my way.
You gave to me your all and all.
Now i feel ten feet tall.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the truth you let me see.
Sunny, thank you for the facts from a to c.
My life was torn like a windblown sand,
And the rock was formed when you held my hand.
Sunny one so true, i love you.


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۱:۲۲ چهارشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۳

بلاتریکسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۱ پنجشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۹:۴۵ یکشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۲
از لیتل هنگلتون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 466
آفلاین
بازی های محلی!

خوب دوستان عزیز...من براتون یه بازی و سرگرمی در نظر گرفتم..که توی محافلتون مخصوصا هنگاه بی جامه پارتی بازی کنید...این بازی بازی مشنگی هس..به نام مار پله..
البته قدمت این بازی و امدن نام مار..به ابهت و عظمت این حیوان با شکوه اشاره میکنه..و این بازی که ما اسلیترین ها با مارهای واقعی انجام میدیم...و بعضی وقتا مشنگ ها رو به جای مهره می زاریم...بسیار هیجان انگیزه...

تصویر کوچک شده




Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۰:۰۷ دوشنبه ۹ شهریور ۱۳۸۳

استار


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۱۸ چهارشنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۰:۰۶ سه شنبه ۲۲ شهریور ۱۳۸۴
از nowhereland
گروه:
کاربران عضو
پیام: 55
آفلاین
ــ آماده اي استار؟
بله .....بفرماييد
اهم اهم اون پشت همه ساكت باشن..........صدا.....دوربين .......اكشن...
يهو همه ميريزن سر من منو ميزنن
كارگردان:استار جون ببخشيد جو زده شديم ...
من:خب همين كارا رو ميكنين اتمسفر زمين آلوده ميشه ديگه جو نگيرتتون ديگه ...تكرار نشه
كار گردان: باشه از اول .......صدا ......دوربين....هوي تو چرا اون جا وايسادي؟........صدا-دوربين-....حركت
من:سلام،سلامي چو بوي خوش آشنايي و آشتي و آش رشته و آش دوغ
امروز هم در خدمتتون هستيم با سري برنامه ها ي چگونه همه با هم مهربان باشيم هه
امروز كارگردان محترم برناممون {كه اميدوارم منفجر شه} دست به ابتكاري از نظر خودشون جديد و از نظر بقيه قديمي زدن كه ما به تلفناي شما عزيزان پاسخ بديم تلفناي برنامه اون پايين حك شده .....به ما زنگ بزنيد....
درينگ .....درينگ.....
من:الو بفرماييد
ـ ببخشيد من ميخواستم بدونم براي جلوگيري از زنگ زدن چي كار بايد كنم؟
من:منظورتون مزاحم تلفنيه؟
ــ نه آي كيو منظورم وسايل فلزيه
من:مگه وسايل فلزي زنگ ميزنن؟
ــ بابا منظورم اكسيد شدنشونه
من:آهان موضوع برنامه ي ما اين نيست ...شما يه زنگ بزن سنت مانگو سوالتو بپرس ..آدرس بده اونا حلش ميكنن
دوباره درينگ .....درينگ
من:الو ...سيريوس استار صحبت ميكنه بفرماييد
فرد ناشناس:ببخشيد ميخواستم بدونم ما نخوايم ديگران اشتيمون بدن چي كار بايد بكنيم؟
من:خب يه آدرس ميدم ...ميتونيد بريد اون جا ..يادداشت كنيد....قبرستان ليتل هنگلتون-قطعه ي شهدا- بين قبر دوتا شهيد گمنام
تلفن بعدي لطفا
يه صداي آشنا:الو؟جناب استار؟سيريوس استار؟
من:بله خودم هستم
ــ ميشه لطف كنيد بيايد كلانتري اوناي كه باهاشون قهر بوديد زديد لت و پارشون كرديد ازتون شكايت كردن
من: اشتباه گرفتيد ،تشابه اسمي بوده باي....

خب دوستان از اون پشت هي بال بال ميزنن ميگن وقت برانامه تموم شده تا برنامه ي بعد درود و صد بدرود
آهنگ تيتراژ پخش ميشه{لايت ميوزيك}
من:از اين به بعد از اين جور تلفنا وصل نميكنيد
ــ من بي گناهم ولي شمارش افتاده پيش شماره ي موردوره
من:اي سائورون نامرد برنامه ي منو به هم ميزني ...حالتو ميگيرم


انقدر از دست جمله های قشنگ خسته ام که نخوام توی امضام ازشون استفاده کنم!


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۴:۳۳ یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۸۳

Irmtfan


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۴ شنبه ۱۳ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۹:۵۷ چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵
از پریوت درایو - شماره 4
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3125
آفلاین
باز هم با برنامه اي ديگر از سري پستهاي شاهكار ** ميزبان ** خانه هاي شما هستيم
در اين دو هفته جغد هاي بيشماري به برنامه ارسال شده كه سراسر اظهار لطف شما به اين برنامه بود تعدادي از آنها را با هم ميخوانيم
بله جناب مرلين از هاگوارتز نوشته اند:
« اي مرتيكه عوضي بي خاصيت ... و و و من اين مدرسه هاگوارتز رو راه انداختم تو يه تيكه از نوشته هاي منم قبول نداري؟ به زودي علاوه بر كلت بقيه جاهاتم زخم ميكنم»
ا خب ببخشيد من اشتباهي از سطل اشغال اين نامه رو ورداشتم به يكي ديگه توجه كنيد.
گيليدي نوشت:
« با تشكر از برنامه خوبتون هر چند وقت من پره ولي ميتونم براي يه مصاحبه كوچيك وقت بزارم از يه رب بيشتر نشه خواهشا مصاحبه كننده و عكاس خانم باشن ( اگه اين كالين هم بود عيبي نداره پسر خوبيه خيلي منو دوست داره ) و از بيماري آسم يا يه چيزي مثل اون برخوردار باشن با ضميمه يك لبخند گيلدروي لاكهارت »
بله با تشكر از گيليدي عزيز اولين پست شاهكار اين هفته رو از خود ايشون ميبينيم گيليدي جون هواي ما رو داشته باش تا هواتو داشته باشيم:
گيليدي در اشعار جادويي در جواب به هرمايني نوشت:
نقل قول:

هرمیون گرنجر نوشت
I'm a little witch
In a wizard world
All we do is magic
Its fantastic
You can buy a wand
And use it every where
Transfiguration
Like its your creation
Common baby
Lets go dueling
Oohe oohh
I'm a wise little witch in a magical world
Pick your wand wave it on say some spelling


هوم... از این بعد ترجمه هم بکن که لازم نباشه همش من ترجمه کنم! این دفعه رو اکشال نداره من ترجمه میکنم...

من ساحره ای حقیر بیش نیستم!
در آغوش گیلدی بزرگ شده ام...
ما همه عضو اورلاندو مجیکیم...
خدا شفامون بده...
به نیت 14 معصوم...
چوب دستیمو ببر بفروش...
تا با پولش بریم خارج...
و در کلاس های مک گونگال حضور بهم رسانیم...
همانند خلقت مرلین...
که اول ریشی پدید آمد و سپس سایر اعضای بدنش به دور آن حلقه زدند...
چه تفاهمی عزیزم...
بیا بریم ازدواج کنیم...
اوهه اووووهههههههههههههه ( به به ...به به... من از خوندن این قسمت واقعا لذت میبرم)
من آی کیوم حول و حوش 30 بیده که نسبت به اورلاندو مجیکی های دیگه خیلی کارم درسته...
#سانسور#...

آفرين مرحبا شرايط قبوله براي مصاحبه بيا: آدرس - لندن پلاك 22 بقيشو بدو

پست بعدي هم از خودم ميزنم چون اولا اين رو تو تالار گريفين زدم در دعواهاي دوستانه گريفيندور و مهجور مونده ثانيا دوباره گير به هرماينيه:
نقل قول:

به اين جهت كه هرمايني خودش را به خنگي زده بود يا ما را اس حساب ميكرد و به خاطر جلوگيري از عدم اس كردنهاي مشابه در آينده چگونگي نوع و تاريخچه جشن پتو يك بار براي هميشه جهت تنوري كردن افكار عموم به اطلاع ميرسد:
تاريخچه و ريشه يابي: حكيم * خوش خواب ابن الپتوي زير لحافياني * اين جشن را به اين صورت توصيف كرده است:
- و در آن مكان منور كساني را ديدم كه به گرد هم تجمع كرده بودندي جك گفتندي و همي تخمه شكستي به ناگاه يكي از ايشان فريادي بر كشيد كه اي فلان شده بهمان تو اندر پتو چه ميكني جاسوس ؟ تا آمدم بگويم اسمم را و شهرتم را ناگاه بسان ديوانگان به سرم ريختند و مشت هاي خود را بر پتو فرود آوردند ... الخ
البته لطفا كسي دلش رو صابون نزنه چون اين جشن براي پسر ها و دختر ها جدا گانه بر گزار ميشه ( افراد معلوم الحال براي رسيدن به اين گونه مقاصد لطفا به بي جامه پارتي ها مراجعه كنند ) در اين مورد و همچنين لزوم برگزاري اين گونه جشن ها در حديثي از گودريك گريفيندور عزيز نقل است كه فرمود: « قامو جشن الپتو بالتفكيك خواهر في البرادر »
البته ناجنس معلوم نبوده چه ريگي تو كفشش بوده كه به جاي من از في استفاده كرده ( طبق تحقيقات جديد مشخص شده كه واحد تنفس مصنوعي در سنت مانگو رو خودش تاسيس كرده )
در هر حال مراحل انجام اين عمليات خطير رو در زير ببينيد.
جشن پتو ويژه خواهران:
وسايل لازم: يك پتوي Out of Size ( لحاف كرسي خودمون ) - چند ساحره مجرب و پر زور ( فاطي كماندو خودمون ) - يك سوزن گنده ( جوالدوز خودمون )
نحوه انجام: ابتدا بهانه اي جور كرده و طرف را به مسلخ ميكشانيد اين بستگي به هنر مخ زني و ضعيف النفس بودن طرف داره ( با يه شوكولاتم ممكنه بشه ) سپس يكي از افراد فرز را در پشت در ميزاريد كه تا اومد تو بگيردش پتو رو عده ديگه اي آماده ميكنند وقتي اومد تو ....
صبر
صبر
اول بايد ملحقات اضافي رو از بدن نامبرده خارج كنيد تا با خيال راحت به جشنتون بپردازيد و طرف زير پتو هم بهانه اي نداشته باشه اين لوازم عبارتند از: گوشواره - انگشتر - النگو - گردنبند - دست بند - پابند - كمربند - ساعت - عينك - سمعك - دندان مصنوعي ( ويژه پيرزناني مثل بلا )- ناخن مصنوعي - مژه مصنوعي - لنز زيبايي ! - چسب لاغري !!! ( من كه ديگه كم آوردم )
سپس طرف رو به زير پتو يا پتو رو به روش بياندازيد‌( مهم نيست كدوم كار رو ميكنيد هر كدوم رو كه واردتريد انجام بديد ) پتوي بزرگ به شما كمك ميكنه كه طرف نتونه از زيرش خارج بشه. آها حالا ممكنه بگيد اين سوزن براي چي بود؟ خب براي اينه كه اگر طرف خواست به نحوي از زير پتو در بره عواقب اين كار رو بهش عملا نشون بديد.
مراحل جشن پتو ويژه برادران:
وسايل لازم: چيزي لازم نيست حتي پتو
مراحل عمليات: به نحو خركي با مشت و لگد با پتو يا بي پتو با خارج كردن ملحقات شخصي يا بدون خارج كردن آن انجام ميشود. عواقب بر گردن برگزار كننده جشن است.
البته در حال حاضر اين جشن تقريبا بين پسران منسوخ شده است و از روشهاي ديگري استفاده مي شود كه به دليل بي پي جي 13 بودن آن از گفتن معذورم ( +23 سال پي ام بده تا بهش بگم! )

البته در حال حاضر با نبودن جمع كثيري در فروم از جمله بلاي عزيز ونوس محترم ( سوژه اول سايت ) آمبريج مفقود الاثر يك ساحره مرموز و مرلين كه باز در دسشويي گير كرده لاجرم تير گير ها به سمت هرمايني پرتاب ميشود ميبخشي هرمي جان كمبود آدم سوژه داريم
سيريوس استار عزيز كم كم داري استعداد سوژه شدن رو پيدا ميكني چندين نفر دارن روت كار ميكنن در همين لحظه
اين هفته ايده بكري نداشتيم البته ايده راه اندازي عكاسي از طرف كالين بد نبود ولي چون در رابطه با همون انتخاب دختر و پسر هاوارتزه زياد بكر نبود و فكر كنم دو تا پست شاهكار عوض ه ايده بكر رو دربياره
من چند هفته نيستم پس تا حدود سه هفته ديگه همگي در پناه مرلين :bigkiss:


Sunny, yesterday my life was filled with rain.
Sunny, you smiled at me and really eased the pain.
The dark days are gone, and the bright days are here,
My sunny one shines so sincere.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the sunshine bouquet.
Sunny, thank you for the love you brought my way.
You gave to me your all and all.
Now i feel ten feet tall.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the truth you let me see.
Sunny, thank you for the facts from a to c.
My life was torn like a windblown sand,
And the rock was formed when you held my hand.
Sunny one so true, i love you.







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.